کتاب تمام های ناتمام
معرفی کتاب تمام های ناتمام
کتاب تمام های ناتمام نوشتۀ مهدی پوررضائیان است. این کتاب را انتشارات کتاب نیستان منتشر کرده است.
درباره کتاب تمام های ناتمام
این کتاب برنده جایزه کتاب سال شده است. همه نمایشنامههای مهدی پوررضائیان در تمامهای ناتمام گردآمده است. شامل آذر، چشمهای گمشده، خنجرهها، عطف به سبز، خراش مشهور، مجلس نرگس، شمس و فرّخ، بیداری آتش، سلام بر وداع، مادر، افتضاح در بانک، رهایش، دزد برگزیده، سبزقبا، تندیس ناتمام، آسمان زرد، تابلوی آخر، حماسة مادر، زنگار، هدیة هند، هزار و یک شهرزاد، آبنامه، صبح قریب، هجرتی کوتاه، بهاردیده، زن در آینه، وداع داغ و ماتیلا.
این نمایشنامهنویس که سابقه درخشانی در روانشناسی دارد و مدرک دکترایش هم هنردرمانی است، توانسته بهخوبی روانشناسی و ادبیات را با هم گره بزند و معجونی شیرین تقدیم مخاطب نماید. ملودرامهای متعدد از ویژگیهای برجسته این کتاب است. آنچه خوانشش را برای مخاطب غیرحرفهای آسان میکند.
خواندن کتاب تمام های ناتمام را به چه کسی پیشنهاد می کنیم؟
علاقهمندان به نمایشنامه میتوانند از خواندن این کتاب لذت ببرند.
بخشهایی از کتاب تمام های ناتمام
آذر: تعجب کردین آقای دکتر؟ تعجب کردین از این که دوباره برگشتم خط؟ آره؟ نکنه دلخور شدین. بعله، میدونم قرار بود وقتی برگشتم پیش فرهاد، سه ماه تموم، یه ضرب پیشش بمونم تا سلامتیمو کاملاً به دست بیارم. ولی باور کنین نتونستم. نتونستم بمونم. آخه، آخه اون بیمعرفت نشناخت منو! فرهاد نشناخت منو. (با فریاد) زنشو نشناخت. آذرشو نشناخت.
(به سمت تماشاگران میچرخد) البته با این صورتی که شما ... بله شما دکتر نجفی، واسم ساختین بایدم منو نمیشناخت. حق هم داشت. من که اینجوری نبودم دکتر. خودت که میدونی. تموم دوره کارشناسی تو دانشگاه تهران چندین ترم باهاتون همکلاس بودم. آره ... شما، منو این ریختی کردی.
کاش میذاشتی با اون صورت سوخته بمیرم دکتر. آخه چرا از مرگ نجاتم دادی؟ یا تو سمانه! کجایی الان؟ تو اون صحرای داغ وقتی که نارنجک صورتمو پاشوند چرا منو به حال خودم ول نکردی زن؟ وقتی عراقیا صورتمو زدن یعنی تموم وجودمو زدن. چطور نفهمیدی؟ وقتی صورتمو آتیش زدن یعنی کشتن منو. نابودکردن منو. تو که زن بودی تو که اینو میفهمیدی. من که بیهوش بودم چرا کولم کردی؟ چرا؟ چرا ... رسوندیم پشت خط؟
(ادای سمانه را در میآورد) آخه هنوز نمرده بودی آذر.
دست وردار سمانه. مگه نبینمت دوباره. حالا کجایی که ببینی این دکتر نجفی و همکاراش با من، با صورتم چه کردن؟ (با حالت ناباوری) سمان ... سمانه! اینا از صاعدم، ساقم، از رونم، از بازوم ... از اینجا، از این جا ... چه میدونم از کف دو پام، عین گوشت قربونی تیکه تیکه بریدن و واسم لبولوچه و گونه و چونه درست کردن شاهکار! (بغض میکند) بیا ببین که آذر، چه جور خاکستر شده.
حجم
۴۳۴٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۷
تعداد صفحهها
۶۹۶ صفحه
حجم
۴۳۴٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۷
تعداد صفحهها
۶۹۶ صفحه