کتاب برش
معرفی کتاب برش
کتاب برش نمایشنامهای نوشتهٔ مارک ریون هیل و ترجمهٔ حمید دشتی است. نشر کرگدن این کتاب را روانهٔ بازار کرده است. این نمایشنامهٔ ۳صحنهای دومین جلد از مجموعهٔ «علم بر صحنه» است. این اثر اولین اثری است که از مارک ریون هیل در ایران منتشر میشود.
مجموعهٔ «علم بر صحنه» از نظر زمانی خود را محدود میکند به نمایشنامههای علمیِ پس از جنگ جهانی دوم. منشأ الهام انتخابهای این مجموعهْ تلاش برای رسیدن به پیوند علم و تئاتر بوده است.
درباره کتاب برش
در نمایشنامهٔ برش با اثری علمی - تخیلی روبهرو هستیم؛ اثری که به تأثیرات علم و سیاست دولتها بر زندگی انسان میپردازد و به اینکه چگونه دولتها با بهرهبرداری از علم و تکنولوژیْ بشر بیزمان و بیمکان دنیای نمایشنامه را میبلعند و واقعیت پدیدهها را متناسب با منافع پایانناپذیر و بیحدوحصر خود تعبیر میکنند. پیشرفت علم بدون درنظرگرفتن اخلاق و ارزشهای انسانی به بیراهه میرود. شخصیت «پل» در این نمایشنامه مصداق بارز این اتفاق است.
وضعیت (شخصیتها و مکانها) در ۳ صحنهٔ این نمایشنامه بدین شرح است:
صحنهٔ اول: «پل»، «جان» و «گیتا»: یک اتاق، یک میز.
صحنهٔ دوم: «پل»، «سوزان» و «مینا»: آپارتمان پل.
صحنهٔ سوم: «پل» و «استیون»: یک اتاق.
نمایشنامهٔ بُرش نخستینبار در ۲۳ فوریهٔ ۲۰۰۶ در سالن دونمار ورهاوس لندن روی صحنه رفت.
خواندن کتاب برش را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
خواندن این کتاب را به دوستداران ادبیات نمایشی معاصر بریتانیا و قالب نمایشنامه پیشنهاد میکنیم.
درباره مارک ریون هیل
مارک ریون هیل (Mark Ravenhill) در سال ۱۹۶۶ به دنیا آمد. او نمایشنامهنویس، فیلمنامهنویس، بازیگر تئاتر، روزنامهنگار و کارگردان نمایش و اهل بریتانیاست. اولین اثر ترجمهشده از او، در ایران، نمایشنامه «بُرش» با ترجمهٔ حمید دشتی است که بهوسیلهٔ نشر کرگدن منتشر شده است.
ریونهیل بین سالهای ۱۹۸۴ تا ۱۹۸۷ در رشتهٔ ادبیات انگلیسی و تئاتر در دانشگاه بریستول مشغول تحصیل بود و در این مدت به مشاغلی چون کارگردانی مستقل، برگزاری کارگاه و معلمی تئاتر پرداخت. او در سال ۱۹۹۷ بهسرپرستی نویسندگان کمپانی نویسندگیِ تازهتأسیسی به نام «پینز پلاو» منصوب شد. با وجود اینکه ریونهیل در دههٔ ۱۹۹۰ و دههٔ نخست قرن بیستویکم در مرکزِ نمایشنامهنویسیِ جدیدِ انگلستان بود، ارادت خاصی به تئاتر تاریخی داشت و گفته بود دوست دارد کارگردانها بیشتر روی آثار کلاسیک کار کنند تا نمایشنامههای جدیدی که استحکام و معنای لازم را ندارند. او گفته است که کارگردانها بهجای اینکه بهسراغ فرهنگها و سبکهای مختلفِ گذشته بروند و از میان آنها زمینههایی برای کار انتخاب کنند، تنها به قالب «زمان حال همیشگی» میپردازند. ریونهیل علاقهٔ فراوانی به نمایش پانتومیم سنتی دارد و در سال ۲۰۰۶ مستندی دربارهٔ آن برای شبکهٔ «رادیو ۴» ساخت و نمایش سنتی «دیک وایتینگتون» را هم برای تئاتر باربیکن بازنویسی کرد.
کار ریونهیل در دههٔ نخست قرن بیستویکم پیشرفت کرد و دستخوش تغییرات شد. درحالیکه کارهای او در دههٔ ۱۹۹۰ (نظیر نمایشنامههای «خرید کردن و سکس کردن»، «کیف دستی» و «چند عکس شفاف») تلاشی برای نشاندادن جامعهٔ امروز انگلیسی است، کارهای اخیر او بیشتر آثاری تجربهگرا و انتزاعی هستند. نمایش تک پرسوناژ او به نام «محصول» که تور جهانیاش را پس از اولین نمایشش در جشنوارهٔ خیابانی ادینبرای سال ۲۰۰۵ آغاز کرد، طعنهای به نگرش به تروریسم بعد از حوادث ۱۱ سپتامبر و بازتاب دقیقی از محدودیتهای زبان و فرم برای بیان واقعیت روزگار ماست. نمایشنامهٔ «بُرش» سال ۲۰۰۶ در سالن تئاتر دونمار ورهاوس روی صحنه رفت. منتقدان در مقابل این نمایش که تصویری از دنیایی تحتسلطهٔ یک عمل جراحی بدونِ مشخصکردنِ کشور، زمان وقوع و چگونگی مراحل عمل ارائه میکند، به ۲ دستهٔ موافق و مخالف تقسیم شدند.
این نویسنده در نوامبر ۲۰۰۷ در روزنامهٔ گاردین اعلام کرد که از این پس تمرکزش را به نوشتن دربارهٔ شخصیتهای دگرجنسگرا معطوف میکند. او در سال ۲۰۱۲ بهعنوان یکی از نویسندگان کمپانی رویال شکسپیر منسوب شد؛ در همان سال به سفارش گروه کُر مردان همجنسگرای لندن قطعهای برای بیستویکمین جشن سالانهٔ همسرایان نوشت.
بخشهایی از کتاب برش
«سوزان: اون مثل بچههاست. واقعاً مثل یه بچهٔ کوچیکِ سادهست. رفتم تو آشپزخونه دیدم وایساده داره سر رفتنِ شیر رو نگاه میکنه. واقعاً همونجا واسه خودش وایساده بود و نگاه میکرد- فقط... سر رفتنِ شیر رو نگاه میکرد. بعد گفتم: «مینا! شیر داره سر میره.» جواب داد: «بله، خانم» بعد همینجوری نگاه کرد، بِر و بِر نگاه کرد.
پل: ممم.
سوزان: و به گمونم باید عصبانی میشدم. به گمونم عصبانی شدن واکنش مناسبی بود. تو بودی عصبانی نمیشدی؟
پل: خب...
سوزان: فکر کنم اگه تو بودی عصبانی میشدی. یکی از اون عصبانیتهات که به قاطی کردن تبدیل میشه.
پل: خب...
سوزان: اوه آره، مطمئنم که قاطی میکردی. حسابی قاطی میکردی.
پل: چی بگم والا.
سوزان: اما یه جورایی من... من... من لبخند زدم، شاید... فکر کنم خندیدم یه کم، چیزی نگفتم... آره، درسته، من چیزی بهش نگفتم... گفتم: «شاید بهتر باشه زیرش رو پایین... نه؟»
پل: ممممممم...
سوزان: اون هم همین کار رو کرد. وقتی بهش گفتم دقیقاً چی کار کنه همون کار رو انجام داد.
پل: خب خوبه.
سوزان: اما البته که فرداش برمیگردیم سر خونهٔ اول. دوباره سر رفتن شیر رو بِر و بِر نگاه میکنه. حافظهاش قد ماهی قرمزه.
پل: آره.
سوزان: فشار زیادی رومه. این مراقبت، این مراقبت مداوم، محافظت. بار مسئولیتش رو دوش منه.
پل: همینطوره.
سوزان: بعضی وقتا بعد از نیم ساعت با اون بودن... باید چند ساعت تو تاریکی دراز بکشم.
پل: میتونیم یه کارِ دیگه بهش بدیم.
سوزان: رفتم بیمارستان.
پل: دنبالِ یه کارِ دیگه براش باشم؟
سوزان: رفتم بیمارستان، اما واقعاً سر کار گذاشتنم. چند تا قرص. به هیچ دردی نمیخورن.
پل: بذار یه کارِ دیگه بهش بدیم.»
حجم
۴۵٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۸۴ صفحه
حجم
۴۵٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۸۴ صفحه