دانلود و خرید کتاب سرزمین پدری هانس گئورک نواک ترجمه کمال بهروزکیا
تصویر جلد کتاب سرزمین پدری

کتاب سرزمین پدری

معرفی کتاب سرزمین پدری

کتاب سرزمین پدری نوشتهٔ هانس گئورک نواک است و با ترجمهٔ کمال بهروزکیا در نشر افق منتشر شده است. این کتاب برندهٔ جایزه ادبیات آلمان بوده است. 

درباره کتاب سرزمین پدری

کتاب سرزمین پدری درباره پسری به نام بِن‌وِنوتو است که با خانواده‌اش در منطقهٔ سرسبز و زیبایی در کشور ایتالیا با نام برلونه زندگی می‌کنند. این منطقه پر از درختان انبوه است و چشمه‌ای جوشان و دریاچه‌ای زیبا هم در آنجا وجود دارد که زیبایی‌اش را منحصربه‌فرد و خاص کرده است.

اهالی برلونه با یکدیگر صمیمی هستند و هر شب دور چشمه جمع می‌شوند و دربارهٔ موضوعات مختلف گفت‌وگو می‌کنند. در یکی از همین شب‌ها، روبرتو پدر بِن‌وِنوتو باتوجه‌به اوضاع اقتصادی نه‌چندان خوب مردم پیشنهاد می‌کند که همگی با کمک هم هتلی در روستا بسازند تا با جذب گردشگر و جهانگرد اقتصاد شهرشان رونق بگیرد و منبع درآمدشان بیشتر شود. چون روبرتو مردی عاقل و باهوش است همه با پیشنهادش موافقت می‌کنند اما مسئله این است که هزینهٔ ساخت هتل بسیار است و برای تأمین سرمایه آن باید برنامه‌ریزی کنند. آن‌ها پس از همفکری به این نتیجه می‌رسند که به آلمان بروند و در آن جا مشغول کار شوند تا با دستمزدشان سرمایهٔ اولیهٔ لازم برای ساخت هتل را فراهم کنند. آن‌ها با این فکر راهی آلمان می‌شوند. اما کارها آن‌طور که فکر می‌کنند پیش نمی‌رود و با مشکلات و موانع زیادی روبه‌رو می‌شوند که امیدشان برای رسیدن به رؤیایشان کم‌رنگ و کم‌رنگ‌تر می‌شود. آیا آن‌ها به هدفشان می‌رسند؟

خواندن کتاب سرزمین پدری را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به تمام نوجوانان علاقه‌مند به داستان پیشنهاد می‌کنیم. 

بخشی از کتاب سرزمین پدری

«صبح‌ها آنجا دختران خردسال با عروسک‌هایی که با جوراب درست کرده بودند، بازی می‌کردند. حوالی ظهر کودکان بزرگ‌تر با آب آبگیر دست و صورتی می‌شستند و گرد و خاکِ مدرسه را از خود می‌گرفتند. شب‌ها که هوا خنک‌تر می‌شد، همهٔ اهالی روستا کنار هم دور حوض می‌نشستند. بعضی مردها بوچیا۱ بازی می‌کردند و بعضی با یکدیگر حرف می‌زدند. حرف‌ها همیشه یک‌جور بود. هر کس حرف هم‌صحبتش را چنان خوب می‌فهمید که حتی پیش از آنکه کلمه‌ای بگوید آه می‌کشید و می‌دانست که چه می‌خواهد بگوید.

از قدیم تابه‌حال همین‌طور بود و به نظر نمی‌رسید که چیزی تغییر کرده باشد: در صحبت‌ها، آه و ناله‌ها، دفتر مشمعی کاسب روستا، شادی کسی که خوشحال بود و حتی در غم و اندوه کسی که غمگین بود، هیچ تغییری به وجود نیامده بود.

آری، چیزی تغییر نکرده بود. البته بچه‌ها بزرگ‌تر می‌شدند و مردم با محبت به آن‌ها نگاه می‌کردند. نوزادان جدیدی به دنیا می‌آمدند، بعضی می‌مردند. آن وقت همه او را تا گورستان همراهی می‌کردند و از قبل می‌دانستند که کشیش دهکده کنار گورش چه خواهد گفت.

گاهی مردها آواز می‌خواندند و همه را خوشحال می‌کردند. چون کسی اجازه نداشت به‌خاطر نامناسب بودن زندگی برای روستا و روستاییان، فکر کند که روزگار چقدر غم‌انگیز است. بیشتر وقت‌ها کنار حوض صدای خنده به گوش می‌رسید و بگومگو و آشتی و عشق و عاشقی و رقص بود. اگر غریبه‌ای به آنجا می‌آمد و آن‌ها را می‌دید، خیال می‌کرد که کسی غم و اندوهی ندارد و همه راضی و خشنود هستند.

چنین بودند و دلیلی برای آن نداشتند. ولی حفظ نارضایتی چه فایده‌ای برای آن‌ها داشت؟ زندگی سپری می‌شد و چیزی تغییر نمی‌کرد. بالاخره که چی؟

اما بعد، زمانی که بِن‌وِنوتو ده ساله شد، حرف‌های جدیدی میان اهالی به گوش می‌رسید. مردها کم‌کم به بازی عصرها بی‌توجه شده بودند. همه تنگ هم کنار میز می‌نشستند و به حرف‌های روبرتو، پدر بِن‌وِنوتو، گوش می‌کردند. ابتدا اهالی روستا با شکیبایی حرف‌های او را می‌شنیدند و دوستانه مسخره‌اش می‌کردند. گاهی روبرتو افکارش را برای آن‌ها بیان می‌کرد.

کم‌کم، اهالی با دقت بیشتری به حرف‌های او گوش می‌کردند، با او حرف می‌زدند، بحث و مجادله می‌کردند و حرف‌شان را برای یکدیگر به کرسی می‌نشاندند. به این ترتیب به‌تدریج افکاری بروز می‌کرد که هرگز به آن فکر نکرده بودند. دیری نپایید که این کار به صورت سرگرمی درآمد. چرا نباید مانند بازی بوچیا ـ که توپ‌های فلزی پس از پرتاب به‌شدت با هم برخورد می‌کردند ـ با برخورد افکار و اندیشه‌ها اوقات فراغت را بگذرانند؟ ناگهان این بازی فکری، آرزویی به وجود آورد که ابتدا زن‌ها، مردهای‌شان را با نخستین کلام مسخره می‌کردند. ولی رفته‌رفته آن را پسندیدند و وقتی بِن‌وِنوتو ده ساله شد و فهمید که پدرش نخستین کسی بوده که باعث پیدایش چنان آرزویی شده است، او نیز در آرزوی همان کار به فکر فرو رفت.»

🕊️📚kerm ketab
۱۴۰۲/۰۵/۰۵

سرگرم کنندس‌ ولی راستش من خیلی خوشم نیومد. یه جورایی احساس میکنم بی سر و ته بود و متنش‌ خیلی جاها حوصله سر بر بود:(

گرگ مرده999
۱۴۰۲/۱۱/۱۹

خیلی باحال بود و من پسر11ساله از کرمان هم خوشم اومد

طاها 1320
۱۴۰۲/۱۲/۱۷

ببینید عالی نیست اما کشش یه فیلمنامه رو داره اما پاینش خراب کرد

کاربر 7941609
۱۴۰۲/۱۱/۲۷

کتاب خوبی بود ولی آخرش خیلی باز بود من دوست داشتم بدونم درآینده به کجا میرسه

داشتن آرزو خیلی شجاعت می‌خواهد. ولی روزی متوجه می‌شوی که آرزوی تو نمی‌تواند، واقعیت پیدا کند...»
Reyhaneh Gharibi

حجم

۱۱۳٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۱۶۰ صفحه

حجم

۱۱۳٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۱۶۰ صفحه

قیمت:
۱۷,۵۰۰
۵,۲۵۰
۷۰%
تومان