کتاب قطار از ریل خارج شد
معرفی کتاب قطار از ریل خارج شد
قطار از ریل خارج شد اثر احمدرضا احمدی نویسنده و شاعر پیشکسوت ایرانی است.
درباره کتاب قطار از ریل خارج شد
داستان قطار از ریل خارج شد در ۶۶ بخش کوتاه نوشته شده و هفتمین رمان احمدرضااحمدی، نویسنده و شاعر نامدار معاصر است.
داستان از زبان شاعر و نویسندهای روایت میشود که دکه روزنامهفروشی کوچکی دارد و شبها هم همانجا میخوابد. او برای بیماری قلبیاش به دکتر مراجعه کرده و ناامید از هزینۀ سنگین دستگاه I.C.D که تنها راه نجات اوست به دکۀ روزنامه فروشی بازمی گردد...
خواندن کتاب قطار از ریل خارج شد را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
علاقهمندان به ادبیات داستانی معاصر را به خواندن این داستان دعوت میکنیم.
درباره احمدرضا احمدی
احمدرضا احمدی، نویسنده، شاعر، نقاش و ویراستار ایرانی در ۳۰ اردیبهشت ۱۳۱۹ در کرمان به دنیا آمد. او مدتی را در کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان به فعالیت پرداخت.
احمدرضا احمدی بنیانگذار سبک موج نو در دهه ۱۳۴۰، در شعر معاصر ایران است. این سبک بعدتر به حرکتی مدرنیستی تبدیل شد که داستان، نمایشنامه، سینما، موسیقی و نقاشی را تحت تاثیر قرار داد. احمدی در سال ۱۳۴۳ به همراه نادر ابراهیمی، اسماعیل نوری علاء، مهرداد صمدی، محمدعلی سپانلو، بهرام بیضایی، اکبر رادی، جعفر کوشآبادی، مریم جزایری و جمیله دبیری گروه طرفه را با هدف دفاع از هنر موج نو تأسیس کرد. انتشار دو شماره از مجلهٔ طرفه و تعدادی کتاب در زمینهٔ شعر و داستان از فعالیتهای این گروه است.
احمدرضا احمدی به عنوان شاعر برگزیده جایزهی بیژن جلالی در سال ۱۳۸۵ انتخاب شد. او همچنین در سال ۱۳۸۸ نامزد دریافت جایزه هانس کریستین اندرسن بود.
بخشی از کتاب قطار از ریل خارج شد
قرار دیدار ما بعد از چهار سال جلوی دکه ی روزنامه فروشی من بود زودتر از ساعت قرارمان رسید گیسوانش آشفته و خیس بود دوباره گیسوانش برایم حدس و گمان و تردید شد از تماشای گیسوانش عمر باطری در قلبم و چیرگی مرگ را فراموش کردم. مرا به بیمارستان محل کارش برد قبل از سفرم به الجزایر برای دیدارش به این بیمارستان ها بارها رفته بودم در راه که به سوی بیمارستان می رفتیم گفت: در انتظار تو چه سال هایی که تلف و نابود شدند سکوت کرده بودم گیسوانش و چشمان سیاه مهربان اما مغرورش را نگاه می کردم گفت حرف بزن من دیگر کنارت هستم از گم شدن من هراس نداشته باش اکنون که کنارت هستم فقط صدای ویلنسل را که داری می شنویم، دیگر مخاطب ما حرمان و غصه و ناباوری نیست دوباره بهار می آید، تابستان با خوشه های انگور می آید در پاییز من و تو در برگ های زرد غرق می شویم و از میان برگ ها یکدیگر را صدا می کنیم در برف زمستان از پشت پنجره دانه های برف را شمارش می کنیم چنان کنارت هستم که سرما را فراموش می کنیم…
حجم
۷۴۵٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۱۸۴ صفحه
حجم
۷۴۵٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۱۸۴ صفحه
نظرات کاربران
کتاب های رمان آقای احمدرضا احمدی خیلی خاص هستند، شاغرانه، عاشقانه، بینهایت خیال انگیز، فراتر از زمان و مکان. عالی