کتاب زنگار
معرفی کتاب زنگار
کتاب زنگار رمانی است نوشتهٔ نسترن خدابنده و سارینا مرادی در انتشارات شقایق چاپ شده است. شخصیتهای داستان زنگار هم از عشق لبریزند و هم از کینه و زندگیشان در جدالی همیشگی بین این ۲ حس سپری میشود تا سرانجام یکی بر دیگری پیروز شود.
درباره کتاب زنگار
یک نامه، بهانهٔ دعوایی میان پروا و آناهید میشود که در پایان، با خشم سرکش پروا، جان آناهید را می گیرد. این خشم افسارگسیختهٔ آنی، مانند سونامی میشود زندگی دو خانواده را که سالها پناه هم بودند به هم میریزد و آن ها را به دشمنان خونی هم تبدیل میکند.
حالا چند سال از آن اتفاق گذشته است. پروا در انتظار اجرای حکم اعدام در زندان است و جاوید که داغ خواهر دیده، در دو راهی احساس زخم خورده و عقلی که ساز مخالف میزند گیر افتاده است. آیا میشود کینهها را پشت سر گذاشت و ادامه داد؟
کتاب زنگار را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب به دوستداران رمانهای عاشقانه پیشنهاد میشود.
بخشی از کتاب زنگار
«با صدای کوبیده شدن در چشمانم را باز میکنم و درجایم غلت میزنم. ملحفهٔ سفید گلدار را از رویم کنار میزنم و به پشت طاقباز دراز میکشم. چشمم را چندبار باز و بسته میکنم و میمالمش تا دنیا در برابر چشمان پف کردهام واضح شود. به تصویر روبهرویم نگاه میکنم. همیشه نگاهش میکنم. اصلا آن عکس دونفره را آنجا چسباندهام که مدام جلوی چشمم باشد، که ببینمش، که عذاب بکشم، که بدانم از کجا به کجا رسیدم، که یادم نرود چه ظلمی در حق دو دختر داخل عکس شد؛ در حق من، پروا پناهی و دوستم، آناهید...
" آنا!
به سمتم برمیگردد و در حالی که با یک دست کلاسورش را به سینه چسبانده و دست دیگرش را به کمر زده نگاهم میکند. سرعت قدمهایم را بیشتر میکنم و به او میرسم. ملامتگر میگوید:
چندبار بگم بهم نگو آنا؟
بیخیال میخندم.
به جان آنا دیگه نمیگم آنا!
سری به علامت تاسف تکان میدهد و به سمت دانشکده میرود. دانشکدههایمان کنار هم است و هر دو سال دوم دانشگاه هستیم. من مترجمی انگلیسی میخوانم، آناهید هم حقوق. همین ماجرا تا مدتها مایه سرافکندگی و ننگ من بود. همیشه او را بهتر از من میدانستند؛ هنوز هم میدانند. شاید هم حق دارند. آناهید همه چیزهایی که یک دختر ایدهآل و خوب لازم دارد را دارا است. از چهرهٔ زیبا و ظرافت دخترانه گرفته، تا وقار و منشی خانمانه و هوش و ذکاوتی مثال زدنی؛ اما من نه چهرهای دارم که مانند آناهید حسادت دختران را برانگیزد، نه مثل اویم که هر کس دو دقیقه همکلامش میشود کلی تعریف و تمجید نثارش میکند. من همیشه پر شور و پر انرژی بودم و هیچوقت نتوانستم مثل او باوقار و خانم باشم. هیچوقت نتوانستم مثل آناهید باشم؛ هیچوقت...
...
سکوت می کند. در چشمانم دنبال چیزی می گردد. چیزی که پشت هفت در بسته پنهانش کرده بودم و حالا از دستم در رفته است. دو دستم را دو طرف گونه اش می گذارم و در حالی که صورتش را قاب کرده ام، در حالی که نفس هایمان باهم یکی شده و چشمانمان راه گریزی از هم ندارند، بی اراده زمزمه می کنم:
- من برای تو تا تهش میرم، شک نکن.
به خودم می آیم. تازه می فهمم تقریبا، بی اراده به او اعتراف کرده ام، به خودم هم!
آب دهانم را فرو می دهم و با سرعت دستم را عقب می کشم. پشتش می روم و آرام به جلو هلش میدهم و با تغییر لحنی که برای رد گم کنی است می گویم:
-حالا برو اینقدر گیر نده. زندگی رو هم زهر همه مون نکن.»
حجم
۷۴۳٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۶۸۰ صفحه
حجم
۷۴۳٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۶۸۰ صفحه
نظرات کاربران
مرور داستان: «گاهی خشم آنی اتفاقات ناخواستهای را برایت رقم میزند تا باعث شکست در زندگیات شود؛ شکستی که هرچهقدر برای فراموشیاش دستوپا بزنی، تو را بیشتر غرق خود میکند تا یادت نرود که با همان یک اشتباه، راه جبرانی هموار
سلام شب همه بخیر و آرامش میخوام یه چند جمله در مورد این کتاب بگم ،، نمیدونم توی همین کتاب خوندم یا جای دیگه(همدیگرو قضاوت نکنیم)،جای خدا نباشیم،بعضی وقتها سعی کنیم خودمون رو جای همدیگه بزاریم ببینیم اگر ماهم بودیم تو
صاحب نظر نیستم.به یکی از معضلات اجتماعی میپردازه. بررسی زندگی افراد محکوم ب قتل غیر عمد ،نوع برخورد نزدیکان و جامعه با این گونه افراد . در واقع همه ما به نوعی ازادی مشروط داریم .تم عاشقانه نداشت قلمتون مانا
داستان جذابی داشت، یک طرفه قضاوت نکردن ک شخصیت های خاکستری ش از ویژگی های مثبت کتاب هستند ولی پایان خوش داستان باورپذیر نبود برخلاف داستان که ریز و درشت مشکلات طبیعی شخصیت ها را بیان می کرد انگار فقط
داستان بسیار روان و جذابی داره،قلم نویسندگان عالی هست و هیچ دوگانگی تو قلمشون نیست ،من نسخه چاپی این کتاب رو دارم و به شدددت توصیه میکنم خوندنشو
کشش خوبی داره و قلم نویسندگان قویه😊 پیشنهاد میشه👍
موضوع کتاب من را جذب کرد،موضوع بکری که کمتر بهش پرداخته شده اما از نیمه مطالعه این رمان ۱۲۰۰صفحه ای واقعا پشیمان شدم ولی ترجیح دادم کامل بخونم که بتونم قضاوت منصفانه ای داشته باشم. برخلاف ابتدای کتاب که تقریبا خوب
داستان بیانگر عشقی ممنوعه است . عشقی که نباید باشد اما اگر عشق شرط یا تهدید را می فهید که دیگر عشق نبود متن داستان به زیبایی کششی ایجاد می کند که خواننده را به دنبال خودش می کشاند .
متنی روان فقط کاش نویسنده نکات شرعی را رعایت میکرد منظور حد محرم ونامحرم است
واقعا عالی بود خیلی دوست داشتم