دانلود و خرید کتاب صوتی رویای مادرم
معرفی کتاب صوتی رویای مادرم
کتاب صوتی رویای مادرم نوشتهٔ آلیس مونرو و ترجمهٔ ترانه علیدوستی است. عاطفه رضوی گویندگی این کتاب صوتی را انجام داده و نوین کتاب گویا آن را منتشر کرده است. این کتاب صوتی برابر با پنج داستان کوتاه است.
درباره کتاب صوتی رویای مادرم
کتاب صوتی رویای مادرم که چهارمین کتاب مستقل آلیس مونرو است در دو جشنوارهٔ ادبی ایران شایستهٔ تقدیر شد؛ در نوزدهمین دورهٔ جایزهٔ کتاب فصل در سال ۱۳۹۰ و برندهٔ جایزهٔ پنجمین دورهٔ جایزهٔ ادبی پروین اعتصامی در سال ۱۳۹۱. این مجموعه شامل پنج داستان به نامهای «صورت»، «کوئینی»، «تیر و ستون»، «نفرت، دوستی، خواستگاری، عشق، ازدواج» و «رؤیای مادرم» است که از سه مجموعۀ متفاوت از این نویسنده انتخاب شده است. «رؤیای مادرم» داستانی است که در سال ۱۹۹۸ میلادی به چاپ رسیده است. این داستان از زبان نوزادی روایت شده است که هنوز جنین است و در بطن مادر قرار دارد. روایتگری تا بزرگسالی نوزاد ادامه مییابد. شیوۀ روایتْ غیرخطی و شکسته است.
میدانیم که داستان کوتاه به داستانهایی گفته میشود که کوتاهتر از داستانهای بلند باشند. داستان کوتاه دریچهای است که به روی زندگی شخصیت یا شخصیتهایی و برای مدت کوتاهی باز میشود و به خواننده امکان میدهد که از این دریچهها به اتفاقاتی که در حال وقوع هستند، نگاه کند. شخصیت در داستان کوتاه فقط خود را نشان میدهد و کمتر گسترش و تحول مییابد. گفته میشود که داستان کوتاه باید کوتاه باشد، اما این کوتاهی حد مشخص ندارد. نخستین داستانهای کوتاه اوایل قرن نوزدهم میلادی خلق شدند، اما پیش از آن نیز ردّپایی از این گونهٔ داستانی در برخی نوشتهها وجود داشته است. در اوایل قرن نوزدهم «ادگار آلن پو» در آمریکا و «نیکلای گوگول» در روسیه گونهای از روایت و داستان را بنیاد نهادند که اکنون داستان کوتاه نامیده میشود. از عناصر داستان کوتاه میتوان به موضوع، درونمایه، زمینه، طرح، شخصیت، زمان، مکان و زاویهدید اشاره کرد. تعدادی از بزرگان داستان کوتاه در جهان «آنتوان چخوف»، «نیکلای گوگول»، «ارنست همینگوی»، «خورخه لوئیس بورخس» و «جروم دیوید سالینجر» و تعدادی از بزرگان داستان کوتاه در ایران نیز «غلامحسین ساعدی»، «هوشنگ گلشیری»، «صادق چوبک»، «بهرام صادقی»، «صادق هدایت» و «سیمین دانشور» هستند.
شنیدن کتاب صوتی رویای مادرم را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب صوتی را به دوستداران ادبیات داستانی معاصر کانادا و قالب داستان کوتاه پیشنهاد میکنیم.
درباره آلیس مونرو
آلیس مونرو زادهٔ ۱۰ ژوئیه ۱۹۳۱، نویسندهٔ کانادایی معاصر و برندهٔ جایزهٔ نوبل ادبیات در سال ۲۰۱۳ است. آکادمی سوئد مونرو را استاد داستان کوتاه معاصر توصیف کرده است. آلیس مونرو را یکی از تواناترین نویسندگان داستان کوتاه امروز میدانند. بسیاری بر این عقیدهاند که مونرو جامعهٔ کتابخوان آمریکای شمالی را با داستان کوتاه آشتی داده است؛ البته خودش میگوید هرگز قصد نداشته صرفاً نویسندهٔ داستان کوتاه باشد و فکر میکرده مثل همه رمان خواهد نوشت، ولی حالا دیگر میداند نگاهش به مسائل برای نوشتن رمان مناسب نیست. دوست دارد پایان داستان را در ذهنش مجسم کند و مطمئن باشد مثلاً تا کریسمس آن را تمام خواهد کرد و نمیداند نویسندهها چطور روی پروژههای طولانی مثل رمان با پایان باز کار میکنند. او نویسندهٔ آثاری چون «میخواستم چیزی بهت بگم»، «فرار» (مجموعه داستان)، «رؤیای مادرم»، «گریزپا»، «دستمایهها» و «دورنمای کاسل راک» است که به فارسی هم ترجمه شدهاند.
درباره ترانه علیدوستی
ترانه علیدوستی در ۲۲ دی ۱۳۶۲ به دنیا آمد. این بازیگر ایرانی در فیلمهای فیلمسازان برجستهای همچون رسول صدرعاملی، واروژ کریممسیحی و اصغر فرهادی بازی کرده و جوایز گوناگونی از جمله جایزهٔ بهترین بازیگر زن از جشنوارهٔ فیلم لوکارنو در سوئیس و سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اول زن در جشنوارهٔ فیلم فجر را دریافت کرده است. او در جشنوارههای فیلم وزول فرانسه ۲۰۱۴ و فیلم هانوی ویتنام ۲۰۱۲، یکی از اعضای هیئتداوران بود. ترانه علیدوستی در سال ۱۳۸۰ در اولین تجربهٔ سینمایی خود برای فیلم «من، ترانه ۱۵ سال دارم» برندهٔ سیمرغ بلورین بهترین بازیگر زن از جشنوارهٔ فیلم فجر شد. او به زبان انگلیسی مسلط بوده و مترجم ادبی است. جایزهٔ ادبی پروین اعتصامی را در پنجمین دورهٔ برگزاری آن در قسمت ادبیات داستانی با ترجمهٔ مجموعه داستان «رؤیای مادرم» نوشتهٔ «آلیس مونرو» به دست آورد. در ویژهنامهٔ شمارهٔ ۱۰۰ ماهنامهٔ «صنعت سینما» که نگاهی است به سینمای ایران در دههٔ ۱۳۸۰، بهانتخاب ۱۳۰ نویسنده و منتقد سینمایی بهعنوان بهترین بازیگر زن دهه انتخاب شد؛ همچنین در سال ۱۳۹۰، مجلهٔ «فیلم» او را بهترین بازیگر زن دههٔ ۱۳۸۰ انتخاب کرد.
بخشی از کتاب صوتی رویای مادرم
«مطمئنم که پدرم فقط یک بار نگاهم کرد و واقعاً من را دید. بعد از آن، میدانست اوضاع از چه قرار است.
آن روزها پدرها را به اتاقهای زایمان، یا جایی که زائوها در آن ضجههایشان را میخورند یا فریادزنان درد میکشند، راه نمیدادند. پدرها تنها زمانی چشمشان به مادرها میافتاد که آنها تمیز و هوشیار زیر پتوهای روشنِ بخش، یا در اتاقهای خصوصی و نیمهخصوصی آرام گرفته بودند. مادر من بنا به آنچه جایگاه اجتماعیاش اقتضا میکرد اتاقی خصوصی داشت، که معلوم شد این طوری برایش بهتر بوده.
نمیدانم آیا پدرم، قبل از این که پشت شیشهٔ اتاق پرستاری بایستاد تا اولین نگاهش را به من بیندازد مادرم را دید، یا بعد از آن. به گمانم باید بعد از آن بوده باشد، و این که مادرم وقتی صدای قدمهای او را بیرون اتاقش شنیده خشم نهفته در آن را حس کرده اما هنوز نمیدانسته دلیلش چیست. هر چه باشد پسری برای او به دنیا آورده بود و این، قاعدتاً چیزی بود که هر مردی میخواست.
حرفی را که پدرم زده میدانم. یا حرفی که مادرم میگفت او زده.
«یه تیکه جیگرِ قاچ خورده»
و بعد «فکرشم نکن که بیاریش توی خونه.»
یک طرف صورتم طبیعی بود ــ و هست. همینطور تمام بدنم از شست پا تا شانه. قدم بیست و یک اینچ بود و وزنم هشت پوند و پنج اونس. نوزاد پسر درشتی بودم با پوست روشنی که شاید هنوز به خاطر سفر بیاهمیت اخیرم کمی قرمز بود.
ماهگرفتگیام نه قرمز، که بنفش بود. در دوران نوزادی و کودکی تیره بود و بزرگتر که شدم کمی محوتر شد. اما هرگز آنقدر محو نشد که قابل چشمپوشی باشد، هرگز نشد اولین چیزی نباشد که از روبهرو توجه مردم را جلب میکند، نشد کسانی که از سمت چپ به طرفم میآیند را شوکه نکند. شبیه آدمیام که روی او آب انگور خالی کردهاند. لکهٔ بزرگی که وقتی به گردنم میرسد انگار قطرههایی از آن شره میکند. البته بعد از پوشاندن یک پلکم، بینیام را هم کاملا دور میزند.»
زمان
۸ ساعت و ۴۸ دقیقه
حجم
۴۸۴٫۶ مگابایت
قابلیت انتقال
ندارد
زمان
۸ ساعت و ۴۸ دقیقه
حجم
۴۸۴٫۶ مگابایت
قابلیت انتقال
ندارد