دانلود و خرید کتاب حکایت زمستانی ویلیام شکسپیر ترجمه فواد نظیری
تصویر جلد کتاب حکایت زمستانی

کتاب حکایت زمستانی

انتشارات:نشر ثالث
امتیاز:
۱.۰از ۱ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب حکایت زمستانی

کتاب حکایت زمستانی نوشتهٔ ویلیام شکسپیر و ترجمهٔ فواد نظیری است. نشر ثالث این نمایشنامهٔ کمدی را روانهٔ بازار کرده است.

درباره کتاب حکایت زمستانی

کتاب حکایت زمستانی حاوی یک نمایشنامه از قرن ۱۶ میلادی به قلم یکی از بزرگ‌ترین نویسندگان جهان است. این کمدی که پنج‌پرده‌ای است، قصه‌ای دارد مناسب برای شب‌های دراز و تاریک و سرد زمستان. این نمایشنامه در سال ۱۶۱۱ میلادی نوشته شده و به اجرا در آمده است. گفته شده است که این اثر نمایشی میان آثار ویلیام شکسپیر در ژانر کمدی جای دارد، اما آن را غم‌نامه‌ای هم دانسته‌اند ناشی از سوءظنی بی‌پایه و شک و حسادتی دیوانه‌وار که عزیزترین کسانِ شاهی شکاک و خودکامه را قربانی فاجعه‌ای هولناک و جبران‌ناپذیر می‌کند. با گذشت ۱۶ سال میان پرده‌های سوم و چهارم نمایشنامه، سیرِ سلوک و حتی جان کلام شکسپیر چنان استادانه بدل می‌شود و پرده‌پرده‌های رازناک نمایش را به‌آرامی فرامی‌گشاید که خواننده، شنونده، تماشاگر، غرق حیرت و لذت و هیجان، خود را به جریان سیر حوادث می‌سپرد.

می‌دانیم که نمایشنامه متنی است که برای اجرا بر روی صحنه و یا هر مکان دیگری نوشته می‌شود. هر چند این قالب ادبی شباهت‌هایی به فیلم‌نامه، رمان و داستان دارد، شکل و فرم و رسانه‌ای جداگانه و مستقل محسوب می‌شود. نخستین نمایشنامه‌های موجود از دوران باستان و یونان باقی مانده‌اند. نمایشنامه‌ها در ساختارها و شکل‌های گوناگون نوشته می‌شوند، اما وجه اشتراک همهٔ آن‌ها ارائهٔ نقشهٔ راهی به کارگردان و بازیگران برای اجرا است. بعضی از نمایشنامه‌ها تنها برای خواندن نوشته می‌شوند؛ این دسته از متن‌های نمایشی را کلوزِت (Closet) نامیده‌اند. از مشهورترین نمایشنامه‌نویس‌های غیرایرانی می‌توان به «آیسخولوس»، «سوفوکل»، «اوریپید» (یونان باستان)، «شکسپیر»، «هارولد پینتر» (انگلستان)، «مولیر» (فرانسه)، «هنریک ایبسن» (نروژ)، «آگوست استریندبرگ» (سوئد)، «برتولت برشت» (آلمان)، «ساموئل بکت» (ایرلند) و «یوجین اونیل» (آمریکا) اشاره کرد. نام برخی از نمایشنامه‌نویس‌های ایرانی نیز «بهرام بیضائی»، «عباس نعلبندیان»، «اکبر رادی»، «غلامحسین ساعدی»، «بهمن فُرسی»، «محسن یلفانی»، «نغمه ثمینی»، «محمد رضایی راد»، «محمد یعقوبی»، «محمد رحمانیان» و «محمد چرمشیر» بوده است.

خواندن کتاب حکایت زمستانی را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به دوستداران ادبیات نمایشی قرن ۱۶ انگلستان و قالب نمایشنامهٔ کمدی پیشنهاد می‌کنیم.

درباره ویلیام شکسپیر

ویلیام شکسپیر (۱۵۶۴ - ۱۶۱۶) شاعر و نمایشنامه‌نویس انگلیسی است که بسیاری او را بزرگترین نمایشنامه‌نویس تاریخ و بسیاری نیز او را بزرگترین نویسندهٔ انگلیسی‌زبان تاریخ می‌دانند. ویلیام فرزند «جان شکسپیر» و «ماری اردن» بود. پدرش یکی از مرفهان شهر بود و مادرش، دختر زارعی دولت‌مرد، اما روزگار به کام ویلیام خوش نماند و در سال ۱۵۸۷ پدرش ورشکسته شد. ویلیام تحصیلات ابتدایی و مقدماتی از زبان لاتین را در دبیرستانی در استنفورد گذراند، اما در ۱۳سالگی به‌دلیل تنگدستی پدر، مدرسه را رها کرد. او پنج سال بعد با «آنا هاتاوی» ازدواج کرد که هشت سال بزرگتر از خودش بود و نتیجهٔ این ازدواج یک فرزند دختر و دو پسر بود. در سال ۱۵۸۵ ویلیام، استنفورد را ترک کرد و به لندن رفت و آنجا در تماشاخانه‌ای مشغول به کار شد. او به بازیگری پرداخت و در نهایت همان‌جا شروع به نمایشنامه‌نویسی کرد که به‌دلیل هوش و قریحهٔ فطری مورد استقبال بسیاری واقع شد. اشتغال به نمایشنامه‌نویسی و فعالیت در هنر تئاتر برای او موقعیت‌های فراوانی به بار آورد و از این طریق ثروت بسیاری کسب کرد. آثار مکتوب او به سه دستهٔ تراژدی، کمدی و تاریخی تقسیم شده‌اند. از مهم‌ترین آثار شکسپیر می‌توان به تراژدی‌های «اتللو»، «مکبث»، «هملت»، «شاه لیر»، «رومئو و ژولیت» (تراژدی)، «رؤیای شب نیمهٔ تابستان»، «شب دوازدهم» (کمدی)، «ژولیوس سزار» (تاریخی) اشاره کرد. او نمایشنامه‌های بسیاری نوشته است. ویلیام شکسپیر در سال‌های پایانی عمرش در استرانفورد ساکن شد و به‌ندرت به لندن رفت؛ تا اینکه در سال ۱۶۱۶ درگذشت.

بخشی از کتاب حکایت زمستانی

«(دادگاه)

(لئونتس، بزرگان و افسران وارد می‌شوند.)

لئونتس: نشستِ این دادگاه را به نهایت اندوه خویش، و نیز خلاف میل باطنی ما، اعلام می‌داریم. بانی مجلس، دُختِ یکی شاه، زن ما و یکی از ماست که عاشقانه دوستش می‌داشته‌ایم. باشد که ما از اتهام ستم‌پیشگی مبرّا شویم، زان روی که اجرای عدالت را آشکاره خواسته‌ایم. حاصل هر چه خواهد، گو باش، چه حکمِ تقصیر باد، یا قضای تبرئه. زندانی را حاضر کنید!

افسر: اعلیحضرت را اراده بر آن است تا شاهبانو بِنَفسه درین دادگاه حضور یابد.

(هرمیونه در محاصرهٔ نگهبانان، همراه با پائولینا و ندیمگان وارد می‌شوند.)

سکوت!

لئونتس: جزانامه را بخوانید!

افسر: (می‌خواند.) هرمیونه! شاهبانوی لئونتسِ محتشم، شاهِ سیسیل! تو بدین‌جا متهم و خوانده‌ای، به اتهامِ اوجِ خیانت، در زناکاری با پولیکسِنِس، شاهِ بوهمیا، و تبانی با کامیلو، به قصد جانِ سرور بشکوهِ ما، شاه، و شوی شاهوارِ خویش؛ و نقش چون از سرِ حادثه، پاری برملا افتاد، تو، هرمیونه، خلافِ عهد و وفا و سرسپاری به نصِّ حقیقت، بدانان رای و یاوری دادی، تا به سلامت [از قفس] پریده و شبانه بگریزند.

هرمیونه: چون آنچه بر آنم تا بگویم، تنها در انکارِ اتّهاماتِ من است، و گواهی به پشتوانِ خویش ندارم، مگر آنچه از جانم برآید، پس دشوار به یاری‌ام آید این‌که بگویم «گناهکار نی‌ام». پاکدامنی‌ام تا از آن دَم زنم، چو دریافت شود دروغ شمرده خواهد شد. لیک با این حال، اگر نیرُوانِ ملکوت نظاره‌گرِ کِرد و کارِ آدمیان باشند، که چنین می‌کنند، تردید ندارم من، الا که بی‌گناهی بهتانِ دروغین را شرمسار خواهد ساخت و جبّاریت در برابرِ شکیبایی به رعشه خواهد افتاد. شما سرورم، هر چه نیک‌تر می‌دانید، ارچه چنین نمی‌نمایید، که زندگانی رفتهٔ من، چنان پاک، چنان بکر، چنان راستیگر بوده، به همان میزان که اینک تیره‌بختم من، بیش از آنی که هیچ روایتی همچندِ آن تواند بود؛ ارچه که تدبیر و بازی‌اش به کارِ تماشاییان بوَد. تا بنگرند مرا، یکی شریک بسترِ شاه، وارث نیمی از سریرِ پادشاهی، دُختِ یکی بزرگ شاه، و مامِ یکی شهزادهٔ نویدبخش، که اِستاده‌ام بدین‌جا، به شکّرزبانی و گفتار در دفاعِ جان و شرف، به پیشگاهِ هر آن‌که خواهد و آید که گوش سپارد در باب زندگی، نزد من وِرا عرضی است هم‌سنگِ اندُهانِ خویش، پس از آن درمی‌گذرم. در باب شرف اما، این شاخه برآمده از من است تا به فرزندان، و از برای اوست که بر دفاع می‌خیزم. از وجدانتان به لابه می‌خواهم، سرورم، زان پیش که پولیکسِنِس به دربارتان آید، من چه مایه نزد شما سرفراز و چه مایه شایگان بوده‌ام؛ تا که او آمد، [آخر] مرا چه رفتارِ ناسزاوار بود که می‌بایست تا پای مرا چنین بدین جایگاه کشانَد؟ گر ذرّه‌ای ورای مرزِ شرف یا کردار یا پندار گراییده باشم، بادا که دل‌هاشان به سنگ گرایاد، جمله آنان که مرا می‌شنوند، و نزدیک‌ترینِ پیوندانم، بانگِ تفو فرستاد بر سنگِ گورِ من!

لئونتس: هرگز نشنیده‌ام که هیچ‌یک از گنه‌پیشگان، عاری از ذره‌ای بی‌شرمی باشند در انکارِ کردهٔ خویش، چندای آنچه بدان روی کرده‌اند.

هرمیونه: الحق حقیقتی است این گفتهٔ شما، آقا، لیکن نه درخورِ من.

لئونتس: یعنی بر عهده‌اش نمی‌گیری؟

هرمیونه: به سهمِ خویش، گردن نمی‌نهم حاشا به آنچه خطا کو بر عهدهٔ من نیست. در بابِ پولیکسِنِس که متهم به بودنِ با اویم، اقرار می‌کنم که منش دوست می‌داشته‌ام، چندای شرافتی به راستکاری اوی، به مِهری چنان که سزاوارِ بانُوی چون من، به مِهری فقط همان و، نه هیچ‌چیزِ دگر، چنان که امر شما بود، که گر چنین نمی‌کردم، به گمانم از چشم من سرکشی بود و ناسپاسی نیز هم، از امر شما و قبالِ رفیقتان، که ذکر مهر پُرسخای او به شما حتا از آن زمان بوده که وی لب به گفته گشوده، به دورانِ کودکی. حالیا در بابِ فتنه‌انگیزی، من طعمی ازو نمی‌دانم، ارچه مرا به آزمونش لقمه‌ای گرفته‌اند. همه آنچه می‌دانم، این‌که کامیلو مردی بود راستکار؛ و این‌که چرا دربارِ شما را به ترک گفت، خدایانی که چیزی فرای من می‌دانند، خود بی‌خبرانند.»

نظری برای کتاب ثبت نشده است
بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۱۳۷٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۲

تعداد صفحه‌ها

۱۹۶ صفحه

حجم

۱۳۷٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۲

تعداد صفحه‌ها

۱۹۶ صفحه

قیمت:
۱۰۱,۵۰۰
تومان