کتاب آن طرف
معرفی کتاب آن طرف
کتاب آن طرف نوشتهٔ مارک ریون هیل و ترجمهٔ حمید دشتی است. انتشارات دیدار این کتاب را روانهٔ بازار کرده است. این اثر هفتمین جلد از مجموعه نمایشنامههای این نشر است.
درباره کتاب آن طرف
کتاب آن طرف نوشتهٔ مارک ریون هیل است؛ نمایشنامهای که در سال ۲۰۰۹ با ۲ شخصیت که نماد بخشهای شرقی و غربی یک کشور هستند، نوشته شد. این نمایشنامه اتحاد و فروپاشی آلمان را از طریق کشمکش بین برادرانی دوقلو نشان میدهد؛ ازاینرو لازم است ابتدا دربارهٔ واقعهٔ تاریخیای که نویسنده به آن ارجاع میدهد، بدانید؛ واقعهای مربوط به دیوار برلین. حمید دشتی در ابتدای کتاب حاضر در این مورد توضیحاتی را ارائه کرده است. در قسمتهایی از نمایشنامهٔ آن طرف، هر ۲ شخصیت به زبانی ساختگی متأثر از ۳ زبان آلمانی، انگلیسی و فرانسوی صحبت میکنند که از جهاتی نامفهوم و غیرقابلترجمه محسوب میشدند؛ بنابراین مترجم تنها ۲ انتخاب داشت؛ نوشتن آنها بهصورت واژههای بههمریختهٔ فارسی یا قراردادن نوشتههای ساختگی نسخهٔ اصلی. حمید دشتی ناچار گزینهٔ اول را برای ترجمه برگزید؛ بنابراین اگر در این کتاب با چنین قسمتهایی روبهرو شدید، حمل بر غلط املایی یا چاپی نکنید.
۲ شخصیت این نمایشنامه «کارل» و «فرانتس» نام دارند. نمایشنامه با یک پیشپرده آغاز میشود و با صحنهٔ ششم به پایان میرسد.
خواندن کتاب آن طرف را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
خواندن این کتاب را به دوستداران ادبیات نمایشی معاصر بریتانیا و قالب نمایشنامه پیشنهاد میکنیم.
درباره مارک ریون هیل
مارک ریون هیل (Mark Ravenhill) در سال ۱۹۶۶ به دنیا آمد. او نمایشنامهنویس، فیلمنامهنویس، بازیگر تئاتر، روزنامهنگار و کارگردان نمایش و اهل بریتانیاست. اولین اثر ترجمهشده از او، در ایران، نمایشنامه «بُرش» با ترجمهٔ حمید دشتی است که بهوسیلهٔ نشر کرگدن منتشر شده است.
ریونهیل بین سالهای ۱۹۸۴ تا ۱۹۸۷ در رشتهٔ ادبیات انگلیسی و تئاتر در دانشگاه بریستول مشغول تحصیل بود و در این مدت به مشاغلی چون کارگردانی مستقل، برگزاری کارگاه و معلمی تئاتر پرداخت. او در سال ۱۹۹۷ بهسرپرستی نویسندگان کمپانی نویسندگیِ تازهتأسیسی به نام «پینز پلاو» منصوب شد. با وجود اینکه ریونهیل در دههٔ ۱۹۹۰ و دههٔ نخست قرن بیستویکم در مرکزِ نمایشنامهنویسیِ جدیدِ انگلستان بود، ارادت خاصی به تئاتر تاریخی داشت و گفته بود دوست دارد کارگردانها بیشتر روی آثار کلاسیک کار کنند تا نمایشنامههای جدیدی که استحکام و معنای لازم را ندارند. او گفته است که کارگردانها بهجای اینکه بهسراغ فرهنگها و سبکهای مختلفِ گذشته بروند و از میان آنها زمینههایی برای کار انتخاب کنند، تنها به قالب «زمان حال همیشگی» میپردازند. ریونهیل علاقهٔ فراوانی به نمایش پانتومیم سنتی دارد و در سال ۲۰۰۶ مستندی دربارهٔ آن برای شبکهٔ «رادیو ۴» ساخت و نمایش سنتی «دیک وایتینگتون» را هم برای تئاتر باربیکن بازنویسی کرد.
کار ریونهیل در دههٔ نخست قرن بیستویکم پیشرفت کرد و دستخوش تغییرات شد. درحالیکه کارهای او در دههٔ ۱۹۹۰ (نظیر نمایشنامههای «خرید کردن و سکس کردن»، «کیف دستی» و «چند عکس شفاف») تلاشی برای نشاندادن جامعهٔ امروز انگلیسی است، کارهای اخیر او بیشتر آثاری تجربهگرا و انتزاعی هستند. نمایش تک پرسوناژ او به نام «محصول» که تور جهانیاش را پس از اولین نمایشش در جشنوارهٔ خیابانی ادینبرای سال ۲۰۰۵ آغاز کرد، طعنهای به نگرش به تروریسم بعد از حوادث ۱۱ سپتامبر و بازتاب دقیقی از محدودیتهای زبان و فرم برای بیان واقعیت روزگار ماست. نمایشنامهٔ «بُرش» سال ۲۰۰۶ در سالن تئاتر دونمار ورهاوس روی صحنه رفت. منتقدان در مقابل این نمایش که تصویری از دنیایی تحتسلطهٔ یک عمل جراحی بدونِ مشخصکردنِ کشور، زمان وقوع و چگونگی مراحل عمل ارائه میکند، به ۲ دستهٔ موافق و مخالف تقسیم شدند.
این نویسنده در نوامبر ۲۰۰۷ در روزنامهٔ گاردین اعلام کرد که از این پس تمرکزش را به نوشتن دربارهٔ شخصیتهای دگرجنسگرا معطوف میکند. او در سال ۲۰۱۲ بهعنوان یکی از نویسندگان کمپانی رویال شکسپیر منسوب شد؛ در همان سال به سفارش گروه کُر مردان همجنسگرای لندن قطعهای برای بیستویکمین جشن سالانهٔ همسرایان نوشت.
بخشی از کتاب آن طرف
«کارل: دیوار داره فرو میریزه.
فرانتس: میدونم.
کارل: تو میتونی همینجوری رد شی از- آره- میتونی همینجوری-
فرانتس: میدونم، این -
کارل: من همینجوری رد شدم از - من همینجوری رد شدم از کثافت، من همینجوری رد شدم از کثافت، هیچ آشغالی هم جلوم رو نگرفت، لعنتی -
فرانتس: عالیه.
کارل: من میخوام اینجا باشم فرانتسل، امشب، دیوار فرو ریخت و من پیش خودم فکر کردم حالا چیکار کنم؟ کجا برم؟ چی میخوام؟ بعد فهمیدم میخوام که - پیش تو باشم امشب. میخواستم اینجا باشم. کارلی فرانتسل.
فرانتس. میدونم، میدونم، چون من هم حسش کردم - آره - احساسات تو رو حس کردم، وقتی اونجا بودی و داشتن از روی دیوار میکشیدنت و جمعیت داشت پای آجرهای دیوار گریه میکرد. راستش این جریانها رو با چشمهای تو دیدم که اتفاق معرکهای بود.
کارل: دیگه دیواری نیست، دیگه دیواری نیست، دیگه دیواری نیست، دیگه دیواری نیست و امکانهایی، قرنهایی که وزن تمام چیزهای کمحرکت و بیحرکت رو با خودش حمل کردن از پوستهش بیرون اومدن، نه هیچ چیزی نیست و فکر نمیکنی هیچوقت چیزی بشه و یهو از هم میشکافه و مردم بهسرعت ازش بالا میرن. این از آن ماست. شکاف قدیمی رو از هم میپاشونن و حالا آزادیم، امکانهایی برای اینکه بتونیم هر کسی بشیم، من میتونم هر کسی بشم. حالا من کیام؟ کیام؟ من. میتونم هر کسی بشم. انتخاب آزاده، من آزاد میکنم، من...
فرانتس: تو تلویزیون دیدیمش. حس غرور بهم دست داد.
کارل: تو برادرمی. من اونور بودم، تو اینور بودی. دیگه از این خبرها نیست، اینجا و اونجا نداریم. ما... همه جا هستیم. نه، جفتمون اینجاییم. دوستت دارم.
فرانتس: من هم دوستت دارم - آره- من هم دوستت دارم.
کارل: بیا بزنیم بیرون، بریم تو خیابون، بیا بریم.
فرانتس: من نمیتونم من.
کارل: برقص.
فرانتس: نمیتونم نه من - پسرم اینجاست. پسرم پیش منه.
کارل: پس پسرت رو بیار -
فرانتس: نه اون الان خوابه. تازه آوردمش -
کارل: خیلیخب. میشه نگاهش کنم؟ یه نظر ببینمش. شبیه توئه؟
فرانتس: برو، آروم یهنظر ببینش.
کارل نگاهی به پسر فرانتس میاندازد.»
حجم
۱۷۲٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۸۴ صفحه
حجم
۱۷۲٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۸۴ صفحه
نظرات کاربران
داستان و احساساتی که دو برادر دو طرف دیوار برلین تجربه میکنند و آرزوهاشون خیلی باعث همزادپنداریم شد.