دانلود و خرید کتاب نمایش هولناک اسطوره‌ی دهه هشتادی زهرا باغخانی
تصویر جلد کتاب نمایش هولناک اسطوره‌ی دهه هشتادی

کتاب نمایش هولناک اسطوره‌ی دهه هشتادی

معرفی کتاب نمایش هولناک اسطوره‌ی دهه هشتادی

کتاب نمایش هولناک اسطوره‌ی دهه هشتادی نوشتهٔ زهرا باغخانی و مرتضی باغخانی است و انتشارات هوپا آن را منتشر کرده است. این کتاب داستانی فانتزی و ماجراجویانه دربارهٔ دختری است که عشق به بازیگری او را وارد دنیای دیگری می‌کند.

درباره کتاب نمایش هولناک اسطوره‌ی دهه هشتادی

کتاب نمایش هولناک اسطوره‌ی دهه هشتادی داستان دختری است به نام روشنک. روشنک عاشق بازیگری و مشهور‌شدن است. پیشنهادی هم از هالیوود دارد اما برای نشان‌دادن توانایی‌اش مجبور می‌شود بازیگری را از قهوه‌خانه‌ای متروکه در خارج از شهر آغاز کند. در ابتدا همه‌چیز خوب پیش می‌رود تا اینکه او و دوستانش پی می‌برند موجودی اسرارآمیز توی قهوه‌خانه قایم شده است. آن‌ها فکر می‌کنند با فرار‌کردن از قهوه‌خانه نجات پیدا می‌کنند، غافل از اینکه قاتل‌هایی بی‌رحم که از دل تاریخ بیرون آمده‌اند، در کمینشان نشسته‌اند. قاتل‌ها در پی چه هستند؟ آیا شباهت روشنک با دختری از زمان‌های دور به قیمت جانش تمام می‌شود؟ آیا او می‌تواند از مهلکه‌ای که دیوها و جادوگرها و آدم‌های شیطان‌صفت به‌ پا کرده‌اند، جان سالم به در ببرد؟ انگار راه گریزی نیست جز اینکه هولناک‌ترین نمایش تاریخ را بازی کند؛ نمایشی جاودانه، سراسر درد و رنج که نه آغازی دارد و نه پایانی.

خواندن کتاب نمایش هولناک اسطوره‌ی دهه هشتادی را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به نوجوانانی که داستان‌های فانتزی دوست دارند پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب نمایش هولناک اسطوره‌ی دهه هشتادی

«چهاردست‌وپا دویدم دنبال ستاره. ستاره زمین خورده بود توی پله‌ها و از آن بالا قل می‌خورد پایین. از رویش پریدم و افتادم توی پاگرد. خودم را پرت کردم کنار حوض و دویدم طرف در قهوه‌خانه. نه صدایی می‌شنیدم و نه جایی را می‌دیدم جز در قهوه‌خانه که نیمه‌باز بود. رسیده بودم نزدیکش که یکهویی یک نفر آمد تو. گیتی بود. وقتی دید مثل وحشی‌ها می‌دوم طرفش، ماتش برد. حتی نفهمید که دستی پشت سرش از لای در آمده بود تو. یک دست بادمجانی‌رنگ با انگشت‌های باریک و ناخن‌های بلند. مچ دست گیتی را گرفت و از قهوه‌خانه کشیدش بیرون. گیتی جیغ کشید. بار اول کوتاه، بار دوم کمی بلندتر، بار آخر اما جوری جیغ کشید که مطمئنم هیچ‌کس توی دنیا نمی‌توانست چنان جیغی بکشد. جیغی که مثل یک پتک کوبیده شد توی سرم و میخکوبم کرد به زمین. در هنوز نیمه‌باز بود و من نیمه‌جان. انگار هنوز سکته نکرده بودم که صدای ماندانا را شنیدم: «یه در دیگه هم این‌جا داره. بیایین دنبالم بچه‌ها!»

سه‌تایی دویدیم طرف برج. یکهو چیز گنده‌ای تالاپ افتاد از آن بالا کنار پایم و گرمپی صدا کرد. بیتا بود. تند و فرز بلند شد از روی زمین و لنگان‌لنگان دنبالمان راه افتاد.»

مهدی
۱۴۰۲/۱۲/۱۱

ایده جالب، ضرب‌آهنگ خوب، روایت خوب. مشکلم فارسی نبودن بخش بزرگی از متن بود. فقط یک ایده جالب باعث آفرینش اثری خوب نمی‌شود.

حجم

۲۴۹٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۱

تعداد صفحه‌ها

۲۸۰ صفحه

حجم

۲۴۹٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۱

تعداد صفحه‌ها

۲۸۰ صفحه

قیمت:
۶۵,۰۰۰
تومان