کتاب مرا بخوان
معرفی کتاب مرا بخوان
کتاب مرا بخوان نوشتهٔ مهدی پوررضائیان است که انتشارات کتاب نیستان آن را منتشر کرده است. این کتاب مجموعهای از سی داستان کوتاه است.
دربارهٔ کتاب مرا بخوان
این اثر شامل ۳۰ داستان کوتاه است که عمدهٔ داستانها در قالب پایان باز نوشته شدهاند. نویسنده در تلاش است که مخاطب در ذهن خود ادامهٔ داستان را شکل دهد. مهدی پوررضائیان در این اثرش از زبان داستانی ساده و همچنین تشبیهاتی زیبا استفاده میکند که تأثیرگذاری کتاب را افزایش داده است.
دربارهٔ مهدی پوررضائیان
دکتر مهدی پوررضائیان در سال ۱۳۳۹ به دنیا آمد و در دانشگاه دهلی نو در رشته روانشناسی بالینی به تحیصل پرداخت. او سوابق فرهنگی و اجرایی فراوانی دارد از جمله:
ریاست دانشکده هنر شاهد
مدیر مرکز هنرهای نمایشی حوزه هنری
عضو کارگروه هنر شورای عالی برنامهریزی آموزشی و شورای تحول و ارتقای علوم انسانی شورای عالی انقلاب فرهنگی وزارت علوم، تحقیقات و فناوری
مسئول گروه پژوهشی «تحقیقات میانرشتهای» مرکز تحقیقات هنر اسلامی و...
او اکنون عضو هیئت علمی دانشگاه شاهد است و تاکنون ۸۰ نمایشنامه در قالب ۱۰ کتاب منتشر شده است.
مهدی پوررضائیان در کنار فعالیت حرفهای خود در عرصهٔ نمایش، بهعنوان روزنامهنگار در نشریاتی مثل تربیت، صحنه و نگره دربارهٔ ادبیات میاندیشد و مینویسد.
خواندن کتاب مرا بخوان را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به همهٔ علاقهمندان به داستان کوتاه ایرانی پیشنهاد میکنیم.
بخشهایی از کتاب مرا بخوان
«آنچه مانع شد تا در تلفن، پیش قدم شوم فقط این باور علمی بود که فرایند شفا از زمانی شروع می شود که بیمار، خودش انگشتش را روی اعداد تلفن بگذارد و به دکتر یا دفتر دکترش زنگ بزند. اگر با یک خودش زنگ میزد به معنی طلب کمک بود. به معنی اراده برای تغییر بود. به معنی آن بود که نمی خواهد در رطوبت های آلوده بماند تا زنگ بزند.
روزهای سوم و چهارم هم آمدند و رفتند و از تلفن با یک خبری نشد. دیگر تقریبأ وقت آن شده بود که به وعده ام عمل کنم و خودم به او زنگ بزنم. یکی از منشی های کلینیک را صدا زدم و به او یاد دادم که به بابک زنگ بزند و مطلب را جوری جا بیندازد که انگار خود بابک زنگ زده است. سخت بود ولی یادش دادم. گوشی را از روی دستگاه برداشتم و به دست منشی دادم. خودم شماره را گرفتم و فقط مکالمه را بر عهده او گذاشتم. خانم منشی برخلاف آنچه که به او تلقین کرده بودم صحبت را جور دیگری شروع کرد و گفت:
- ببخشین ماشین آقای دکتر، روشن نمیشه. میشه یه سر بیاین اینجایه نگاهی بهش بندازین؟
من از اتاق بیرون زدم تا منشی در اجرای نقشش راحت باشد. بعد از چند دقیقه خانم منشی از اتاق بیرون آمد و گزارش داد که بابک خیلی سریع و راحت قبول کرده که فورا به کلینیک بیاید.
- ای خدا!
خانم منشی منظورم را از این عبارت پرسید. همه کسانی که مرا می شناسند می دانند که من همین طوری این عبارت را خرج نمی کنم. برایش توضیح دادم که با این دسته گل شما الان بنده باید بروم و عمدأ عیبی به موتور ماشین نازنینم بیندازم که روشن نشود و شما خانم محترم، دروغ گو جلوه نکنید
بعد هم دوان دوان از پلههای پارکینگ، پایین رفتم و در آنجا هرجور که بلد بودم عمل کردم و با دستکاری هایی که در بخش برق و دلکوبه عمل آوردم ماشین را خراب کردم. وقتی داشتم پارکینگ را ترک می کردم نگاه ماشین به من تماشایی بود، در طول این نیم قرن، هیچوقت نگاهش را به خودم این همه ناراضی و توأم با ناسزا ندیده بودم.»
حجم
۱۷۹٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۱۹۷ صفحه
حجم
۱۷۹٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۱۹۷ صفحه