دانلود و خرید کتاب مردی با لباس قهوه ای آگاتا کریستی ترجمه محمدعلی ایزدی
تصویر جلد کتاب مردی با لباس قهوه ای

کتاب مردی با لباس قهوه ای

معرفی کتاب مردی با لباس قهوه ای

کتاب مردی با لباس قهوه ای نوشتهٔ آگاتا کریستی و ترجمهٔ محمدعلی ایزدی است و انتشارات شرکت کتاب هرمس آن را منتشر کرده است.

درباره کتاب مردی با لباس قهوه ای

«مردی با لباس قهوه‌ای» رمان کاراگاهی و جنایی اثر آگاتا کریستی است که اولین بار سال ۱۹۲۴ منتشر شد. کتاب ماجراجویی‌های آنه بدینگ‌فلد را دنبال می‌کند که درگیر دزدان الماس جهانی شده و در جریان داستان توطئه‌های سیاسی در آفریقای جنوبی در حال شکل‌گیری است. این اولین حضور سرهنگ رایس در رمان‌های آگاتا کریستی است.

آنه بدینگ‌فلد پس از فوت پدرش که مردم‌شناس معروفی بوده با مشکلات زیادی مواجه می‌شود. آنه تصمیم دارد دور دنیا را بگردد و زندگی‌اش را صرف ماجراجویی کند. وقتی آنه عازم ایستگاه مترو است مردی را ملاقات می‌کند که ناگهان روی ریل‌ها می‌افتد و دچار برق‌گرفتگی می‌شود. مردی با کت و شلواری قهوه‌ای راهش را از میان جمعیت باز می‌کند و خودش را بالای سر قربانی می‌رساند و اعلام می‌کند که آن مرد فوت کرده و باعجله دور می‌شود و تکه کاغذی از خود به جای می‌گذارد که روی آن نوشته: «قلعه کیلموردن، ۱۲۲–۱۷» …

خواندن کتاب مردی با لباس قهوه ای را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به دوستداران داستان‌های معمایی پیشنهاد می‌کنیم.

درباره آگاتا کریستی

آگاتا کریستی در تاریخ ۱۵ سپتامبر ۱۸۹۰ در تورکی، دوون به دنیا آمد. او نویسندۀ مشهور انگلیسی و خالق داستان‌های جنایی و ادبیات کارآگاهی بود. او نخستین نویسنده‌ای است که کتاب‌هایش بیشترین ترجمه را به زبان‌های مختلف دنیا داشته و پس از او، ژول ورن و سپس شکسپیر در این روند قرار دارند؛ کریستی همچنین طولانی‌ترین نمایشنامۀ جهان را به نام «The Mousetrap» نوشته است. این نمایشنامه از سال ۱۹۵۲ تا ۲۰۲۰ در West End اجرا شد. این نمایش در مارس ۲۰۲۰ به‌دلیل همه‌گیری ویروس کرونا بسته شد. این نویسندۀ انگلیسی، ترجمه‌شده‌ترین نویسنده است. کریستی ۶ رمان نیز با نام مستعار Mary Westmacott نوشته است. آگاتا کریستی طی هر ۲ جنگ جهانی، در بیمارستان‌ها خدمت کرد و دانشی درمورد سم‌هایی را که در بسیاری از رمان‌ها، داستان‌های کوتاه و نمایشنامه‌های او وجود داشت، به دست آورد؛ او همچنین در دوره‌ای از زندگی‌اش، چندین‌ماه را در حفاری‌هایی در خاورمیانه می‌گذراند و بدین‌ترتیب از این دانش نیز در نگارش کتاب‌هایش سود می‌جست. کریستی از خانواده‌ای ثروتمند و طبقۀ متوسط بود که عمدتاً در خانه تحصیل می‌کرد. او در سال ۱۹۲۰ «ماجرای مرموز در استایلز» را با حضور کارآگاه «هرکول پوآرو» نوشت و با این اثر بود که به نخستین پله‌های موفقیت پا گذاشت.

آگاتا کریستی جوایز ویژه و مختلفی را در طول عمر هنری‌اش دریافت کرده است. بیشتر کتاب‌ها و داستان‌های کوتاه او (و بعضی‌ها از آن‌ها چندین‌بار) به‌صورت فیلم درآمده‌اند. از آن میان می‌توان فیلم‌های قتل در قطار سریع‌السیر شرق، مرگ در رودخانه نیل و قطار ساعت ۴:۵۰ پدینگتون را نام برد؛ همچنین بسیاری از نوشته‌های کریستی بارها برای تهیۀ برنامه‌های رادیویی و تلویزیونی مورداستفاده و اقتباس قرار گرفته‌اند. علی دهباشی، سردبیر مجلهٔ بخارا، در «شب آگاتا کریستی» گفت که این نویسندۀ انگلیسی، به‌خاطر علایق باستان‌شناسی همسرش، بارها به ایران سفر کرده بود. در سال ۱۳۴۵ بود که محمدعلی سپانلو با آگاتا کریستی گفت‌و‌گویی انجام داد.

تنها بخشی از آثار این نویسنده را در فهرست زیر ببینید:

رمان‌های هرکول پوارو:

شیطان به قتل می رسد، ماجرای اسرارآمیز در استایلز، قتل در زمین گلف، قتل راجر آکروید، چهار (قدرت) بزرگ، راز قطار آبی، خطر در خانه آخر، لرد اجور می‌میرد، قتل در قطار سریع‌السیر شرق، تراژدی در سه پرده، مرگ در میان ابرها، قتل به ترتیب الفبا، قتل در بین‌النهرین، ورق‌های روی میز، شاهد خاموش، مرگ بر روی نیل، کریسمس هرکول پوآرو، ملاقات با مرگ، جنایت‌های میهن پرستانه و ... .

مجموعه داستان‌ها:

تحقیقات پوآرو، قتل در مجتمع مسکونی، راز رگاتا، کارهای هرکول، شاهدی برای پیگرد قانونی، سه موش کور، ماجرای پودینگ کریسمس، گناه مضاعف، نخستین پرونده‌های پوآرو، گرفتاری در خلیج پولنسا، مجموعه چای هارلوین، روشنایی ماندگار.

رمان‌های خانم مارپل:

قتل در خانه کشیش، جسدی در کتابخانه، انگشت متحرک، اعلام یک قتل، آنها این کار را با آیینه انجام می‌دهند، جیب پر از چاودار و... .

آگاتا کریستی در تاریخ ۱۲ ژانویه ۱۹۷۶ درگذشت.

بخشی از کتاب مردی با لباس قهوه ای

«همه از چپ و راست به من فشار می‌آوردند و از من می‌خواستند که این داستان را بنویسم. از بالاترین مقامات در بین آنها (مثل لُرد نَزبی) گرفته تا، پایین‌ترینشان مثل خانم اِمیلی معروف به همه فن حریف (که آخرین بار که او را در لندن دیدم) چنین تقاضایی از من داشتند.

قبول می‌کنم که بعضی شرایط را برای انجام چنین کاری دارم، چون ازهمان اول درگیر این ماجرا بودم. بیشتر کارهای مهم آن توسط خود من انجام گرفته و بالاخره تا آخر ایستادگی کردم و آن را به پایان رساندم. خوشبختانه قسمت‌هایی را که خودم اطلاعات زیادی راجع به آنها نداشتم، توانستم از دفتر خاطرات سِر اُستاس پدلِر که در نهایت لطف چنین اجازه‌ای به من دادند، استفاده و کم وکسری‌هایش را جبران کنم.

من همیشه دنبال دردسر و ماجرا بودم، از طرفی زندگی بسیار یکنواختی را می‌گذراندم. پدرم پروفسور بدینگ‌فِلد یکی از بزرگ‌ترین شخصیت‌های زنده در انگلیس بود که درباره انسان‌های اولیه تحقیق می‌کرد. او واقعاً یک نابغه بود و همه این موضوع را قبول داشتند. آنچه موجب ناراحتی‌اش شده بود، این بود که مغزش در دوران پارینه‌سنگی زندگی می‌کرد و جسمش در عصر حاضر و دنیای متمدن کنونی. او توجهی به انسان عصر حاضر نداشت، حتی انسان‌های عصر حجر را به عنوان پیشروان و طلایه‌داران بشر امروزی خوار می‌شمرد. بشر امروز مورد علاقه‌اش نبود، تا اینکه به دوران موستریان (که احتمالا به دوره انسان نئاندرتال برمی‌گردد) رسید.

متأسفانه انسان نمی‌تواند با عصر جدید و مدرن کنونی رابطه نداشته باشد، چون ما مجبوریم به نحوی با قصاب، نانوا، شیرفروش و سبزی‌فروش رابطه داشته باشیم. از این رو، وقتی دیدم پدرم بیشتر غرق در گذشته‌هاست ــ مادر هم نداشتم، چون وقتی بچه بودم مرده بود ــ به فکرم رسید که عملا خودم رشته امور زندگی را به دست بگیرم. درواقع، من از انسان عصر حجر و این جور چیزها خوشم نمی‌آید و دوست هم ندارم که متعلق به دوران پارینه‌سنگی، نئاندرتال و یا نظیر اینها باشم.

گرچه بیشتر نوشته‌های پدرم را که راجع به انسان نئاندرتال و اعقابشان بود، تایپ و تصحیح می‌کردم، این کار را دوست نداشتم و حتی فکر کردن به انسان نئاندرتال هم برایم ناخوشایند بود و اغلب به خودم می‌گفتم: «چه خوب شد بالاخره شرایطی پیش آمد که نسل این موجودات در همان گذشته‌های خیلی دور منقرض شد».»

معرفی نویسنده
عکس آگاتا کریستی
آگاتا کریستی
انگلیسی | تولد ۱۸۹۰ - درگذشت ۱۹۷۶

آگاتا کریستی با نام اصلی آگاتا مری کلاریسا میل، ۱۵ سپتامبر ۱۸۹۰ در دون شایرِ انگلستان به دنیا آمد. پدر آمریکایی‌اش فردریک میلر نام داشت. مادرش کلارا بومر انگلیسی و از خانواده‌ای اشرافی بود. آگاتا به دلیل آمریکایی بودن پدر می‌توانست تبعه ایالات متحده نیز باشد، ولی هرگز از آن کشور تقاضای تابعیت نکرد. آگاتا یک خواهر و یک برادر داشت که هردوی آن‌ها از او بزرگ‌تر بودند. گر چه خواهر و برادر آگاتا را به مدرسه شبانه‌روزی و خود او را به یک مدرسه تکمیلی در فرانسه فرستاده بودند اما آگاتا در پنج سالگی خودش خواندن را یاد گرفت و بعد با استفاده از کتابخانه پدرش به معلوماتش اضافه کرد و تحصیلات آکادمیک نداشت.

نوشین ت
۱۴۰۳/۰۶/۲۲

خوب ولی کمی بچگانه بود

با ناراحتی جواب دادم: ــ من پیش از آنکه بیرحم و سخت شوم، خواهم مرد.
"هلاله"
زندگی واقعاً عجیبی است! مردها اگر زیبا نباشی با تو بد هستند و زنها اگر زیبا باشی.
"هلاله"
ــ طناب هر دو قایق را بریده‌اند و آنها را روی آب رها کرده‌اند. در وضع دشواری قرار داریم، عزیزم. ناراحت نیستی؟ ــ تا وقتی با تو هستم، نه.
"هلاله"
وقتی می‌خندید، قیافه‌اش عوض می‌شد. مثل پسربچه‌ها می‌شد. شاد بود و شخصیت دیگری پیدا می‌کرد.
"هلاله"
در دلم گفتم: «اگر او با سرنوشت قمار کرده، قمارباز خوبی است. می‌تواند ببازد، ولی لبخند بزند».
"هلاله"
برای همین است که اکنون بسیاری از ازدواجها ناموفق است. البته مقصر اصلی هم مردها هستند، چون یا کاملا تسلیم زنها هستند و بعد زنها آنها را تحقیر می‌کنند، یا به طور کلی خودخواه هستند و فکر می‌کنند هرچه خودشان می‌گویند، درست است و هرگز حتی یک تشکر خشک وخالی هم از همسرشان نمی‌کنند.
"هلاله"
چطور شنیدن بعضی کلمات انسان را خوشحال می‌کند! من می‌توانم برای ماهها از تو مراقبت کنم و هیچ کس هم متوجه نخواهد شد.
"هلاله"
او بخوبی می‌توانست افکارش را پشت چشمهای نفوذناپذیر سیاه‌رنگش پنهان کند. همیشه همین طور بود و من هیچ وقت نتوانسته بودم بفهمم او نسبت به من چه احساسی دارد. همین چیزها بود که مرا به وحشت می‌انداخت.
"هلاله"
دستم را گرفت و به سختی فشرد. برای یک دقیقه نگاههایمان به هم گره خورد. بعد ناگهان برگشت و رفت. من به صدای پایش که بر روی عرشه منعکس و دوباره منعکس می‌شد گوش می‌دادم و فکر می‌کردم که این صدا همیشه در گوشم خواهد ماند. صدای قدمهایی که از زندگی‌ام بیرون می‌رفتند.
"هلاله"
بعضی کارهایی که به نظر خیلی مشکل می‌رسند و انسان از انجامشان پرهیز می‌کند، معمولا به محض بروز خشم در یک چشم به هم زدن مورد اجرا گذاشته می‌شوند.
"هلاله"
بین ما مهر و محبّتی وجود نداشت، اما به هم تعلق داشتیم.
"هلاله"
بیچاره پدرم که هرگز وقتی برای استراحت نداشت،
"هلاله"
من به ماجراجویی، عشق و داستانهای مخاطره‌آمیز و عاشقانه علاقه زیادی داشتم، اما محکوم به زندگی خشک و ساده‌ای بودم.
"هلاله"
اصولا عقیده دیگران کوچکترین اهمیتی برایش نداشت و به نظرم رمز موفقیتش نیز در همین نکته خلاصه می‌شد.
"هلاله"

حجم

۲۷۵٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۳

تعداد صفحه‌ها

۳۶۸ صفحه

حجم

۲۷۵٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۳

تعداد صفحه‌ها

۳۶۸ صفحه

قیمت:
۸۶,۰۰۰
تومان