کتاب توپ های پاچینکو
معرفی کتاب توپ های پاچینکو
کتاب توپ های پاچینکو نوشتهٔ الیزا شوا دوزپن و ترجمهٔ هما خانعلی است. انتشارات دیدآور این رمان فرانسوی را منتشر کرده است.
درباره کتاب توپ های پاچینکو
کتاب توپ های پاچینکو (Les billes du Pachinko) دومین رمان الیزا شوا دوزپن است که در سال ۲۰۱۸ به چاپ رسید. این رمان موفق به کسب جایزهٔ ادبی سوییس، جایزهٔ «اِو دو لاکادمی روماند» و جایزهٔ «بلو ژان ــ مارک روبرتس» شده است. راوی داستان، «کلر»، دختر ۳۰سالهای است که در سوییس زندگی میکند. او تصمیم میگیرد تابستان را در توکیو با پدربزرگ و مادربزرگش بگذراند. پدربزرگ او در توکیو یک سالن بازی پاچینکو را اداره میکند. کلر قصد دارد او را راضی کند که با هم به کره، سرزمین مادریشان، بروند، کشوری که ۵۰ سال پیش، در زمان جنگ داخلی کره، از آن گریخته بودند و در تمام این مدت از تبعید سیاسیشان دیگر به آنجا برنگشته بودند، اما بعد از ورود کلر، هیچیک از آنها از این سفر حرفی نمیزند. به نظر میآید تداعی گذشتهای که سالهاست دفناش کردهاند برایشان ناممکن است. کلر زمان خود را در محلهای کرهاینشین در توکیو سپری میکند و در این میان به «میوکو»، دختربچهای ژاپنی، زبان فرانسوی درس میدهد. دوستی با میوکو برای کلر فرصتی است برای آشناشدن با فرهنگ ژاپنی. نویسنده در این داستان به ریشهها، جستوجوی هویت، تبعید، روابط خانوادگی و دوسوگرایی عاطفی رمیپردازد.
خواندن کتاب توپ های پاچینکو را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی فرانسه و علاقهمندان به قالب رمان پیشنهاد میکنیم.
درباره الیزا شوا دوزپن
الیزا شوا دوزپن یا الیزا سوآ دوسپن در سال ۱۹۹۲ از پدری فرانسوی و مادری کرهای به دنیا آمد. او دوران کودکیاش را در پاریس و زوریخ گذراند. زمانی که ۷ سال داشت، با خانوادهاش در شهر پورانترویی، واقع در سوئیس، ساکن شدند. لیسانس نویسندگی خود را از مدرسهٔ ادبی سوئیس گرفت و تحصیلات خود را در رشتهٔ ادبیات مدرن ادامه داد. «زمستان در سوکچو» اولین رمان این نویسنده است که در سال ۲۰۱۶ منتشر شد و جایزههای فرانسوی و سوئیسی زیادی را از آن خود کرد.
بخشی از کتاب توپ های پاچینکو
«زخم تا روی گردنش کشیده شده است. ضدعفونیاش میکنم. خیالم راحت میشود که یک جراحت سطحی است. مادربزرگم سر پانسمانکردن شلوغ میکند. چیزی حس نمیکند. هیچچیز. پسربچهٔ پلیموبیل را برمیدارد، خجالتزده سرش را میمالد و آن را پیش بقیه میاندازد. قیچی را برمیدارم که امتحان کنم. پلاستیکاش به طرز عجیبی سفت است.
میگوید: «میبینی، فقط پیرها نیستن که عقلشون رو از دست میدن. تو هیچ وقت حرفهای من رو جدی نمیگیری. مگه نه؟»
مادربزرگم هم کمکم متوجه ضرورت جمعوجورکردن میشود. یک عالمه لباس جمع میکند و چمدان خودش و پدربزرگ را پر میکند. حالا این منام که به او یادآوری میکنم قرار است فقط یک هفته آنجا باشیم و هوا هنوز گرم است و لازم نیست لباس زیادی با خودمان ببریم. عصبانی میشود و میگوید خودش میداند چه کار کند و این من هستم که چیزی نمیدانم. میگوید هوای کره قابل پیشبینی نیست و هر لحظه ممکن است مثل سیبری شود.
بعضیاوقات خشکاش میزند و به چمدانها و آشغالهای تلنبارشده در راهرو زل میزند. مات و مبهوت به من نگاه میکند. چیزهایی که کنار گذاشتهام تا دور بیندازم را بیرون میآورد. میگوید باید نگهشان داریم و کاغذتوالتها، کرمها و پدهای آرایش پاککن مال او هستند و من حق ندارم بهشان دست بزنم. دستاش را مشت میکند و به سمت پشتم میآورد، وانمود میکند میخواهد من را بزند، ولی بعد نظرش عوض میشود، چون میبینم همه چیز را سرجایش میگذارد. حق با من است. وقتاش شده که این چیزها را دور بریزیم.
مادرم جواب پیامی که برایش فرستادم و خواستم از نوازندگی پدرم فیلم بفرستد نداده است. همیشه زود جواب میداد. یک روز صبح، بستهای از طرف مادرم میرسد. یک نامه داخل بسته هست. بابت تأخیر عذرخواهی کرده و توضیح داده که حجم فایلها زیاد بوده و به جایش سیدی فرستاده است.»
حجم
۹۸٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۱۴۲ صفحه
حجم
۹۸٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۱۴۲ صفحه