کتاب رویای مادرم
معرفی کتاب رویای مادرم
کتاب رویای مادرم نوشتهٔ آلیس مونرو و ترجمهٔ ترانه علیدوستی است و نشر مرکز آن را منتشر کرده است. رویای مادرم ۵ داستان کوتاه نوشتهٔ آلیس مونرو برندهٔ جایزهٔ نوبل ادبیات ۲۰۱۳ است که ترانه علیدوستی، بازیگر نامآشنا و محبوب سینمای ایران، آن را ترجمه کرده است.
درباره کتاب رویای مادرم
کتاب رویای مادرم که چهارمین کتاب مستقل آلیس مونرو است در دو جشنوارهٔ ادبی ایران شایستهٔ تقدیر شد:
تقدیرشده در نوزدهمین دوره جایزهٔ کتاب فصل ۱۳۹۰
برندهٔ جایزهٔ پنجمین دورهٔ جایزهٔ ادبی پروین اعتصامی ۱۳۹۱
این مجموعه شامل پنج داستان از آلیس مونرو است که از سه مجموعۀ متفاوت از او انتخاب شده است. داستانهای «نفرت، دوستی، خواستگاری، عشق، ازدواج» و «کوئینی» و «تیر و ستون» از مجموعۀ نفرت، دوستی، خواستگاری، ازدواج انتخاب شدهاند. مجموعهای که در سال ۲۰۰۱ منتشر شده است. رویای مادرم داستانی است از مجموعۀ عشق یک زن خوب که در سال ۱۹۹۸ به چاپ رسیده و داستان «صورت» انتخابی است از مجموعۀ خوشبختی زیادی منتشرشده در سال ۲۰۰۹.
داستان رویای مادرم از زبان نوزادی که هنوز جنین است و در بطن مادر قرار دارد شروع میشود و تا بزرگسالی او ادامه مییابد، شیوۀ روایتِ غیر خطی و شکسته است. زنی در حالی که آبستن است و شوهر خود را از دست داده به درخواست خواهرهای همسر مرحومش به شهر و خانۀ مادری همسرش جرج میرود تا در مراسم بزرگداشت همسرش که در جنگ کشته شده شرکت کند و از آن پس با خانوادۀ همسرش زندگی کند.
داستان «صورت» که با نام «چهره» نیز ترجمه شده بود، داستان پسری است که با صورت ماهگرفته دنیا میآید. پدر اما با این قضیه کنار نمیآید و با اکراه فرزندش را میپذیرد. کودک بزرگتر میشود و چون شاهدی همۀ اتفاقهای اطرافش را بیان میکند. از پدرش میگوید، مردی که در ابتدا بیسواد است و کارخانۀ دستکش دوزی دارد و بعد از ورشکستگی وارد کار بیمه میشود.
اگر از زندگی نویسنده باخبر باشیم پدر داستان را بی شباهت با پدر مونرو نمیبینم. آلیس مونرو از آن دست نویسندگانی است که ردپایی از خودش در داستانهایش به جا میگذارد. در این داستان نیز چون داستان «رویای مادرم» شخصی میمیرد و آن پدر راوی است.
شیوۀ روایت این داستان نیز غیرخطی است. راوی از بدو تولدش و رفتار نا متعارف پدر با خودش میگوید. از گذشتههای دور حرف میزند. از تأثیر نقص جسمش بر رابطۀ پدر و مادرش. از ویژگیهای رفتاری پدر و بالاخره در صفحات ابتدایی داستان از مرگ پدر میگوید. از مادری که زندگیاش را وقف فرزند ناقصش کرده و سپس از بزرگسالیاش و بازیگر شدن و حتی بازنشسته شدنش حرف میزند. این شخصیت نیز بی شباهت به خود مونرو نیست. آدمی نوستالژیک که بعد ازسالها به خانۀ پدری باز میگردد و با دیدن هر قسمت از خانۀ خاطرهای را بیان میکند.
داستان «کوئینی» با اینکه به فاصلۀ چند سال از کتاب خوشبختی زیادی و عشق یک زن خوب نوشته شده است، اما از نظر محتوا و ساختار تغییر محسوسی با دو داستان دیگر ندارد. رابطهها در این داستان نیز تیره و تار است. باز هم در این داستان یکی از کاراکترها میمیرد و با مرگش بر شخصیتهای دیگر تأثیر میگذارد.
با خواندن داستان «تیر و ستون» میتوان مطمئن شد که هرچه از عمر مونرو میگذرد او بدبینتر از پیش به اطرافش مینگرد. اما همچنان دقیق و موشکافانه جزئیات را مد نظر دارد. در داستان کوئینی و همچنین تیر و ستون حضور خانواده پررنگتر از دیگر داستانهای این مجموعه است. در داستان تیر و ستون که شیوۀ روایتش بر خلاف سه داستان قبلی، سوم شخص است، با شخصی آشنا میشویم با نام لایونل. پسری جوان که به تازگی مادر خود را از دست داده و دچار افسردگی شده. در این داستان نیز یکی از کاراکترها به تازگی فوت کرده و با مرگش به نوعی بر دیگر شخصیتهای داستان تأثیر گذاشته است. برندان استاد سابق ریاضی لایونل روزی به طور اتفاقی او را در فروشگاهی میبیند و با خود به خانه میبرد. تا شاید بتواند با این کار بر روحیۀ خسته و افسردۀ لایونل تأثیر بگذارد و بهبودی او را تسریع بخشد.
داستان آخر با نام «نفرت، دوستی، خواستگاری، عشق، ازدواج» مانند داستانهای قبلی به خانواده نمیپردازد. شاید باز هم پای خانوادهای در میان باشد؛ اما اینبار صحبت از خانوادهای است که دیگر نیست و وجود ندارد، روایت سوم شخص است و از آن شکستگی روایتهای قبلی در این داستان خبری نیست. قضیه از این قرار است که روزی جوهانا به ایستگاه راه آهن میرود تا مقداری اثاث منزل را به شهر دیگری منتقل کند. جوهانا پرستار سابیتا نوۀ دختریِ مک کالی یکی از سرمایهداران شهر است. مک کالی به تازگی دخترش را از دست داده مجبور میشود جوهانا را برای پرستاری از نوهاش سابیتا نزد خود نگه دارد و از طرفی کن بودرو پدر سابیتا که زمانی در استخدام نیروی هوایی بوده اکنون در شهر دیگری است و با مشکلات مالی دست به گریبان است و مدام از مک کالی پول قرض میکند و به شکلی همیشه در حال سرکیسهکردن اوست.
فهرست کتاب از این قرار است:
دربارهٔ نویسنده
رویای مادرم
صورت
کوئینی
تیر و ستون
نفرت، دوستی، خواستگاری، عشق، ازدواج
خواندن کتاب رویای مادرم را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران داستان کوتاه پیشنهاد میکنیم.
درباره آلیس مونرو
آلیس لیدلاو ۱۰ ژوئیهٔ ۱۹۳۱ در حومهٔ وینگهام در اونتاریو به دنیا آمد؛ این ده و اطرافش نقش ثابتی در کارهای او داشته (با نام جوبیلی یا شاید هانراتی). خود او در این باره مینویسد: «من سرمست این چشماندازم، این زمینهای اکثراً صاف، باتلاقها، جنگلهای چوب سخت، این آب و هوای قارهای و زمستانهای دست ودلباز. در کنار خانههای خشتی، اصطبلهای در حال ویرانی، مزرعههای فصلی که استخر و طیاره دارند، پارکینگهای ماشینهای سنگین، کلیساهای قدیمی دلگیر، فروشگاههای وال مارت، و کانیدین تایر، خودم را در خانهام حس میکنم. زبان اینجا را میفهمم.» که البته برای او حکم چشماندازی عاطفی هم داشتهاند. او میگوید: «من در واقع در قرن نوزدهم بزرگ شدهام. شکل زندگیها و ارزشهایشان خیلی قرن نوزدهمی بود و مدتها دستخوش تغییری نشده بود. بنابراین نوعی ثبات در آن زندگی وجود داشت، و چیزهایی که یک نویسنده بهراحتی میتوانست دستآویز قرار دهد.» اونتاریوی غربی که تازه در سالهای ۱۸۰۰ مسکونی شده بود، غرق در مذاهبی بود که مهاجران با خود آورده بودند: پرسبیتریانیسم اسکاتلندی، متودیسم انگلیسی (که شهرتش بابت ترویج ممنوعیت الکل در روستاها بود)، انگلیکانیسم، کاتولیسیسم ایرلندی، یا مذاهبی که بعدها از توسعه یافتن اتحادیهها و شاخههایی از مذاهب اصلی به وجود آمده بودند. ایمان تبدیل شده بود به اطاعت کورکورانه و کار سخت، شرافت نخنماشدهٔ حاکی از بدگمانی. «فکرش را که میکنم فضا به شدت محافظهکارانه بود.»
آلیس مونرو نویسندهٔ کانادایی معاصر و برندهٔ جایزهٔ نوبل ادبیات در سال ۲۰۱۳ است. آکادمی سوئد مونرو را استاد داستان کوتاه معاصر توصیف کرده است.
آلیس مونرو را یکی از تواناترین نویسندگان داستان کوتاه امروز میدانند. بسیاری بر این عقیدهاند که مونرو جامعهٔ کتابخوان آمریکای شمالی را با داستان کوتاه آشتی داده است. البته خودش میگوید هرگز قصد نداشته صرفاً نویسندهٔ داستان کوتاه باشد؛ فکر میکرده مثل همه رمان خواهد نوشت؛ ولی حالا دیگر میداند نگاهش به مسائل برای نوشتن رمان مناسب نیست. دوست دارد پایان داستان را در ذهنش مجسم کند و مطمئن باشد مثلاً تا کریسمس آن را تمام خواهد کرد و نمیداند نویسندهها چطور روی پروژههای طولانی مثل رمان با پایان باز کار میکنند.
او نویسنده آثاری چون میخواستم چیزی بهت بگم، فرار (مجموعهداستان)، رؤیای مادرم، دست مایهها و دورنمای کاسل راک است که به فارسی هم ترجمه شدهاند.
کتابهای مونرو از این قرار هستند:
رقص سایههای شاد ۱۹۶۸، زندگی دختران و زنان ۱۹۷۱، چیزی که میخواستم به تو بگویم ۱۹۷۴، فکر میکنی کی هستی؟ ۱۹۷۸، قمرهای ژوپیتر ۱۹۸۳، سفر عشق ۱۹۸۶، دوست نوجوانیام ۱۹۹۰، رازهای برملا ۱۹۹۴، داستانهای منتخب ۱۹۹۶، عشق یک زن خوب ۱۹۹۸، نفرت، دوستی، خواستگاری، عشق، ازدواج ۲۰۰۱، فراری ۲۰۰۴، چشمانداز کسلراک ۲۰۰۷، خوشبختی زیادی ۲۰۰۹.
درباره ترانه علیدوستی
ترانه علیدوستی ۲۲ دی ۱۳۶۲ متولد شد. این بازیگر ایرانی در فیلمهای فیلمسازان برجستهای چون رسول صدرعاملی، واروژ کریممسیحی و اصغر فرهادی بازی کرده و جوایز گوناگونی از جمله جایزه بهترین بازیگر زن از جشنواره فیلم لوکارنو سوئیس و سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اول زن جشنواره فیلم فجر را دریافت کرده است. او در جشنوارههای فیلم وزول فرانسه ۲۰۱۴ و فیلم هانوی ویتنام ۲۰۱۲، یکی از اعضای هیئت داوران بود. علیدوستی در سال ۱۳۸۰ در اولین تجربهٔ سینمایی خود برای فیلم من، ترانه ۱۵ سال دارم برندهٔ سیمرغ بلورین بهترین بازیگر زن از جشنوارهٔ فیلم فجر شد.
علیدوستی به زبان انگلیسی مسلط بوده و مترجم ادبی است. او جایزه ادبی پروین اعتصامی را در پنجمین دورهٔ برگزاری آن در قسمت ادبیات داستانی با ترجمه رؤیای مادرم، نوشته آلیس مونرو به دست آورد. ترانه علیدوستی در ویژهنامه شماره ۱۰۰ ماهنامه صنعت سینما که نگاهی است به سینمای ایران در دهه هشتاد، به انتخاب ۱۳۰ نویسنده و منتقد سینمایی به عنوان بهترین بازیگر زن دهه انتخاب شد. همچنین در سال ۱۳۹۰، مجله فیلم او را بهترین بازیگر زن دهه ۸۰ انتخاب کرد.
بخشی از کتاب رویای مادرم
«مطمئنم که پدرم فقط یک بار نگاهم کرد و واقعاً من را دید. بعد از آن، میدانست اوضاع از چه قرار است.
آن روزها پدرها را به اتاقهای زایمان، یا جایی که زائوها در آن ضجههایشان را میخورند یا فریادزنان درد میکشند، راه نمیدادند. پدرها تنها زمانی چشمشان به مادرها میافتاد که آنها تمیز و هوشیار زیر پتوهای روشنِ بخش، یا در اتاقهای خصوصی و نیمهخصوصی آرام گرفته بودند. مادر من بنا به آنچه جایگاه اجتماعیاش اقتضا میکرد اتاقی خصوصی داشت، که معلوم شد این طوری برایش بهتر بوده.
نمیدانم آیا پدرم، قبل از این که پشت شیشهٔ اتاق پرستاری بایستاد تا اولین نگاهش را به من بیندازد مادرم را دید، یا بعد از آن. به گمانم باید بعد از آن بوده باشد، و این که مادرم وقتی صدای قدمهای او را بیرون اتاقش شنیده خشم نهفته در آن را حس کرده اما هنوز نمیدانسته دلیلش چیست. هر چه باشد پسری برای او به دنیا آورده بود و این، قاعدتاً چیزی بود که هر مردی میخواست.
حرفی را که پدرم زده میدانم. یا حرفی که مادرم میگفت او زده.
«یه تیکه جیگرِ قاچ خورده»
و بعد «فکرشم نکن که بیاریش توی خونه.»
یک طرف صورتم طبیعی بود ــ و هست. همینطور تمام بدنم از شست پا تا شانه. قدم بیست و یک اینچ بود و وزنم هشت پوند و پنج اونس. نوزاد پسر درشتی بودم با پوست روشنی که شاید هنوز به خاطر سفر بیاهمیت اخیرم کمی قرمز بود.
ماهگرفتگیام نه قرمز، که بنفش بود. در دوران نوزادی و کودکی تیره بود و بزرگتر که شدم کمی محوتر شد. اما هرگز آنقدر محو نشد که قابل چشمپوشی باشد، هرگز نشد اولین چیزی نباشد که از روبهرو توجه مردم را جلب میکند، نشد کسانی که از سمت چپ به طرفم میآیند را شوکه نکند. شبیه آدمیام که روی او آب انگور خالی کردهاند. لکهٔ بزرگی که وقتی به گردنم میرسد انگار قطرههایی از آن شره میکند. البته بعد از پوشاندن یک پلکم، بینیام را هم کاملا دور میزند.»
حجم
۲۱۱٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۲۵۰ صفحه
حجم
۲۱۱٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۲۵۰ صفحه
نظرات کاربران
کتاب عالی و بینظیر بود درود بر مترجم این کتاب تمام کلمات به جا ومناسب انتخاب شده بود صریح و روک ترجمه شده بود دقیق شبیه متن اصلی کتاب عالی بود خیلی خوشم اومد درود .
فقط نمونه را خواندم ترجمه خیلی مشکل دارد به نظرم کتاب نیاز به ویراستاری دارد در مورد محتوا نظری ندارم