کتاب تفنگ آلخین
معرفی کتاب تفنگ آلخین
کتاب تفنگ آلخین نوشتۀ رضا کاظمی است. این کتاب را انتشارات یانا در سال ۱۴۰۱ منتشر کرده است.
درباره کتاب تفنگ آلخین
کتاب تفنگ آلخین دربارۀ مردی به نام «بهرام» است که کمکاری شدید تیروئید دارد؛ بههمیندلیل هم همواره تنبل و خسته است. او بهخاطر تنبلبودن از همسر خود جدا شده و تنها زندگی میکند. این کتاب شرححال زندگی بهرام است.
تفنگ آلخین یک تاکتیک مرگبار و بسیار نیرومند در شطرنج است که بهندرت رخ میدهد و حاصل همکاری و به صف شدن سه مهرۀ قوی یعنی یک وزیر و دو رخ است. بهرام به بازی شطرنج بسیار علاقه دارد و نویسنده نام کتاب را به دلیل علاقۀ زیاد او به این بازی تفنگ آلخین گذاشته است.
خواندن کتاب تفنگ آلخین را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
علاقهمندان به داستانهای ایرانی میتوانند از مخاطبان این کتاب باشند.
بخشی از کتاب تفنگ آلخین
«من آدم تن لشی هستم. این سادهترین و درعینحال دقیقترین توصیفی است که خودم از خودم دارم. شاید در نگاه بعضیها اینطوری نباشم؛ اما همسر سابقم در این یک مورد با من کاملاً توافق داشت. راستش این تنها موردی بود که سرش با هم توافق داشتیم. او این واقعیت را دستکم روزی سه بار به رخم میکشید؛ مثل آنتیبیوتیک؛ هر هشت ساعت یک عدد و من هم بهجای مقابله تصدیق و تأییدش میکردم و اتفاقاً همین بیشتر کفریاش میکرد. البته واقعاً قصد نداشتم کفریاش کنم، گرچه اگر بخواهم روراست باشم خیلی هم از این بابت ناراحت نمیشدم.
معمولاً یک چیز وقتی هزاران بار تکرار شود عادی و بیخاصیت میشود؛ اما من هربار که تن لش خطاب میشدم حالم بد میشد یکوقت آدمیزاد خودش انتخاب میکند تن لش باشد و خب لابد پای تبعاتش هم میایستد. اما من خودم نمیخواستم تن لش باشم. نمیدانم چرا نه من و نه آن همسر سابق که بارها بر سر تن لش بودن من اتفاقنظر داشتیم در تمام یازده سال زندگی مشترک حتی یکبار هم به مغزمان خطور نکرد که شاید مشکلی دارم که این مدلی هستم؛ حال هیچ کاری را ندارم؛ همهچیز را با فسفس و هلکوهلک پیش میبرم. همیشه حس میکنم یک گونی پر از برنج روی کولم گذاشتهاند و نای پاشدن ندارم. ما عقلمان نرسید و کسی هم چیزی نگفت. کلاً درخصوص اطرافیان در زندگیام هرگز شانس نداشتم. از کسی خیری تو بگو معنوی هم به من نمیرسید و در عوض باوجود تن لشی، عقل کل دوستان و فامیل بودم. در هر گیروداری با من مشورت میکردند همه میدانستند خورهٔ شطرنجم و گمان میکردند تفکر شطرنجیام به کارشان میآید. تنها استثنا همسر سابقم بود که هرگز نیازی به مشورت با من نمیدید و اساساً اجازهٔ اظهارنظر هم به من نمیداد فقط حق داشتم از مدل و رنگ لباس یا آرایش جدید مو و ناخنش تعریف و تمجید کنم یا هنر آشپزیاش را که انصافاً هـم محشر بود در هر وعدهٔ غذایی ستایش کنم. احتمالاً لازم است بگویم که من مهندس معمار هستم یا درستترش این است کـه بودم. نقاشی و طراحیام خوب بود و کلاً ایدهپرداز بدی نبودم. خودم هم باورم شده بود که جز خیالپردازی و پیادهکردنش روی کاغذ و کامپیوتر به درد هیچ کار دیگری نمیخورم که البته پربیراه هم نبود. بله بفهمی نفهمی پرت شدم از نکتهای که میخواستم بگویم. پس از جداشدن از همسر سابقم لازم است هر بار کلمهٔ سابق را بنویسم؟ واقعاً کسالتبار است تصادفاً برای یک مشکل پوستی پیش پزشک رفتم.»
حجم
۷۵۵٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۲۲۴ صفحه
حجم
۷۵۵٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۲۲۴ صفحه
نظرات کاربران
فضاسازی خوبی داره. ارجاعهای زیاد و شیرینی داره مخصوصا به سینما. یکی از ضعفها اینه اکثر شخصیتها یه جور حرف میزنن، ادبیاتشون انگار کپی شده.