دانلود و خرید کتاب طناب کشی مجید قیصری
تصویر جلد کتاب طناب کشی

کتاب طناب کشی

معرفی کتاب طناب کشی

کتاب طناب کشی نوشتهٔ مجید قیصری و حاصل ویراستاری علی حسن آبادی است. نشر چشمه این کتاب را روانهٔ بازار کرده است. این اثر حاوی یک داستان ایرانی است.

درباره کتاب طناب کشی

کتاب طناب کشی عنوان داستانی است که مجید قیصری آن را در ۳ بخش نوشته است؛ «یک: او»، «دو: ما» و «مؤخره». این داستان با پیشنهاد انتقام آغاز می‌شود. راوی معتقد است که هر فردی در زندگی بالأخره روزی باید انتقام بگیرد. از چه کسی؟ از خودش! راوی می‌گوید این انتقام باید بی‌رحمانه باشد. او شخصیتی نادم و پشیمان از سرگذشت خودش است. او گذشتهٔ خودش را سخت و گزنده می‌نامد و باور دارد که «دیگران» بوده‌اند که آن را برایش ساخته‌اند. او کیست و چه بر سرش گذشته؟ این داستان را بخوانید.

خواندن کتاب طناب کشی را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

خواندن این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی معاصر ایران و قالب داستان پیشنهاد می‌کنیم.

درباره مجید قیصری

مجید قیصری در سال ۱۳۴۵ در تهران به دنیا آمد. او نویسندهٔ معاصر ایرانی و دانش‌آموختهٔ رشتهٔ روان‌شناسی است که از سال ۱۳۷۲ داستان‌نویسی را آغاز کرده است و داور بخش داستان کوتاه و بلند بزرگسال یازدهمین جشنوارهٔ شعر و داستان جوان سوره بوده است. او همچنین داور پنجمین دوره (۱۳۸۴) کتاب سال شهید حبیب غنی‌پور نیز بوده است و در دور سوم جایزهٔ ادبی هفت‌اقلیم در سال ۱۳۹۲ در بخش رمان در کنار «احمد آرام» به داوری آثار راه‌یافته پرداخته است.

قیصری در اوایل دههٔ ۱۳۷۰ به‌طور جدی به نوشتن داستان کوتاه پرداخت. مجموعه داستان «صلح»، رمان «جنگی بود، جنگی نبود»، مجموعه داستان«طعم باروت» و مجموعه داستان «نفر سوم از سمت چپ» محصول تلاش‌های او در زمینهٔ داستان‌نویسی است.

در سال ١٣٨٠ رمان «ضیافت به صرف گلوله» و در سال ۱۳٨٤ مجموعه داستان «سه دختر گل‌فروش» از او به چاپ رسیده و رمان «باغ تلو» و مجموعه داستان «گوساله سرگردان» و مجموعه داستان کوتاه زیرخاکی (سال ۱۳۹۰) نیز از جمله کتاب‌های اوست؛ همچنین کتاب «سه دختر گل فروش» برندهٔ جایزهٔ قلم زرین سال ۱۳٨٥ و برندهٔ جایزه مهرگان ادب و جایزهٔ ادبی اصفهان است.

این نویسنده از میراث‌داران دوران جنگ نامیده شده و جایگاهش را به‌عنوان نویسنده‌ای صاحب سبک تثبیت کرده است. او در داستان‌هایش به جنگ و پیامدهای آن می‌پردازد و وضعیت کنونی آدم‌های جنگ‌رفته را در موقعیت‌های مختلف به تصویر می‌کشد.

بخشی از کتاب طناب کشی

«تلویزیون روشن بود و یک‌بند سقوط مجسمه را در میدان شهر نشان می‌داد. هلهله و پایکوبی مردم یک لحظه قطع نمی‌شد. جشنی بزرگ در غیاب صاحب مجسمه به راه افتاده بود. جشنی مهارنشدنی و خونی. جشنی وحشی. پرتاب چفیه‌ها و دمپایی‌ها و کفش‌ها به هوا. بوق ممتد ماشین‌ها و موتورها. تیر هوایی سربازان فاتح. سربازان بی‌سبیل. پیرمردان و نوجوانان با پوتین و کفش گِلی روی سروصورتِ سنگی مجسمه می‌کوبیدند؛ بر بازوان و سینهٔ پر از مدال مجسمه راه می‌رفتند و بچگانه پایکوبی می‌کردند. مردان شهر هنوز می‌ترسیدند به دست‌وپای خردشدهٔ مجسمهٔ سیمانی نزدیک شوند. هول را می‌شد در نگاه‌شان دید. انگار هنوز باور نداشتند که قائد اعظم دیگر نیست. «آن‌ها» رفته‌اند، سربازانش نیستند، گاردش نیست. سال‌ها با این هول زندگی کرده، به آن خو گرفته بودند. هنوز حضورش را در وجود خود، در حضور آن پاهای سیمانی برخاک‌افتاده حس می‌کردند. ولی بچه‌ها بی‌خیال طناب به گردن‌ِ مجسمه انداخته، خرکش‌کنان می‌خواستند دور شهر بچرخند؛ باخوشحالی برای سیمان بی‌جان، نُچ می‌کشیدند و می‌خندیدند. کم‌کم جوان‌ها و بعد بزرگ‌ترها، پا روی ترس خود گذاشته، بر شانه‌های مجسمه ایستادند. انگار به فتح قله‌ای دست‌نیافتنی رسیده باشند؛ سنگ را رام خود می‌دیدند: اسبی چموش، کوهی صعب. اما هنوز هول داشتند، می‌ترسیدند: هنوز ساعتی از رفتن «او» نگذشته است. شاید برگردد. نمی‌خواستند بی‌جهت تاوان این خوشحالی را بدهند؛ ممکن است دوباره این چموش به هوش بیاید! بچه‌ها باکنجکاوی می‌نگریستند؛ بچه‌هایی نترس، بی‌خیال، بی‌واهمه از عاقبت کاری که می‌کنند. انگشت به تخم چشم مجسمه می‌کردند، با لنگه‌دمپایی به پیشانی و لمبرهای مجسمه می‌زدند و می‌خندیدند. شادی از خشت‌وگل خانه‌ها و چمن‌ها می‌بارید. من هم خوشحال بودم، اما خوشحالی من با بقیه فرق می‌کرد، چرا که مراسم طناب‌کشی برای من فرصتی پیش آورده بود که سال‌ها در کمینش بودم. نمی‌خواستم این فرصت را با سنگ‌ها و گل‌ها تقسیم کنم.»

نظری برای کتاب ثبت نشده است
بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۹۳٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۰

تعداد صفحه‌ها

۱۲۶ صفحه

حجم

۹۳٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۰

تعداد صفحه‌ها

۱۲۶ صفحه

قیمت:
۲۸,۰۰۰
۱۴,۰۰۰
۵۰%
تومان