کتاب کاپوزی
معرفی کتاب کاپوزی
کتاب کاپوزی نوشتهٔ رضا کاظمی است و نشر مرکز آن را منتشر کرده است. داستان کاپوزی از طریق چند نامه روایت میشود.
درباره کتاب کاپوزی
خلاصهٔ داستان کاپوزی از این قرار است: آقای ارجمند از انتشار کتاب کاپوزی منصرف شده اما ناشر خبر میدهد که کتاب مدتی است منتشر شده. خواننده به وسیلهٔ نامههایی که بین شخصیتها رد و بدل میشود، داستان را ادامه میدهد.
این کتاب، تصور شما را از داستان به عنوانِ خطی ثابت از کنشها و اتفاقات عوض خواهد کرد. کاظمی با انتخاب راویانی غیر قابل اعتماد، سعی دارد تا ذهن مخاطب را به چالش بکشد، غافلگیر کند و حتی در بعضی بزنگاهها به خنده بیندازد.
در کاپوزی از محتوا خبری نیست. هر آنچه هست، فرم است، فرمی خودبسنده که در خدمت پیشبرد خود است. گویی متن با بیرحمی سعی دارد تا خود را حفظ کند و در این راه هیچ ترسی به خود راه نمیدهد. حتی جاهایی که به زیادهگویی میرسد، سعی دارد تا این زیادهگویی را جذاب و دوستداشتنی بنماید.
کاظمی با حذف توصیفات و شخصیتها از اصلِ داستان، جهانی خلق میکند که از محتوایِ همسانشوندگی با جهان ما فاصله ندارد اما هویت خود را از دست داده است. در نتیجه اتفاقات بر بستری رخ میدهند که زمانِ آنها اهمیتی ندارد.
رضا کاظمی خود اینگونه کتابش و سبک آن را معرفی میکند: «بارها گفتهام که داستانخوانهای ایرانی کـمحوصلهاند و خیلی تند میخواهند سر و ته یک کتاب را هم بیاورند. حتی بارها سر این موضوع بحث کردیم که چرا بعضیها به محض خریدن رمـانی که مدتها منتظرش بودهاند اول صفحهٔ آخرش را میخوانند تا بدانند آخر قصه چه میشود و بعد میروند سراغ صفحهٔ اول.» با کاپوزی بههیچوجه نمیتوانید این کار را انجام دهید.
خواندن کتاب کاپوزی را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران داستانهای مدرن ایرانی پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب کاپوزی
«رحمت عزیز
ممنون برای حس خوبی که با خواندن نامهام به من دادی و ممنون برای تحسینی که همواره نثار داستانهایم کردهای. تو بهتر از همه میدانی که یک نویسنده چهقدر به این بازتابهای مثبت نیاز دارد. شاید خیلی مهم نباشد کتابی به چاپ چندم برسد. امکان دارد کتابی چند بار چاپ شود، اما هیچ واکنش فردی و شخصی در پی نداشته باشد. میدانی که برای من و خیلیهای دیگر اینکه از منتقدان نقد مثبت بگیریم خیلی اهمیت ندارد. اما اگر یک خوانندهٔ عادی ابراز احساساتش را با نامهای یا حضوری اعلام کند غرق هیجان میشویم و میفهمیم که تأثیر مطلوبمان را روی مخاطبی هرچند اندک گذاشتهایم؛ مخاطبی که با قصهٔ ما زندگی کرده، حتی پیشتر از شکلگیری آن روی کاغذ. امیدوارم برداشت بدی از این حرف نکرده باشی. منظورم این نیست که تو یک مخاطب عادی هستی؛ که نیستی. بیشتر روی وجه شخصی قضیه تأکید دارم. این حس خوبی که میدهی و میگویی قصه همیشه در ذهنت بایگانی است، برای من ارزشی وصفناپذیر دارد و مگر همین برای یک نویسنده بس نیست؟
در خصوص نکتهای که در پینوشت نامهات به آن اشاره کردی، باید دوباره با لحنی گزنده خطابت کنم. بارها گفتهام که داستانخوانهای ایرانی کمحوصلهاند و خیلی تند میخواهند سر و ته یک کتاب را هم بیاورند. حتی بارها سر این موضوع بحث کردیم که چرا بعضیها به محض خریدن رمانی که مدتها منتظرش بودهاند اول صفحهٔ آخرش را میخوانند تا بدانند آخر قصه چه میشود و بعد میروند سراغ صفحهٔ نخست. این عادت غریب و نابخردانهای است. تو البته از این عادتها نداری، چون برایت مهم است که در جریان کشمکشهای قصه قرار بگیری و پایاپای رخدادها و شخصیتها پیش بروی. کسی که از این حیث همیشه خشمم را برمیانگیخت خدابیامرز عبدالعلی ثامنی بود. عادت داشت آخر فیلمها و کتابها را لو بدهد و من همیشه با او سر این عادت ناشایست درگیر بودم. یادش بهخیر. شاید تنها ویژگی بد شخصیتش همین بود. او از معدود نویسندگانی بود که نوشتههایش همواره برای من چیزی برای آموختن داشت. خیلی غریبانه مرد. شنیدهام وضع مالیاش چنان بد بود که تا چند سال سنگ قبری بر مزارش نگذاشته بودند. کاش از سوی بازماندگانش گلریزانی برپا میشد و تردید ندارم که من و تو هم در آن مشارکت میکردیم. چه روزگار بیمرامی است.
باری، گمان میکنم که خاطرهام را سرسری خواندهای یا آنچنان که باید روی جزئیاتش متمرکز نشدهای. همهٔ ما، بنا بر عادت، گمان میکنیم حرفهای اساسی را فقط در نوشتههای بلند میشود زد. احتمالاً به همین دلیل است که رمانهای من بیشتر از داستانهای کوتاهم مورد توجه منتقدان واقع شدهاند. متأسفانه ما درازرودگی را یک ارزش میدانیم.
همیشه پیروز باشی
دوستدار تو
ع. ا.»
حجم
۹۶٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۱۰۴ صفحه
حجم
۹۶٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۱۰۴ صفحه