کتاب بلندترین شعر عاشقانه
معرفی کتاب بلندترین شعر عاشقانه
کتاب بلندترین شعر عاشقانه نوشتهٔ شهره احیایی است. انتشارات شقایق این رمان را که دربارهٔ جوانی به نام «مهدخت» است، روانهٔ بازار کرده است.
درباره کتاب بلندترین شعر عاشقانه
کتاب بلندترین شعر عاشقانه رمانی ایرانی است که در ۱۷ فصل نوشته شده است. حاصل ماجرای این کتاب این است که آدمها فکر میکنند، اگر یک بار دیگر متولد شوند، جور دیگری زندگی میکنند؛ شاد و خوشبخت و کماشتباه خواهند بود. اگر ما جسارت طور دیگری زندگیکردن را داشتیم و اگر قدرت تغییر داشتیم و اگر آدم ساختن بودیم، از همینجای زندگیمان به بعد را میساختیم!
در این رمان، «مهدخت» برای فرار از وضع زندگی و خانوادهاش تلاش میکند و درس میخواند و بورسیه میگیرد. او با وجود عشقی که در دلش خانه کرده، قصد عزیمت میکند که با اتفاقی ناگهانی سر از زندان زنان درمیآورد. برای نجاتش از طناب اعدام، باید تن به خواستهٔ کسی بدهد که روزی با او ماجرایی را از سر گذرانده است. این رمان را بخوانید.
خواندن کتاب بلندترین شعر عاشقانه را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
خواندن این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی معاصر ایران و قالب رمان پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب بلندترین شعر عاشقانه
«بهمن ماه است و از اخبار دیدم که برف سنگینی تهران را پوشانده بعد از آن همه آلودگیها و تعطیلی! ما هم بینصیب نماندیم و برف سفید را در حیاط زندان حس کردیم. راه رفتن در میان برفهای سپید و سرد حس خوبی داشت!
سمانه حال و روزش بهتر شده ولی همچنان سکوت اختیار کرده، و نام زهرا را هم در لیست کسانی که مورد عفو قرار میگیرند، نوشتهاند و آزیتایی که این روزها رنگ به رخش برگشته ولی همچنان بداخلاق و گوشتلخ است. افی با تهدیدهای وکیل بند، مدتی است دور بر آزیتا نمیگردد و خدا عالم است چه نقشههایی در سر دارد. بیشتر از دوماه بودکه میخواستند، جای مرا عوض کنند و امروز و فردا میشد. و امروز همان روز موعود فرا رسیده و زهرا کمی ناراحت است. به خاطر همین در اتاقمان جمع شدهاند و هر کدام چیزی میگویند.
سودابه! رهام کوچولو را در آغوش گرفته و پسرک با بازیگوشی شیر میخورد و گاهی به طرف ما میچرخد. بعد از آزمایش ژنتیک و مابقی ماجرا حالا همسرش و خانوادهٔ سودابه به دیدارش میآیند و گویی باور کردهاند که همیشه کرم از درخت نیست؛ همیشه قرار نیست زنها به خاطر ظرافت و لطیف بودنشان مورد افترا قرار بگیرند!
اقدس با مهربانی برایم آرزو میکند. بیگناهیام اثبات شود و چه خوب است، حس باور شدن و قبول داشتن!
- مهدخت خانم!
سرم را از روی شکم تپل رهام خندان بالا میآورم و به دختر لاغراندام نگاه میکنم. هم زمان با من دیگران هم نگاهشان قلاب یک جفت چشم سیاه میشود. زیاد نمیشناسمش شاید یکی دوباری دیده بودمش.
- بله!
کمی اینپا و آنپا میکند.
- میشه یه لحظه بیای؟
اقدس پیشدستی میکند.
- چی شده نگار؟
پس نامش نگار است. با چشم غرهای به اقدس زبان باز میکند:
- هیچی! با خانم دکتر کار داشتم.
سعی میکنم لبخندی بزنم، نگاهم را به سوی اقدس میگردانم و سری تکان میدهم و به سمت نگار میروم.
- چیزی شده؟
کنار گوشم میگوید:
- یه مشکلی برام پیش اومده میتونی یه لحظه بیای؟
شانهای بالا میدهم و گوشهٔ لبهایم را پایین. خیالش که از همراهی من آسوده میشود به راه میافتد. در طول مسیر تا جایگاه حمام عمومی زندان چند باری سوال میکنم و جوابهای بیسر و ته میشنوم. وارد محوطه میشوم، ولی حسی به من اخطار میدهد. کمی ترسیدهام برای همین چنگی به بازوی نگار میزنم:
- وایسا ببینم... جریان چیه؟
تا میخواهد زبان باز کند میشنوم:
- من کارت داشتم مهدخت جووووون!»
حجم
۳۹۶٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۵۶۸ صفحه
حجم
۳۹۶٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۵۶۸ صفحه
نظرات کاربران
به نظر من رمان خوبی بود,موضوع جالبی و آموزنده ای داشت و فقط متوجه نشدم چطور مهدخت که مامایی قبول شده بود بعداً پزشک زنان بود و یکی دوسال از تخصص می گذشت که با توجه به سال هایی که
تبریک به خانم احیایی بابت نوشتن این رمان ،هم زیبا بود هم آموزنده هم عاشقانه با پایان دلخواه به امید موفقیت بیشتر...
جذاب بود، ارزش خواندن را دارد.
رمان خوبی بود
بسیار زیبا
بسیار جذاب و عالی و دور از اغراق و بزرگ نمایی.حتما حتما حتما بخونین و لذت ببرین.قلم خانم احیایی عزیز مانا.
خوب بود
یکی از بهترین کتابهایی بود که خوندم نوع نگاهت رو به به زندگی تغییر میده توصیه میکنم حتما بخونینش
یکی از قشنگترین رمان هایی بود که خوندم از خط به خطش لذت بردم
کتاب خیلی خوبی بود