جان رالز
زندگینامه و معرفی کتابهای جان رالز
جان رالز (John Rawls) در ۲۱ فوریهی ۱۹۲۱ در بالتیمورِ ایالت مریلند ایالات متحده به دنیا آمد و در تاریخ ۲۴ نوامبر سال ۲۰۰۲ در لکسینگتونِ ایالت ماساچوست درگذشت. او فیلسوف و نظریهپرداز سیاسی و فیلسوف اخلاق بود که به دفاع از لیبرالیسم برابریخواهانه شهرت داشت. او این دفاع را در مهمترین اثرش یعنی «نظریهای در باب عدالت» (۱۹۷۱) انجام داده است. او به طور گستردهای بهعنوان مهمترین اندیشمند فلسفهی سیاسی در قرن بیستم شناخته میشود.
بیوگرافی و تحصیلات جان رالز
رالز دومین فرزند از پنج فرزند ویلیام لی رالز و آنا آبل استامپ بود. او پس از گذراندن تحصیل در یک مدرسهی مقدماتی اسقفی، یعنی مدرسهی کِنت واقع در کانکتیکات، وارد دانشگاه پرینستون شد، جایی که در سال ۱۹۴۳ مدرک لیسانس گرفت. او اواخر همان سال در ارتش نامنویسی کرد و تا زمان ترخیص در سال ۱۹۴۵ همراه با پیادهنظام ارتش آمریکا در اقیانوس آرام جنوبی خدمت کرد. او در سال ۱۹۴۶ به پرینستون بازگشت و در سال ۱۹۵۰ موفق به اخذ درجهی دکتری در رشتهی فلسفهی اخلاق شد. او در پرینستون (۱۹۵۰-۱۹۵۲)، دانشگاه کرنل (۱۹۵۳-۱۹۵۹)، مؤسسهی فناوری ماساچوست (۱۹۶۰-۱۹۶۲)، و سرانجام دانشگاه هاروارد تدریس کرد، جایی که در آنجا در سال ۱۹۷۹ بهعنوان استاد دانشگاه جیمز برایانت کُنانت منصوب شد.
اندیشهها و آثار جان رالز
رالز در مهمترین و معروفترین اثرش، یعنی کتاب «نظریهای در باب عدالت» از مفهوم «عدالت به مثابهی انصاف» دفاع میکند. رالز در این اثر توضیح میدهد که نمیتوان از روایتی که از نظریهی فایدهگرایی وجود دارد به عدالتی کافی دست یافت، زیرا این دکترین با اشکال شهودی نامطلوب حکومت سازگار است، حکومتی که در آن خوشبختی بیشتر اکثریت با نادیدهگرفتن حقوق و منافع یک اقلیت حاصل میشود. رالز با احیای مفهوم قرارداد اجتماعی، استدلال میکند که عدالت شامل اصول اساسی حکومت است که افراد آزاد و منطقی در یک موقعیت فرضی برابری کامل با آن موافقت میکنند. به منظور اطمینان از منصفانه بودن اصول انتخاب شده، رالز گروهی از افراد را تصور میکند که از شرایط اجتماعی، اقتصادی و تاریخی که از آن سرچشمه میگیرند و همچنین ارزشها و اهداف اساسی خود بیاطلاع بودهاند. در واقع این انسانهای خیالی هیچ پیشفرضی دربارهی اینکه یک «زندگی خوب» چه معنایی دارد ندارند. بنابراین آنها که در پشت این «پردهی جهل» (حجاب جهل) قرار دارند، نمیتوانستند تحت تأثیر امیال منفعتخواهانه قرار بگیرند تا به نفع برخی گروههای اجتماعی (یعنی گروههایی که به آنها تعلق دارند) حکم بدهند. بنابراین آنها هیچ واقعیتی در مورد نژاد، جنس، سن، مذهب، طبقهی اجتماعی یا اقتصادی، ثروت، درآمد، هوش، تواناییها، استعدادها و غیرهی خود نمیدانند.
رالز این وضعیت را «موقعیت اصیل» مینامد و اذعان میکند که هر گروهی از افراد در این وضعیت تنها براساس منطق و خیر شخصی و بر پایهی اصول زیر تصمیم خواهند گرفت:
۱. هر فردی باید از حقی برابر برای گستردهترین نوع آزادی اساسی برخوردار باشد که کاملا مشابه آزادی دیگران است.
۲. نابرابریهای اجتماعی و اقتصادی باید به گونهای تنظیم شوند که (الف) بیشترین سود را براساس کمترین مزیت داشته باشند و (ب) به مناصب و موقعیتهایی متصل شوند که شرایط برابر و عادلانهی فرصتها برای همه برابر باشد.
«آزادی اساسی» ذکر شده در اصل ۱ شامل بیشتر حقوق و آزادیهایی است که به طور سنتی با لیبرالیسم و دموکراسی مرتبط است: آزادی فکر و وجدان، آزادی تشکل، حق نمایندگی دولت، حق تشکیل و پیوستن به احزاب سیاسی، حق اموال شخصی و حقوق و آزادیهای لازم برای تضمین حاکمیت قانون. آن گونه که رالز تعبیر میکند حقوق و آزادیهای اقتصادی، مانند آزادی قرارداد یا حق داشتن ابزار تولید، جزو آزادیهای اساسی نیستند. آزادیهای اساسی تحت هیچ شرایطی قابل نقض نیستند، حتی اگر نقض این آزادی باعث افزایش رفاه کل، بهبود کارایی اقتصادی یا افزایش درآمد فقرا شود.
بند ب از اصل ۲ مقرر میدارد که همه از فرصت عادلانه و برابر برای رقابت برای مقام و منصب دولتی یا خصوصی مطلوب برخوردارند. این مستلزم آن است که جامعه باید وسایل اساسی لازم برای شرکت در چنین رقابتی، از جمله آموزش و مراقبتهای بهداشتی مناسب را برای همهی شهروندان فراهم کند. بند الف از اصل ۲ بهعنوان «اصل تفاوت» شناخته میشود: این بند مستلزم آن است که هرگونه توزیع نابرابر ثروت و درآمد به گونهای باشد که کسانی که بدترین وضعیت را دارند نسبت به سایر توزیعهای منطبق با اصل ۱، از جمله توزیع برابر باز برخوردار از بهترین وضعیت باشند. (رالز معتقد است که برخی نابرابریهای ثروت و درآمد احتمالاً برای حفظ سطوح بالای بهرهوری ضروری است.)
از نظر رالز، کمونیسم به سبک شوروی ناعادلانه است، زیرا با اکثر آزادیهای اساسی ناسازگار است و فرصت عادلانه و برابر برای دستیابی به مقام و منصب مطلوب را برای همه فراهم نمیکند. البته رالز اعلام میکند که سرمایهداری خالص نیز ناعادلانه است، زیرا تمایل به تولید توزیع ناعادلانه ثروت و درآمد (متمركز در دست عدهی معدودی) دارد كه به نوبهی خود عملاً برخی (اگر نه بیشترِ) شهروندان را از ابزار اساسی لازم برای رقابت برای مناصب و موقعیتهای مطلوب محروم میكند. به گفتهی رالز، یک جامعهی عادلانه یک «دموکراسی مالکیت-دارایی» است که در آن مالکیت ابزار تولید به طور گسترده توزیع میشود و کسانی که در بدترین وضعیت قرار دارند به اندازهی کافی مرفه هستند که بتوانند از نظر اقتصادی مستقل باشند. اگرچه رالز عموماً از بحث در مورد ترتیبات سیاسی چنین سازوکاری اجتناب میکرد، اما کار او به طور گسترده بهعنوان صورتبندی یک پایهی فلسفی برای لیبرالیسم برابریطلبانه تفسیر میشود که به طور ناقص در دولت رفاه سرمایهداری مدرن یا در سوسیال دموکراسی مبتنی بر بازار تجلی یافته است.
رالز در «لیبرالیسم سیاسی» (۱۹۹۳)، استدلال دو اصل عدالت را با تفسیر افراد قراردادی بهعنوان نمایندگان جهانبینیهای جامع متضاد در یک دموکراسی کثرتگرا، مورد تجدید نظر قرار داد. از دیگر آثار رالز میتوان به «قانون خلقها» (۱۹۹۹: منتشر شده همراه با مقالهی او با عنوان «بازنگری ایدهی عقل عمومی»)، اشاره کرد که طرحی است کلی از نظم بینالمللی مبتنی بر اصول لیبرال. «سخنرانی در تاریخ فلسفهی اخلاق (۲۰۰۰)؛ عدالت به مثابهی انصاف: یک بیان مجدد (۲۰۰۱)» بازنگری عمدهای است در مفهوم عدالت به مثابهی انصاف و تجدید نظر بیشتر در اصول عدالت و استدلال پشتیبان آنها؛ و «سخنرانی در تاریخ فلسفهی سیاسی» که پس از مرگش در سال ۲۰۰۷ منتشر شد.
گذار در نظریهی سیاسی جان رالز به مواضعی اشاره دارد که او پس از انتشار اثر نخست خود، «نظریهای در باب عدالت» اتخاذ کرد. این گذار ناشی از نارضایتیها و ناسازگاریهای درونی بود که او درصدد اصلاح آنها برآمد. تغییراتی که او در نظریهی خود اعمال کرد، در «لیبرالیسم سیاسی» به اوج و تکامل نهایی خود رسید. فهم این گذار با رجوع به مسئلهی پایداری ممکن خواهد بود. از نظر رالز، پایداری برای همکاریهای اجتماعی و تحقق جامعه بهسامان ضروری بود. او در ابتدا بر آن بود که پایداری با تکیه صرف بر عناصر آن، یعنی حس عدالت و برهان همسازی، به طور ذاتی تحقق میپذیرد. اما، به مرور زمان، با فاصلهگرفتن از دیدگاههای اخلاقی و با پذیرش واقعیت تکثرگرایی معقول و اهمیت ارزشهای سیاسی، به این نتیجه رسید که صرف پذیرش اصول عدالت توسط شهروندان به پایداری و جامعه بهسامان منجر نخواهد شد. او این بار با طرح خوانشی متفاوت از پایداری و جایگزینکردن اجتماع همپوش به جای برهان همسازی شرایطی را فراهم آورد تا آموزههای جامع و متکثر شهروندان به رسمیت شناخته شود. بنابراین شهروندان میتوانند در قالب یک خودآیینی واقعی اقدام به عملی عادلانه در جامعه بهسامان کنند.
وضع نخستین، مفهومی دیگر در فلسفهی جان رالز، شرایطی فرضی است که در آن افراد، بدون آگاهی از موقعیتهای شخصی خود (حجاب جهل)، برای تشکیل جامعهی مدنی بر اصولی منصفانه و معقول توافق میکنند. رالز این اصول را مبنای عدالت میداند که وظیفهی تفکیک حقوق، تکالیف و توزیع مزایای اجتماعی را بر عهده دارند.
عدالت توزیعی به درک انصاف در تخصیص منابع و نتایج آن اشاره دارد. این مفهوم به خروجیها مانند افزایش حقوق، قواعد توزیع منابع، و موقعیتهای اجتماعی افراد مانند ارتقای شغلی توجه میکند. در واقع، عدالت توزیعی بیانگر ارزیابی عادلانه بودن دریافتهای افراد در تعاملات اجتماعی است. عدالت توزیعی نیز یکی دیگر از مفاهیمی است که جان رالز از آن استفاده میکند.
کتابهایی دربارهی جان رالز
نویسنده کتاب «جان رالز از نظریه عدالت تا لیبرالیسم سیاسی» دیدگاههای رالز را دربارهی گفتمان عدالت و لیبرالیسم در پنج فصل تحلیل و نقد کرده است. او در فصل اول، به اهمیت و جایگاه رالز در اندیشه معاصر پرداخته، فصل دوم به مرور دو دوره اصلی تفکر اجتماعی-سیاسی او اختصاص دارد و تلاش کرده به اختصار تفاوتهای کلیدی این دو دوره را برجسته کند، فصل سوم، که مفصلترین بخش کتاب است، به توضیح و بررسی محتوای نظریه عدالت رالز بر اساس کتاب نظریه عدالت میپردازد و در فصل چهارم، نظریهی عدالت او را از منظر انتقادی بررسی کرده است. فصل آخر به اندیشه لیبرالیسم سیاسی رالز در دورهی متأخر او متمرکز است و در پایان این فصل، نظرات انتقادی خودش را در این زمینه آورده است.