کتاب مجموعه آثار چخوف (جلد چهارم)
معرفی کتاب مجموعه آثار چخوف (جلد چهارم)
کتاب مجموعه آثار چخوف (جلد چهارم) نوشتهٔ آنتوان چخوف و ترجمهٔ سروژ استپانیان است و انتشارات توس آن را منتشر کرده است.
درباره مجموعه آثار چخوف
آنتوان چخوف پزشک، نمایشنامهنویس و داستاننویس مشهور و محبوب روسی است که هم داستانهای کوتاه و هم نمایشنامههایش هر دو از اهمیت فوقالعادهای برخوردارند و ارزش ادبی غنیای دارند. مجموعه آثار چخوف شامل یک دورهٔ ۱۰جلدی است که به صورت کامل و جامع تمامی آثار چخوف اعم از نمایشنامهها و داستانهای کوتاه او را در بر میگیرد. این مجموعه حتی شامل نامههای چخوف نیز میشود که آنها را به الگا همسر خود و نیز دوستانش نوشته است و خواندنشان برای هر کسی که به زندگی شخصی و کاری این نویسندهٔ بزرگ علاقه دارد، میتواند تجربهای لذتبخش باشد.
در این مجموعهٔ ۱۰جلدی چهار جلد به داستانهای کوتاه، یک جلد به رمان، دو جلد به نمایشنامهها و سه جلد به نامههای او اختصاص یافته است. جلدهای این مجموعه به ترتیب عبارتند از:
جلد اول (داستانهای کوتاه ۱) / ترجمهٔ سروژ استپانیان
جلد دوم (داستانهای کوتاه ۲) / ترجمهٔ سروژ استپانیان
جلد سوم (داستانهای کوتاه ۳) / ترجمهٔ سروژ استپانیان
جلد چهارم (داستانهای کوتاه ۴) / ترجمهٔ سروژ استپانیان
جلد پنجم (جزیره ساخالین) / ترجمهٔ سروژ استپانیان
جلد ششم (نمایشنامهها ۱) / ترجمهٔ سروژ استپانیان
جلد هفتم (نمایشنامهها ۲) / ترجمهٔ سروژ استپانیان
جلد هشتم (نامهها ۱) / ترجمهٔ ناهید کاشیچی
جلد نهم (نامهها ۲) / ترجمهٔ ناهید کاشیچی
جلد دهم (نامهها ۳) / ترجمهٔ ناهید کاشیچی
این مجموعهٔ ۱۰جلدی را نشر توس منتشر کرده است.
درباره کتاب مجموعه آثار چخوف (جلد چهارم)
جلد چهارم مجموعه آثار چخوف شامل داستانهای کوتاه آنتوان چخوف میشود.
عناوین این داستانها از این قرار است:
دوئل
همسرم
زن ددری
در تبعید
اتاق شماره ۶
قطعه
بعد از تئاتر
که سال ۱۸۹۲ نوشته شدند.
ویلن روتشیلد
حکایت سرباغبان
که سال ۱۸۹۴ نوشته شدند.
همسر
آنا برگردن
آری آدنا
که سال ۱۸۹۵ نوشته شدند.
خانهای با نیمطبقه (حکایت یک نقاش)
که سال ۱۸۹۶ نوشته شد.
موژیکها
پچنگ
که سال ۱۸۹۷ نوشته شدند.
اییونیچ
مردی در جعبه
انگور فرنگی
درباره عشق
از خاطرات یک پزشک
که سال ۱۸۹۸ نوشته شدند.
عزیزدلم
بانویی با سگ کوچولویش
که سال ۱۸۹۹ نوشته شدند.
و عروس خانم
که سال ۱۹۰۰ نوشته شد.
خواندن مجموعه آثار چخوف را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران آثار نویسندهٔ شهیر، چخوف پیشنهاد میکنیم. طرفداران داستان کوتاه از این کتاب بسیار لذت خواهند برد.
درباره آنتوان چخوف
آنتوان چخوف سال ۱۸۶۰ در شهر تاگانروگ در جنوب روسیه به دنیا آمد. پدر چخوف شیفتهٔ موسیقی بود و همین شیفتگی او را از دادوستد بازداشت و به ورشکستگی کشاند. او در سال ۱۸۷۶ از ترس طلبکارانش بههمراه خانواده به مسکو رفت. آنتوان تنها در تاگانروگ باقی ماند تا تحصیلات دبیرستانیاش را به پایان ببرد.
چخوف در نیمهٔ سال ۱۸۸۰ تحصیلات دانشگاهی خود را در رشتهٔ پزشکی در دانشگاه مسکو آغاز کرد. در همین سال نخستین مطلب او چاپ شد. برای همین این سال را مبدأ تاریخ نویسندگی چخوف برمیشمرند. چخوف بعد از پایان تحصیلاتش در رشتهٔ پزشکی بهطور حرفهای به داستاننویسی و نمایشنامهنویسی روی آورد. او در ۱۸۸۵ همکاری خود را با روزنامهٔ پترزبورگ آغاز کرد. در سپتامبر قرار بود نمایشنامهٔ او به نام «در جادهٔ بزرگ» به روی صحنه برود که کمیتهٔ سانسور از اجرای آن جلوگیری کرد. مجموعه داستانهای «گلباقالی» اثر او در ژانویهٔ سال بعد منتشر شد. در فوریهٔ همین سال (۱۸۸۶) با «آ. سووُربن» سردبیر روزنامهٔ عصر جدید آشنا شد و داستانهای «مراسم تدفین»، «دشمن» و… در این روزنامه با نام اصلی چخوف منتشر شد. بیماری سل او شدت گرفت. او در آوریل ۱۸۸۷ به تاگانروگ و کوههای مقدس رفت و در تابستان در باپکینا اقامت گزید. در اوت همین سال مجموعهٔ «در گرگومیش» منتشر شد و در اکتبر نمایشنامهٔ بلندی با نام «ایوانف» در تئاتر مسکو به روی صحنه رفت که استقبال خوبی از آن نشد.
چخوف در ۱۶ ژوئن ۱۹۰۴ بههمراه همسرش «اولگا کنیپر» برای معالجه به آلمان و استراحتگاه بادنوایلر رفت. در این استراحتگاه حال او بهتر میشود، اما این بهبودی زیاد طول نمیکشد و روزبهروز حال او وخیمتر میشود. او در ۴۴سالگی، یک سال پیش از انقلاب اول روسیه، از دنیا رفت. تشییعجنازهٔ او در مسکو با حضور جمعیتی بسیار تبدیل به رویدادی ملی شد.
بخشی از کتاب مجموعه آثار چخوف (جلد چهارم)
«بعد از پایان مراسم عقد، روی میز حتی مزه نمانده بود تا چه برسد به غذا. عروس و داماد نفری یک جام شراب نوشیدند، سپس لباس عوض کردند و روانه ایستگاه راه آهن شدند. قرار گذاشته بودند به جای جشن عروسی و ضیافت شام و به جای نوای موسیقی و مجلس رقص به زیارت یک صومعه بروند، آن هم صومعهای در فاصله دویست ورستی! خیلیها این تصمیم مدست آلکسییچ را تحسین کردند و معتقد بودند که برپایی جشن عروسی پر سر و صدا برای مردی که هم مقام و منصبی دارد و هم سنی از او گذشته است چه بسا که برازنده نباشد. گذشته از این مجلس رقص و موسیقی در مراسم ازدواج کارمندی پنجاهودو ساله با دختری که هنوز هجده سالش نشده است راستی که جلوه بس ملالانگیزی پیدا خواهد کرد. شایع بود که تصمیم سفر به صومعه را خود داماد که مردی است مقید و پایبند به اصول و آداب گرفته بود تا مگر به همسر جوانش بفهماند که در زندگی زناشوییشان به دین و به معنویات، بیشترین اهمیت را میدهد.
عروس و داماد را تا ایستگاه مشایعت کردند. گروه کثیری مرکب از بستگان و همکاران اداری، جام شراب در دست ایستاده و منتظر حرکت قطار بودند تا هورا بکشند و هلهله کنند. در این میان پیوتر لئونتیچ، پدر عروس، با کلاه ملون و لباس رسمی معلمی، سخت رنگپریده و مست، جام خود را مدام به طرف پنجره واگن دراز میکرد و با لحن ملتمسانهای میگفت:
- آنیوتا! آنیا! آنیا، فقط یک کلمه!
عروس سر خود را از پنجره بیرون میآورد و به طرف پدر خم میشد؛ مرد در حالی که بوی گند شراب میداد در گوش دخترش حرفهایی زمزمه میکرد. آنیا از پچپچهای او چیزی دستگیرش نمیشد زیرا معلم مست، به جای زمزمه فوت میکرد و بر چهره و سینه و بازوان او مدام صلیب رسم مینمود؛ نفس پدر میلرزید و دانههای اشک در چشمهایش میدرخشید. دو برادر محصل آنیا - پتیا و آندریوشا دامن کت رسمی پدر را از پشت میکشیدند و با لحنی آلوده به شرم، پچپچ کنان میگفتند:
- پدر جان بس کنید... پدرجان، بس کنید...
هنگامی که قطار راه افتاد آنیا پدر را دید که تا مسافتی زیاد از پی واگن میدوید؛ تلوتلو میخورد و شراب از جامش لبریز میشد. و چه قیافه مهربان و رقتانگیزی پیدا کرده بود. قیافهاش حکایت از آن داشت که احساس گناه میکرد. میدوید و بانگ میزد:
- هو... ر... ر...ا...
عروس و داماد تنها ماندند. مدست آلکسییچ کوپه را به دقت ورانداز کرد، اسباب سفر را روی طاقچهها چید و لبخندزنان روبروی همسر جوانش نشست. این کارمند دولت آدمی بود میان بالا، کم و بیش فربه و پف کرده، مرفه و شکم سیر، با موی بلند بغل گوش. ریش و سبیل خود را میتراشید و چانه گرد و پاکتراشش به پاشنه پا میمانست. متمایزترین ویژگی چهرهاش، فقدان سبیل بود و محل خالی از موی آن رفته رفته به گونههایی گوشتالو و لرزان چون ژله، وصل میشد. رفتارش متین، حرکاتش بیشتاب و سلوکش ملایم بود.»
حجم
۳٫۳ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۶۷۲ صفحه
حجم
۳٫۳ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۶۷۲ صفحه
نظرات کاربران
با سلام و خدا قوت خدمت اهالی طاغچه مشغول خواندن کتاب بودم که با کلمهی لرزانک مواجه شدم داشتم فکر میکردم که چه غذاییه که متوجه شدم منظور ژله هست و بسیار متعجب شدم که در این برنامه متاسفانه مترجم