کتاب بارتیمیوس؛ چشم گولم
معرفی کتاب بارتیمیوس؛ چشم گولم
کتاب بارتیمیوس؛ چشم گولم دومین قسمت از مجموعهٔ مشهور سهگانهٔ بارتیمیوس است. این کتاب را جاناتان استرود نوشته و محمد قصاع مترجم مشهور آثار فانتزی به فارسی برگردانده است. نشر افق چاپ و نشر این مجموعه را برعهده داشته است. سهگانهٔ هیجانانگیز و سرگرمکنندهٔ بارتیمیوس داستان جذابی درباره یک جن خودشیفته گاهی شوخطبع و بسیار قدرتمند است که گاهی مجبور است به انسانها خدمت کند.
درباره کتاب بارتیمیوس؛ چشم گولم
سهگانهٔ بارتیموس داستان یک جن قدیمی و چندهزارساله است که زمانی که احضار میشود وظیفه دارد به حرفهای ارباب جادوگری که احضارش کرده گوش دهد. در قسمت اول پسرکی ۱۱-۱۲ ساله و لاغر اندام به نام ناتانیل او را احضار میکند و زمانی که مطمئن میشود او همان بارتیمیوس قدرتمند و باستانی است از او میخواهد به خانه یک جادوگر بزرگ و بیرحم و خطرناک برود و طلسم سمرقند را از خانه سیمون لاولیس بدزدد و برای او ببرد. بارتیمیوس باور نمیکند که پسرکی به این کوچکی تصمیم به دزدی به این بزرگی و خطرناکی گرفته باشد و به او هشدار میدهد اینکار ممکن است باعث مرگش شود اما مجبور است از او اطاعت کند. این داستان روایت تقابل این جادوگر بزرگ و ترسناک با بارتیموس و ناتانیل است. اینک «ناتانیل» مأموریت دارد تا گروهی را که در مرکز شهر حادثه میآفرینند، شناسایی و نابود کند. اعضای گروه مخفی، از جمله «کیتی»، رقیب «ناتانیل» همزمان به پایتخت حمله کرده و «ناتانیل» را سردرگم میکنند که آیا این حملات کار گروه مخفی است یا گروه خطرناکتری نیز وجود دارد. «ناتانیل» با احضار جن بزرگ «بارتیمیوس» به جنگ دشمنان رفته و درگیر ماجراهای خطرناکی میگردد.
خواندن کتاب بارتیمیوس؛ چشم گولم را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به نوجوانان علاقهمند به داستانهای فانتزی پیشنهاد میکنیم.
درباره جاناتان استرود
جاناتان آنتونی استرود متولد ۲۷ اکتبر ۱۹۷۰ است. او نویسنده بریتانیایی داستانهای فانتزی است که بیشتر برای سهگانهٔ بارتیمیوس مشهور شده است. کتابهای او معمولاً در زمان حال لندن با عناصر فانتزی روایت میشوند و با زبانی طنز و استفاده از جادو به بازتاب مضامین مبارزه تضاد طبقاتی پرداخته است.
بخشی از کتاب بارتیمیوس؛ چشم گولم
«هنگام غروب، دشمن آتشها را یکییکی در اردوگاهش روشن کرد؛ بسیار بیشتر از همهٔ شبهای گذشته. نورها مانند جواهرات آتشین در تاریکی خاکستری دشتها درخشیدند، چنان زیاد که گویی ناگهان شهری جادویی از دل زمین سر برآورده بود. اما برعکس، درمیان دیوارهای شهرمان، خانهها تمام درهای چوبی روی پنجرهها را بستند تا نورهایشان بیرون نرود. جریان معکوس عجیبی ایجاد شده بود، شهر پراگ تاریک و مرده بود، درحالی که دشتهای اطرافش پرنور و زنده میدرخشیدند.
اندکی بعد، از شدت باد کاسته شد. باد، ساعتها باقدرت و شدت از غرب وزیده بود و سروصدای حرکت متجاوزان را با خود آورده بود؛ صدای دستگاههای محاصرهکنندهٔ شهر، فریادهای سربازان و حیوانات، آه و نالهٔ ارواح و جنهای به دام افتاده و بوی مواد جادوگری.
من در ارتفاع زیاد، بالای صومعهٔ استراهوف شناور بودم؛ درست داخل دیوارهای شهر با شکوهی که خودم سیصد سال پیش ساخته بودم. بالهای چرمیام آهسته و قدرتمند حرکت می کردند. چشمانم هفت سطح را در افق از نظر گذراندند۱. آنچه دیدم مناظر شادیبخشی نبودند، بیشتر ارتش انگلیس در پس طلسم اختفا پنهان بود، اما امواج قدرت آن به همین زودی پای تپهٔ دژ فرود میآمد. هالهٔ گروهی از ارواح و جنها در تاریکی غروب، اندکی آشکار بود. هر دقیقهای که میگذشت لرزشهای کوتاهی در سطوح نشان میدادند که گردانهای جدیدی از راه می رسند. گروههایی از سربازان انسانی با جدیت و هدف مشخص روی زمینهای تاریک حرکت میکردند. در میان آنها تعدادی چادرهای سفید و بزرگ وجود داشت. چادرها گنبدهایی تخممرغیشکل داشتند و سپرها و انواع طلسمها مانند تارعنکبوتهای ضخیم رویشان کشیده شده بودند.
به آسمانی که تاریک میشد، نگاه کردم. ابرهای سیاه خشمگین با خطوطی زرد بهسوی غرب، آسمان را تیره کرده بودند. در ارتفاعی بسیار بالا، شش نقطهٔ ضعیف را دیدم که در نور اندک غروب بهسختی دیده میشدند. آنها بیرون از میدان آتش جادویی پرواز میکردند. آن جنها بهصورت مرتبط و پیوسته پیش میرفتند و برای آخرین بار، همراه با تهیهٔ نقشهای از دیوارهای ما، قدرت دفاعیمان را بررسی میکردند.»
حجم
۶۷۴٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۰
تعداد صفحهها
۸۴۰ صفحه
حجم
۶۷۴٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۰
تعداد صفحهها
۸۴۰ صفحه
نظرات کاربران
نیمه اول کتاب کمی خسته کننده هست ولی ازون به بعد کم کم جالب میشه.
کتاب خوبیه داستان شما رو با خودش همراه میکنه راستی یک سوال آیا از طاقچه میتونم نسخه چاپی این کتاب رو بگیرم؟