بریدههایی از کتاب اصفهان نصف جهان
۴٫۳
(۱۳)
این فکر برایم آمد که شاید هجوم عرب به ایران بهطمع همین سوسمارها بوده است!
AS4438
کوه آتشگاه، روز آبادیش شکوه مخصوصی داشته است. این پرستشگاه مانند مسجد و کلیسا دورش دیوار نداشته و چیزی را از کسی نمیپوشانیده. مانند آتش، ساده و پاکیزه بوده، همان آتش جاودان، نمایندهٔ پاکیزگی و زیبایی که بهسوی آسمان زبانه میکشیده و در شبهای تار از دور، دلهای افسرده را قوت میداد و از نزدیک با پیچ و خم دلربا با روان انسان گفتوگو میکرده.
I am
اصفهانیها هیچ استعدادی برای یادگرفتن ترکی نشان نمیدهند. حکایتی است معروف که یکنفر اصفهانی چندینسال در تبریز بوده وقتی که برمیگردد بهطور امتحان از او میپرسند که شتر را بهزبان ترکی چه میگویند؟ جواب میدهد: «دووه» دوباره میپرسند که بچهشتر را چه میگویند؟ فکری میکند، بعد میگوید: هیچ نمیگویند، هیچ نمیگویند وقتی که بزرگ شد، میگویند «دووه». این حکایت زرنگی و حاضرجوابی و روحیهٔ اصفهانی را خوب میرساند.
amir mojiry
حقیقتآ چقدر خجلتآور است که شاگردان مدرسه، اسم معمار (لووریا اپرای پاریس) را میدانند؛ ولی اسم معمار تاجمحل، قصر یلدیز و مسجد اصفهان را که ایرانی بودهاند، نمیدانند و به آنها درس نمیدهند. گویا بهمناسبت این باشد که مرغ همسایه غاز است!
Nafiseh🌱
«آهنگ سفر یکجور مردن است.» وقتی که انسان شهری را وداع میکند، مقداری از یادگار، احساسات و کمی از هستی خودش را در آن، جا میگذارد و مقداری از یادبودها و تأثیر آن شهر را با خودش میبرد. حالا که میخواهم برگردم، مثل این است که چیزی را گم کرده باشم؛ یا از من کاسته شده باشد و آن چیز نمیدانم چیست؛ شاید یکخرده از هستی من آنجا، در آتشگاه مانده باشد.
SarMiro
«آهنگ سفر یکجور مردن است.» وقتی که انسان شهری را وداع میکند، مقداری از یادگار، احساسات و کمی از هستی خودش را در آن، جا میگذارد و مقداری از یادبودها و تأثیر آن شهر را با خودش میبرد. حالا که میخواهم برگردم، مثل این است که چیزی را گم کرده باشم؛ یا از من کاسته شده باشد و آن چیز نمیدانم چیست؛ شاید یکخرده از هستی من آنجا، در آتشگاه مانده باشد.
SarMiro
شاید روحیهٔ اصفهانی امروزه از موضوع همین عشق و عاشقیها و عکسهای چهلستون الهام شده؛ چون بیشتر مردم روزهای جمعه در بیشهٔ کنار رودخانه با ساز و باده و مهرو میگذرانند.
SarMiro
این پردهها پراز روح است و بعد از سیصدسال هنوز نقاش، احساسات خودش را از روی همین نیشهای قلممو به ما انتقال میدهد و ما را در خوابهای شیرین و عشقانگیز میکشاند و همین پایهٔ تمدن و بزرگی آنزمان را میرساند؛ زیرا تنهاچیزی که در آیندگان تأثیر دارد، همین تراوشهای عجیب، مانند نقاشی، معماری، ساز و ادبیات است که انسان را بههیجان میآورد و قلب را به تکان میاندازد و حس ظرافت را تهییج میکند. همهٔ این صورتها از زیر گچ نیمتراشیده، نیمپاک شده، با انسان حرف میزنند و زندگی مرموز، بیحالت و خشکزدهٔ خودشان را با زبان بیزبانی بیان میکنند؛ بهطوریکه انسان از تماشای آن دل نمیکند. شیوهٔ نقاشی ایرانی هیچوقت ظرافت و قشنگی خود را ازدست نمیدهد؛ همین، برتری آن را بر نقاشی اروپایی نشان میدهد که در هر قرن و هر زمان تغییر مینماید.
SarMiro
امروزه، بیشک بهترین شهر صنعتی ایران اصفهان است. از حیث معماری قدیم، کاشیکاری، قلمکار، میناکاری و قلمزنی، چشمهدوزی، نقاشی و طلاکاری، درجهٔ اول را داراست. بهنظر میآید که در آتیه، صنایع ظریف ایران را دوباره زنده خواهد کرد.
SarMiro
اینهمه عظمت، اینهمه زیبایی! جلو آن عقل مات میماند. گویا حس بدیعیات و ذوق ایرانی که در زمان تسلط عرب خفه شده بود، در زمان صفویه موقع مناسب پیدا کرده و یکمرتبه تجلی نموده و آنچه در تصور نمیگنجیده، بهصورت عملی درآورده است.
SarMiro
حجم
۵۶٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۸۰ صفحه
حجم
۵۶٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۸۰ صفحه
قیمت:
۱۶,۰۰۰
تومان