دانلود و خرید کتاب عشق های فراموش شده؛ عامره و هرمز علی بخشی
با کد تخفیف OFF30 اولین کتاب الکترونیکی یا صوتی‌ات را با ۳۰٪ تخفیف از طاقچه دریافت کن.
کتاب عشق های فراموش شده؛ عامره و هرمز اثر علی بخشی

کتاب عشق های فراموش شده؛ عامره و هرمز

معرفی کتاب عشق های فراموش شده؛ عامره و هرمز

کتاب عشق های فراموش شده؛ عامره و هرمز نوشتهٔ علی بخشی است. این کتاب بر اساس حکایت اسب آبنوس از هزارویک‌شب در انتشارات هوپا منتشر شده است.

درباره کتاب عشق های فراموش شده؛ عامره و هرمز

کتاب عشق های فراموش شده؛ عامره و هرمز برداشتی طنز از روایت اسب آبنوس هزارویک‌شب است. هرمز ولیعهد جوان ایران‌ سوار اسب پرنده می‌شود. در آسمان بزرگ پرواز می‌کند و مسیری طولانی را پیش می‌رود و خسته بر بام قصر فرود می‌آید و همان‌ جا عاشق دختر پادشاه یمن می‌شود. هرمز نمی‌داند این عشق قرار است تمام بدبختی‌های عالم را برایش بسازد. 

خواندن کتاب عشق های فراموش شده؛ عامره و هرمز را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به تمام علاقه‌مندان به داستان‌های کهن پیشنهاد می‌کنیم. 

بخشی از کتاب عشق های فراموش شده؛ عامره و هرمز

«وزیر سرش را بلند کرد، به اطراف چرخاند و تندتند مثل سگ‌های شکاری بو کشید. بعد کلاهش را اندکی به عقب سراند، دستش را زیر کلاه برد و کله‌ی بی‌مویش را خاراند و گفت: «جانم فدای دماغ تیز همایونی، من که بویی حس نمی‌کنم.» پادشاه نگاهی تند به وزیر کرد و گفت: «نباید هم حس کنی. دماغ ما، دماغ پادشاهه، نه دماغ رعیت. این دماغ بوی دردسر رو از یک فرسخی احساس می‌کنه.» آن‌وقت رو به پیرمردها گفت: «بلند شید و بگید برای چه‌ کاری به اینجا آمدید و وقت باارزش ما رو گرفتید؟»

پیرمرد وسطی دست‌‌وپایش را جمع کرد، به‌زحمت نیم‌خیز شد و گفت: «سلطان به سلامت باشد...» که سکندری خورد و افتاد روی دو پیرمرد دیگر که داشتند بلند می‌شدند، بعد هر سه نقش زمین شدند و قهقهه‌ی پادشاه و وزیر به هوا بلند شد. به اشاره‌ی پادشاه دو نگهبان به آن توده‌ی درهم‌پیچان نزدیک شدند و سه پیرمرد را که زیر لب فحش نثار هم می‌کردند از هم جدا کردند. در این گیرو‌دار انبان پیرمرد‌ها باز شد‌ه بود و طاووسی طلایی و شیپوری نقره‌ای افتاده‌ بودند کف زمین.

پادشاه اشک‌هایش را که از خنده‌ی زیاد روی گونه‌هایش چکیده بودند با دست پاک کرد، رفت سمت طاووس طلایی و آن را گرفت جلوی پنجره‌ی بزرگ قصر و گفت: «عجب برقی داره این طلا!»

ـ قربان طلاش اون‌قدر مهم نیست. این طاووس سر هر ساعت بال‌وپر می‌زنه و به شماره‌ی عددِ ساعت قارقار می‌کنه.

ـ قارقار؟

ـ بله قربان، قارقار.

ـ آخه احمق مگه کلاغه؟

ـ نخیر، قربانِ قارقارکردنتون برم. این کلاغ نیست، ولی آخه کسی اینجا هست که بگه صدای طاووس چیه؟

ـ وزیر؟

ـ بله قربان؟

ـ بگو صدای طاووس چیه؟ قارقار؟ عرعر؟ جیک‌جیک؟ خِرخِر؟ عوعو؟

ـ قربا‌ن باید به عرض اعلیحضرت برسونم که... چیز...

ـ چیز؟

ـ نخیر عالی‌جناب... چیز... اِ! قربان چه شیپور زیبایی! ملاحظه بفرمایید.

ـ هممم. عجب شیپوری! خیلی شبیه شیپور نیست. بیشتر شبیه... شبیه... وزیر، شبیه چیه این شیپور؟

ـ اِ... خاکسارم قربان... این شیپور... شبیه... یعنی بسیار شبیه... آخ قربان که چه برازنده‌ی شماست این شیپور.

یکی از پیرمردها پرید جلو و داد زد: «قربان این شیپور فقط یک شیپور نیست. همانا به‌راستی که دوست و دشمن ‌رو از هم تشخیص می‌ده.» و بلندتر فریاد کشید: «بگذاریدش دم دروازه‌ی شهر تا دشمنانی رو که به شهر وارد می‌شن با بوق گوش‌خراشش رسوا کنه.»

پادشاه که گوش‌هایش را گرفته بود، به وزیر گفت: «این پیرمرد که خودش یه پا شیپوره. وزیر، بیرونشون کن که سرم رفت. البته اون طاووس و این شیپور رو نگه ‌دار.» داد زد: «بیرون، بیرون.»

ـ قربان باید پاداشی هم به این‌ها بدیم.»

نظرات کاربران

گمشده در دنیای کتاب ها :(
۱۴۰۲/۰۶/۱۲

فوق العاده زیبا💙👍

بریده‌هایی از کتاب
مشاهده همه (۷)
تاریخ داستان دل‌دادگان را تا آنجا که هنوز به هم نرسیده‌اند می‌نویسد. بعد از وصال سکوت است و فراموشی.
masoome
سفر با آوارگی فرق دارد. سفر سرانجام و مقصد دارد، اما آوارگی سرانجامی ندارد. برای انسان آواره شهرها، روستاها، بیابان‌ها و دریاها فرقی با هم ندارند. مسافر همواره امید دارد تا به شهری برسد، به منزلگاهی که کسی در آن انتظارش را می‌کشد، اما انسان آواره را هیچ ‌چشم‌اندازی امیدوار نمی‌کند. چه بسیار مسافرها که به جاده زدند، اما آوارگی در دلشان لانه کرد، ناامید شدند و مقصدشان را فراموش کردند.
masoome
«وقتی که یک روز تموم تو آسمون باشی و همه‌ی آدم‌ها و سرزمین‌ها‌ رو از بالا ببینی، یعنی همه‌ی اون چیزهایی که به‌خاطرش می‌جنگیم، می‌کشیم و می‌میریم، اون‌وقت احساس تنهایی می‌آد سراغت.»
masoome
خیلی سخت می‌توان فهمید که چرا داستان یک عشق شروع می‌شود؟ قصه‌های عاشقانه نمی‌توانند توضیح بدهند که چرا آن نگاه، آن کلمه یا آن عطری که در هوا منتشر شده است اولین زخم عشق را در سینه می‌کارد و داستان بی‌پایان عاشق‌ها و معشوق‌های غمگین را تکرار می‌کند، اما یک چیز مشخص است؛ چون جلوه کند عشق کسی را یارای انکار آن نیست.
masoome
عجیب است تا وقتی روی زمین ایستاده‌ایم چشم‌هایمان به آسمان است، به ستاره‌ها خیره می‌شویم و با شکل ابرهای آسمان خیال‌پردازی می‌کنیم، اما همین‌که از زمین دور می‌شویم و بالا می‌رویم نگاهمان به‌سمت زمین برمی‌گردد و به کوه‌ها و جاده‌ها و مسیر پیچ‌درپیچ رودها چنان زل می‌زنیم که انگار سیاره‌ی دیگری را می‌بینیم.
masoome
از آن دو دل‌داده دیگر نامی در تاریخ نمانده. تاریخ داستان دل‌دادگان را تا آنجا که هنوز به هم نرسیده‌اند می‌نویسد. بعد از وصال سکوت است و فراموشی.
کاربر ۱۵۱۸۱۱۵
عجیب است تا وقتی روی زمین ایستاده‌ایم چشم‌هایمان به آسمان است، به ستاره‌ها خیره می‌شویم و با شکل ابرهای آسمان خیال‌پردازی می‌کنیم، اما همین‌که از زمین دور می‌شویم و بالا می‌رویم نگاهمان به‌سمت زمین برمی‌گردد و به کوه‌ها و جاده‌ها و مسیر پیچ‌درپیچ رودها چنان زل می‌زنیم که انگار سیاره‌ی دیگری را می‌بینیم.
کاربر ۱۵۱۸۱۱۵

حجم

۳۶٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۹۶ صفحه

حجم

۳۶٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۹۶ صفحه

قیمت:
۱۶,۰۰۰
تومان