دانلود و خرید کتاب زمستان در سوکچو الیزا شوا دوزپن ترجمه هما خانعلی
تصویر جلد کتاب زمستان در سوکچو

کتاب زمستان در سوکچو

دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۰از ۲ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب زمستان در سوکچو

کتاب زمستان در سوکچو نوشتهٔ الیزا شوا دوزپن و ترجمهٔ هما خانعلی است. انتشارات دیدار این کتاب را روانهٔ بازار کرده است. این رمان فرانسوی در شهری به نام سوکچو می‌گذرد.

درباره کتاب زمستان در سوکچو

کتاب زمستان در سوکچو برشی از یک روزمرگی است که با قلم شاعرانهٔ نویسنده در شهر ساحلی «سوکچو» روایت می‌شود. موضوع کتاب تفاوت فرهنگ، هویت و مسئلهٔ زبان به‌عنوان ابزاری برای برقراری ارتباط است. این رمان داستان انسان‌هایی را می‌گوید که می‌کوشند تا به شیوه‌های متفاوت هویت خود را برای دیگری بازگو کنند. «گاسترونومی» در این رمان نقشی اساسی و غذا به‌عنوان عنصری برای زندگی، حضوری پررنگ دارد. در این کتاب کلمات و احساسات در قالب تصویر چنان نمایان می‌شود که در نهایت آن‌چه در ذهن مخاطب به جا می‌ماند، آلبوم عکسی از تک‌تک صفحه‌هاست.

خواندن کتاب زمستان در سوکچو فرصتی است برای یک سفر ادبی با رایحه‌ای از فرهنگ کره‌ای به قلم نویسنده‌ای فرانسوی - کره‌ای.

خواندن کتاب زمستان در سوکچو را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

خواندن این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی معاصر فرانسه و قالب رمان پیشنهاد می‌کنیم.

درباره الیزا شوا دوزپن

الیزا شوا دوزپن در سال ۱۹۹۲ از پدری فرانسوی و مادری کره‌ای به دنیا آمد. او دوران کودکی‌اش را در پاریس و زوریخ گذراند. زمانی که ۷ سال داشت، با خانواده‌اش در شهر پورانترویی، واقع در سوئیس، ساکن شدند. لیسانس نویسندگی خود را از مدرسهٔ ادبی سوئیس گرفت و تحصیلات خود را در رشتهٔ ادبیات مدرن ادامه داد. «زمستان در سوکچو» اولین رمان این نویسنده است که در سال ۲۰۱۶ منتشر شد و جایزه‌های فرانسوی و سوئیسی زیادی را از آن خود کرد.

بخش‌هایی از کتاب زمستان در سوکچو

«باد ابرها را تا روی آسفالت کشانده بود. دم‌دم‌های غروب. اطراف جاده، پسماند روستاها. کارتن‌ها، پلاستیک‌ها، فلزات آبی‌رنگ. با شهرنشین شدن کره بعد از جنگ، استان گانگوون به دست فراموشی سپرده شده بود. به کراند گفتم سرعت‌اش را زیادتر کند وگرنه به بازدید نمی‌رسیم. تابلوهای راهنمایی رانندگی را برایش ترجمه می‌کردم. موقعی که خواستیم سوار ماشین شویم، سوئیچ را به او داده بودم. از رانندگی متنفر بودم، هیچ‌وقت هم نمی‌خواستم برایش این کار را انجام بدهم. از این بابت خوشحال شد.

در ایست کنترل و بازرسی وسایل نقلیه، یک سرباز که از من کوچک‌تر بود از ما خواست تا یک سری کاغذ را پر کنیم. در بلندگو اعلام پی‌درپی تذکرها. عکس‌برداری ممنوع. فیلم‌برداری ممنوع. دورشدن از محدودهٔ مشخص شده ممنوع. بالابردن صدا ممنوع. خندیدن ممنوع. کاغذها را تحویل‌اش دادم. سرباز به مردم سلامی داد و حفاظ سرزمین هیچ‌کس را برای‌مان گشود. رنگ خاکی و خاکستری چشم را می‌زد. نیزارها. باتلاق‌ها. تک‌وتوک هم درخت. برای رسیدن به رصدخانه باید دو کیلومتر دیگر می‌راندیم. گروهی سرباز همراه‌مان آمدند و بعد از آن‌ها جدا شدیم. در راه تنها بودیم. جاده‌ای پرپیچ و خم وسط گودال‌های پوشیده از برف. ناگهان کراند پایش را روی ترمز گذاشت، پرت شدم سمت شیشه. کراند نفس راحتی کشید، فرمان را با دست‌هایش محکم گرفته:

ــ فکر کردم که می‌خواد رد شه.

یک زن، کنار جاده بود. خودش را در ژاکتی صورتی پوشانده بود. کراند بهش اشاره کرد که می‌تواند رد شود. تکان نمی‌خورد، دست‌هایش گره کرده پشت کمرش. کراند با احتیاط راه افتاد. از آیینه دیدمش که سمت رد لاستیک‌مان می‌آمد. با چشم ما را می‌پایید تا این‌که در پیچ و خم جاده ناپدید شدیم. گرمای بخاری دهانم را خشک کرده بود.»

نظری برای کتاب ثبت نشده است
بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۱۲۶٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۱۰۴ صفحه

حجم

۱۲۶٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۱۰۴ صفحه

قیمت:
۴۰,۰۰۰
۱۲,۰۰۰
۷۰%
تومان