کتاب اصفهان نصف جهان
معرفی کتاب اصفهان نصف جهان
کتاب اصفهان نصف جهان نوشتهٔ صادق هدایت است و انتشارات مجید آن را منتشر کرده است. این کتابْ سفرنامهٔ هدایت به شهر اصفهان است.
درباره کتاب اصفهان نصف جهان
هدایت در اصفهان نصف جهان، سفرنامهٔ خودش به این شهر تاریخی را بازگو میکند و به توصیف ادبی بناها، عمارتها، منارهها، مسجدها و خلاصه آثار دیدنی و تاریخی آن میپردازد. توصیف قصهگونهٔ هدایت در این سفرنامه چنان ماهرانه و جالب توجه است که بههیچوجه خواننده را خسته نمیکند؛ زیرا هدایت در عینحالیکه به توصیف معماریها، کاشیکاریها و زیباییهای این مکانها میپردازد، در میان آن، با آوردن حکایتهایی شیرین و یا باورهای افسانهگونهٔ مردم آنجا، خواننده را از کسالت درمیآورد و به اِطناب ملالانگیز گزارش سفرش، رنگ و جلایی شیرین و خواندنی میدهد.
این گزارش چنان زیبا، دقیق، عمیق و... بیان میشود که هر کسی با خواندن آن، ولو اینکه هرگز به این شهر تاریخی نرفته باشد، خود را در این شهر و مقابل بنایی که هدایت درموردش حرف میزند، میبیند و اگر بعد از خواندن این سفرنامه گذرش به اصفهان بیفتد دیگر خودش را در آن شهر غریب نمییابد که همهجا برایش آشناست و گویی بارها به این شهر سفر کرده و همهجا را بهخوبی دیده است.
این کتابِ هدایت هم خواندنی و زیبا است و مانند تمام آثارش خواننده را جذب میکند و با او صمیمانه ارتباط برقرار میکند. نکتهٔ دیگر اینکه آنچه در نوشتههای دیگران ممکن است خیلی شنیع و وقیح جلوه کند در داستانهای هدایت بهخاطر کاربرد بجایشان این حس را در خواننده ایجاد نمیکند؛ بلکه او را به تحسین وامیدارد.
خواندن کتاب اصفهان نصف جهان را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران مطالعهٔ آثار هدایت پیشنهاد میکنیم.
درباره صادق هدایت
هدایت ازجمله نویسندگانی است که چه ازنظر زندگی شخصی و چه ازنظر آثارش در هالهای از ابهام فرورفته؛ چه آنان که با او دشمن بودند آثار و زندگیاش را طوری تفسیر کردهاند که بهشکلی غیرمنصفانه او را کوبیدند و کسانی که دوستدارش بودند او را ستودند و حتی دربارهاش مبالغه کردند. اما برای معرفی هدایت و بهجای هر سخنی نگاهی گذرا به زندگیش را کافی دانستیم.
صادق هدایت در بهمنماه ۱۲۸۱ یعنی زمانیکه کشور در آشوب و بلوای مشروطه غوطهور بود در خانوادهای ثروتمند بهدنیا آمد. او بچهٔ آخر این خانواده بود و از آنجا که خانوادهای در اوج تمکین مالی داشت، عزیزدردانه و نازپرورده بار آمد. تحصیلات ابتدایی خود را در مدرسهٔ علمیه و دورهٔ متوسطه را در دارالفنون و دبیرستان سنلویی فرانسه گذراند و بههمینخاطر بهزبان فرانسه تسلط یافت.
هدایت بههنگام جوانی به علومی ازقبیل روحشناسی و جفر و اسطرلاب و علوم دیگر روی میآورد و از بسیاری نوشتههای ایرانی و خارجی بهرهمند میشود. در این زمان به مطالعه و بررسی دربارهٔ احوال، افکار و رفتار انسان میپردازد و کتاب ارزشمند خود یعنی فواید گیاهخواری را منتشر میکند.
سال ۱۳۰۵ بههمراه اولین گروه محصلان اعزامی، به اروپا میرود و یکسال در بلژیک میماند؛ آنگاه بهمدت چهارسال در فرانسه مشغول تحصیل در رشتهٔ معماری میشود؛ اما بیشتر به تحقیقهای ذوقی و ادبیات میپردازد.
بنا به گفتههای مشهور در این سالها یکبار خود را در رودخانه میاندازد؛ اما نجاتش میدهند.
صادق هدایت در سال ۱۳۱۰ یعنی در سیسالگی با طرز فکر و احساساتی شکلگرفته به ایران بازمیگردد و در بانک ملی بهکار مشغول میشود؛ اما بهزودی از آنجا بیرون میآید. چند وقت در اداره تجارت و مدتی در یک شرکت ساختمانی کار میکند و دوباره در بانک ملی و سرانجام در اداره موسیقی و هنرهای زیبا مشغول به کار و تحقیق و نگارش میشود.
سال ۱۳۱۵ دوباره گریزی به خارج از کشور میزند و اینبار عازم هند میشود. در اینجاست که با زبان پهلوی آشنا و بر آن تسلط مییابد و چند اثر ارزشمند ایران باستان را از پهلوی به فارسی برمیگرداند؛ اما دیری نمیگذرد که در هند دچار کمبود مالی شده به ایران بازمیگردد.
در این مدت آثار او گاهی طنز و گاهی نقد و بررسی و تحقیق و ترجمه است و بیشتر آنهایی هم که مشهور شدهاند، نالههای اوست که با کنایه و طعنه گفته میشود و همگی آنها به ناامیدی و مرگ میرسد. بعد از شهریور ۱۳۲۰ که مجال برای حرفزدن باز میشود و نور امیدی بارقه میزند، هدایت نیز خود را از انزوا بیرون میآورد و با آثار کوبنده و اعتراضآلودی چون حاجیآقا، آب زندگی، ولنگاری و میهنپرست پا به عرصهٔ میدان مینهد.
اما این آزادی بیان دیری نمیپاید و دوباره فضای خفقان، او را به انزوای خود بازمیگرداند، چنانکه در ۱۳۲۷ با نوشتن پیام کافکا آخرین پیام خود را میدهد و به کار هنریش پایان میدهد.
سرانجام هدایت درسال ۱۳۲۹ دوباره به پاریس میرود و در آوریل ۱۹۵۱ میلادی (۳۰ فروردین ۱۳۳۰) در سن ۴۸ سالگی در آپارتمانش در پاریس با بازکردن شیر گاز به زندگی پر از درد و رنج خود پایان میدهد.
بخشی از کتاب اصفهان نصف جهان
«خیابان چهارباغ
خیابان پهن و بزرگی است که گردشگاه مهم شهر بهشمار میآید و به پنج قسمت شده. بهغیر از پیادهرو، دو جانب خیابان، یک گردشگاه بزرگ میان آن واقع شده که از دو طرف آن ارابه و درشکه آمد و شد میکند؛ با چهار رج درختهای کهن چنار و چهار جوی آب که از میان آن رواج است؛ بهطوریکه شبیه بهترین خیابانهای برلن و پاریس است و گویا نقشهٔ آن در زمان صفویه به اروپا رفته باشد. شنیدم خیال دارند این خیابان را مطابق نقشهٔ قدیمش از روی پل سیوسه چشمه امتداد بدهند و درختکاری بکنند.
شهر اصفهان از دولت سر زایندهرود ایجاد شده و مادیها یا شاخههایی که زایندهرود جدا کردهاند، همهٔ آبادی اصفهان را سیراب میکند. بهقول اهالی، آب زایندهرود شورابه و زایش دارد. این رود از اول ورود به شهر تا آخر خروجش، اطراف شاخههای آن از باغچه و خانه پوشیده شده و تا آنجایی که زایندهرود هست، آبادی وجود دارد. اطراف آن، بیشههای مصنوعی قشنگی درست کردهاند و در خود رودخانه مردابهای کوچکی دیده میشود که در آنها خزه روییده. همین مردابها است که در موقع کمی آب، کنار آنها قلمکار میشویند. روی سنگها و ریگهای رودخانه، تهرنگ قلمکاری شسته را گسترده بودند و روی آنها از همان خیامهای بیتناسب که از روی نقاشیهای (ادمون دولاک) کشیده شده، دیده میشد. این نقاشیها را هیچ اسمی نمیشود رویش گذاشت؛ گویا سرمشق آنها از دولت سر مسیو براسور به کارگران ایرانی اعطا شده و تقلید آن نه صنعت جدید است و نه صنعت قدیم، نه شیوهٔ نقاشی ایرانی دارد و نه فرنگی است. میشود آن را شیوه و اسلوب (براسورین) نامید. همان حکایت لوس لیلی و مجنون را نشان میدهد با شکم بادکرده و پاهای خشکیده، مثل گداهای سال قحطی و بیشتر به مجنون حقیقی شبیه است تا به صنعت نقاشی و هرگز نمیتواند به پای کارهای ظریف قدیم برسد. نمیدانم با وجود اینکه اینهمه سرمشقهای گرانبها از زمان صفویه در چهلستون و عالیقاپو و غیره باقی مانده، چه احتیاجی به این تقلیدهای لوس اروپایی دارند! ولی از قراری که شنیدم، هنوز کسانی هستند که به شیوهٔ قدیم ایرانی کار میکنند. مردی که پاسبان قلمکارها بود با لهجهٔ شیرینش برایم گفت که من هم بلدم قلمکار درست بکنم و شرح مفصلی داد که نقاشی روی این پارچهها را اول با زاج زرد و غیره مهر میزنند و هر دفعه چندینبار شسته میشود تا رنگش ثابت بماند.
در راه برخوردم به یکی از رفقا که چندینسال است در اصفهان میباشد. باهم رفتیم روی پل سیوسه چشمه، این پل از آجر و خیلی محکم ساخته شده. دو طرف آن غرفههایی است که دالانچهای آنها را بههم وصل میکند و برای نشیمن و تفریح مردم ساخته شده. از میان آن، ارابه و اتومبیلهای سنگین میگذرد؛ بدون اینکه خم به ابرویش بیاید. رفیقم گفت که زیر آن را با سنگ و ساروج ساختهاند. در اینوقت هوا کمی تاریک شده بود. آب رودخانه آهسته از روی شنها میغلتید و رد میشد، وزغها آوای تمامآهنگی میخواندند، از لای درختهای بیشه هم آواز خوانندهای به گوش میرسید، هوا ملایم بود، چشمانداز، دلربا و افسرده بود؛ چون با وجود این موقعیت خوب میبایستی اینجا بیشتر آباد و شلوغ باشد. روزهای جمعه در این بیشههای مصنوعی مردم وقت خود را به تفریح و گردش میگذرانند. از قراری که رفیقم میگفت، عجالتا جلوی چشمههای زایندهرود را برای زراعت گرفتهاند. هفتاد و پنج روز بعداز نوروز که احتیاجی به آب ندارند، آب چشمهها را در رودخانه میاندازند.»
حجم
۵۶٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۸۰ صفحه
حجم
۵۶٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۸۰ صفحه
نظرات کاربران
چقدر نویسنده از لحاظ فکری از زمانه خودش جلوتر بوده ...
به نظر این اثر بسیار شیرین روان و زنده است و شاید یکی از دل چسب ترین آثار هدایت باشد که همه میتوانند از آن لذت ببرند
عباس معروفی یه جمله داره میگه روزنامه رو باد میبره. منظورش اینه که اگه میخواید یه حرفی بمونه اونو ادبیاتی مکتوب کنید. همون اوایل کتاب یاد این جمله افتادم وقتی صادق هدایت از زنی با لباس قرمز که رو پله ها
توصیفات بسیار زیبا و درعین حال ساده بسیار خوش فکر در آن دوره
دوست داشتم با خوندن این کتاب نگاه صادق هدایت رو از لا به لای روزمره ترین و غیر ایدئولوژیک ترین یادداشتهایش بشناسم خوب بود
جالب بود، توصیف شهراصفهان درزمان نویسنده،فقط یک نکته مشکوک داشت وآن اینکه شاه طهماسب میخواست ازکارون خوزستان آب به زاینده رود اضافه کند،! چرا؟ کاری که چندی پیش انجام شده بود، آن زمان نیازی به اینکارنبود، شاید اکنون چرا،.