دانلود و خرید کتاب پرتره مختومه و چهار داستان دیگر محمدرضا اعزازی طرقی
تصویر جلد کتاب پرتره مختومه و چهار داستان دیگر

کتاب پرتره مختومه و چهار داستان دیگر

انتشارات:نشر عطران
امتیاز:
۵.۰از ۱ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب پرتره مختومه و چهار داستان دیگر

کتاب پرتره مختومه و چهار داستان دیگر نوشته محمدرضا اعزازی طرقی است. این کتاب مجموعه‌ای داستان جذاب است که نشر عطران منتشر کرده است.

درباره کتاب پرتره مختومه و چهار داستان دیگر

داستان شکلی از روایت است که به خواننده این فرصت را می‌دهد در تجربه نویسنده شریک شود، گاهی این تجربه حقیقی است و گاهی ساختن یک دنیای تازه است که نویسنده برای مخاطب ساخته است. 

این کتاب روایت‌های جذابی است که نویسنده با زیبایی خلق کرده است، ادم‌هایی که درگیر مشکلات هستند و یا برای خوشبختی تلاش می‌کنند. داستان‌های پرهیجان و معمایی که شما را با خود به دنیای تازه‌ای می‌برد. 

خواندن کتاب پرتره مختومه و چهار داستان دیگر را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به تمام علاقه‌مندان به ادبیات داستانی ایران پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب پرتره مختومه و چهار داستان دیگر 

گرمایی محسوس، آرام و رقص‌کنان پیکر موزون دریا را نوازش می‌داد. دریا همیشه مشتاق این‌گونه شروع صبحگاهی بود. شروعی آرامش ‌بخش که لحظه به لحظه هیجان‌انگیز‌تر و لذت‌بخش‌تر می‌شد. با همان چشمان بسته که اندکی پیش در خواب با سپهر در رویاها قدم بر می‌داشت، اینک آماده پذیرایی از سپهر واقعی‌اش شده بود. غنچه‌ای بر لبانش کاشت تا ناشتای امروز سپهر بوسیدن غنچه لبان او باشد. گلبرگ‌های گل از تعجب بی‌پاسخی داشتند پژمرده می‌شدند ولی خبری از نزدیکی سپهر به سوی دریا نبود. گل هم‌چنان که انتظار باغبانش را می‌کشید، گرمایی را بر روی گردنش احساس کرد.

اما!... اما آن گرما که گرمای دستان سپهر نبود.

فریادی به رنگ ترس و هراس دریا را از تخت به پایین انداخت. فریاد سرخ بر پیکر او نشسته بود. گونه‌های گل‌انداخته، گردن سرخ شده، سینه‌های گداخته همگی فریاد می‌زدند اما هیچ صدایی از فرار مهاجم نبود.

لختی سکوت برای شروع دوباره فریادِ بی‌نتیجه کمک، جرأت را به سراغش آورد تا چشمانش را بگشاید و با مهاجم روبه‌رو شود.

- «واقعا مسخره است. وای! من چقدر ترسو و احمقم! این فقط نور آفتاب بود که از پنجره روی بدنم نشسته بود. آخه چطوری من این رو غریبه خوندم؟ واقعا چطوری فکر کردم این سپهره؟ سپهر که هنوز سفره.»

لبانش را گاز گرفت: «البته میشه گفت این هم یک جورایی سپهره خب. ولی نه سپهر واقعی، نه هم سپهر رویایی بلکه یک سپهر دیگه. سپهرِ... سپهرِ... نمی‌دونم اصلا ولش کن. اوه، نه! خورشید بالا اومده. وای! نکنه امروز هم خواب مونده باشم.»

خسته و بی‌حال با چشمان نیمه‌باز و قی‌کرده به طرف آشپزخانه رفت. بطری آب پرتقال را از یخچال برداشت، کمی بیش‌تر از نصف در لیوان ریخت و بطری را همان‌جا رها کرد. در میانه راه آشپزخانه تا تراس دو تکه از بیسکویت‌های روی میز مهمان در پذیرایی را برداشت تا همین‌ها صبحانه‌اش باشند. آن‌قدر برای دیدن بچه‌ها هیجان‌زده بود که با پای برهنه و صبحانه در دست به سمت نرده‌های انتهای تراس که مشرف به خیابان بود، رفت. مثل دختربچه‌ای که موقع صبحانه خیره به برنامه کودک نگاه می‌کند، دهانش هنگام خوردن از هیجانِ ادامه باز مانده بود. به پسر بچه‌ای که آن روز را خواب مانده بود و دیر به مهد‌کودک آمده بود خیره‌شد. با اشتیاق تمام تلاش می‌کرد تا دیالوگ طلایی مادر به پسرش را حدس بزند.

- «پسر خوشگل و نازم، لازم نیست به مریم‌جون دروغ بگی چرا خواب موندی، فقط راستش رو بگو و از این به بعد هم قول بده دیر از خواب بیدار نشی. راستی چاشتت رو هم بخوریا. همونی رو که دوست داری برات درست‌کردم، برای برگشتن هم بابا میاد دنبالت. باشه؟ اگر هم مثل همیشه یک کم دیر کرد جایی نری ها! اگر کسی هم بهت گفت از طرف مامان باباته هم باهاش نریا! باشه پسرم؟ می‌دونم که تو خودت زرنگی و گول این طور چیزا رو نمی‌خوری ولی منم گفتم تا بیش‌تر حواست باشه.»


حمید اشرف
۱۴۰۰/۱۰/۱۷

بسیار لذت بردم، من بیش از همه داستان مقصر و دوبید مجنون رو پسندیدم و باهاش زیست کردم. واقعا ملموس بودن.

حجم

۸۳٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۶۸ صفحه

حجم

۸۳٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۶۸ صفحه

قیمت:
۱۵,۰۰۰
تومان