کتاب روس ها در ایران
معرفی کتاب روس ها در ایران
کتاب روس ها در ایران نوشتهٔ رودی متی و النا آندریوا و ترجمهٔ محسن عسکری جهقی است و انتشارات نگاه آن را منتشر کرده است. این کتاب دربارهٔ دیپلماسی و قدرت در عصر قاجار و پس از آن است.
درباره کتاب روس ها در ایران
اندیشهٔ برقراری رابطه با مسکو در ایران نخستینبار در زمان شاه سلطان محمد خدابنده (پدر شاه عباس اول) شکل گرفت. روابط ایران و روسیه از آن زمان تاکنون فراز و نشیبهای بسیاری را پشت سر گذاشته است. روسیه گاه دوست و حامی ایران بود و گاه تهدیدی جدی برای تمامیت ارضی ایران به شمار میرفت، گاه مانع ترکتازی سایر قدرتهای بزرگ در ایران میشد و گاه مخربتر و ویرانگرتر از همهٔ آنها با ایران رفتار میکرد. بااینحال این خاصیت را برای ایران داشت تا همانند سایر دولتهای خارجی یکی از مجاری ورود ایران با جهان خارج باشد و راه را برای تجدد و نوسازی ایران فراهم کند. روابط دوجانبه میان ایران و روسیه از همان ابتدا خالص نبود و هدف نهایی این روابط در اغلب موارد کشور ثالثی بوده است. در دوران تزارها روسیه میکوشید تا از طریق برقراری رابطه با ایران عثمانی را مهار کند. بعدها این روابط به ترتیب تحتالشعاع کشورهای فرانسه، بریتانیا و ایالات متحدهٔ امریکا قرار داشت، در حدی که میتوان گفت هر دو کشور، بهرغم همسایگی، همواره نگاهشان و حواسشان به جانب دیگری بوده است. ایران عصر صفوی و قاجار میان دولتهای روسیه، فرانسه و بریتانیا بندبازی میکرد. قاجارها گاه برای مقابله با بریتانیا و روسیه دستبهدامان فرانسه میشدند؛ اما زمانی که روسیه و فرانسه با یکدیگر از در دوستی وارد میشدند، فرانسه پشت ایران را خالی میکرد تا ایران برای درامانماندن از گزند همسایهٔ شمالی خود به دامان بریتانیا پناه ببرد. این در حالی است که به دلیل جنگهای ناپلئونی، بریتانیا بهمنظور تقویت جبههٔ واحدی علیه ناپلئون ایران را تنها گذاشت و به روسیه نزدیک شد و در جنگ ایران و روس پادشاه ایران وادار شد به عهدنامهٔ گلستان تن دهد. این الگو همواره از دوران صفوی تا کنون در روابط سیاسی ایران و روسیه وجود داشته، کمتر پیش آمده است تا دو کشور روابط دوجانبهٔ بکر و خالصانهای با هم داشته باشند و همواره پای کشور دیگری در میان بوده و هرگاه دو همسایه مشکلی داشتهاند، برای حل مشکل خود، به یکدیگر رجوع میکردهاند. حتی امروز نیز چنین است.
برای بسیاری از ایرانیان روسیه تداعیکنندهٔ عهدنامههای گلستان و ترکمانچای است که در نتیجهٔ جنگهای دوگانهٔ ایران و روسیه به امضا رسید و طی آن بخشهای مهمی از سرزمین ایران به روسیه واگذار شد. این دو جنگ به همان اندازه که از عباسمیرزا چهرهای قهرمان، باکفایت و ایراندوست میآفریند، روسیه را در نگاه مردمان ایران به چهرهای مرموز، منفور و غیرقابلاعتماد تبدیل میکند. اما چرا ایرانیان از اسکندر مقدونی، یونانیها، عثمانی، مغولان و سایر مهاجمانی که در طول تاریخ بر ایران تاختند، کشتند، سوزاندند و بردند چنین تصویر سیاهی در ذهن ندارند؟ بیتردید همسایگی دو کشور ایران و روس در پیدایش چنین تصویری مؤثر بوده، زیرا سایر مهاجمان هرچه کردند رفتند، اما روسیه ماند، چون همسایهٔ ما بود. ولی ظاهراً دو کشور بهرغم همسایگی شناخت دقیق و درستی از یکدیگر ندارند و روابط آنها از همان ابتدا نیز زیر سایهٔ ناآگاهی و عدمشناخت از هم شکل گرفته است.
روسها نیز از ایرانیان شناخت کافی نداشتند. از منظر تاریخی روسیه بهعلت جنگهای فراوانی که با عثمانی داشت، مردمان ایران را همانند مردمان عثمانی میدید، به همان شکل که ایرانیان نیز روسها را از دریچهٔ چشم فرانسه و بریتانیا میدیدند و بیشتر با اطلاعاتی که مستشاران نظامی بریتانیایی و فرانسوی به صاحبمنصبان ایرانی منتقل میکردند با روسیه آشنا شدند.
ایرانشناسی از اواسط قرن نوزدهم بهجد در روسیه آغاز شد. تا پیش از آن روسها ایرانیان را از رهگذر اساتید غربی میشناختند، اما بهتدریج شناخت آنها از ایران کاملتر شد و در این زمینه متبحر شدند، اما این روند در ایران آنچنان که باید شکل نگرفت. روسها هویت ملی و مذهبی بسیار شدیدی دارند و همواره تمایل دارند حول یک شخصیت قدرتمند متحد شوند، فارغ از اینکه این شخصیت قدرتمند تزار روس، ژوزف استالین یا ولادیمیر پوتین باشد. آنها از این طریق احساس امنیت میکنند و به مسائل پیرامونی خود بسیار حساساند. زیست تجربهٔ سیاسی روسیه بیاعتمادی عمیق به غرب را در ژنتیک سیاسی آنها پرورانده است و روسها احساس میکنند همواره از جانب غربیان تهدید میشوند، اما برابر کشورهای شرقی احساس برتری دارند و همواره با نگاهی بالا به پایین به کشورهای آسیایی نظر میکنند. این ویژگیهای ملیگرایی روسی در نوع خود چنان رشد داده که روسها نه خود را غربی میدانند و نه شرقی میپندارند، بلکه باور دارند آنها روسی هستند.
کتاب روس ها در ایران کوششی است برای درک بهتر روابط دو همسایه؛ بهویژه آنکه در این کتاب نویسندگان به جزئیات بسیاری از مسائل وارد شدهاند، گوهرهای گرانبهایی را از اعماق تاریخ روابط سیاسی دو کشور صید کردهاند و سخاوتمندانه در اختیار خوانندگان قرار دادهاند. معرفتافزایی و غنابخشی به شناخت جوامع از یکدیگر بیشک زمینهساز دوستی، ثبات و آرامش بیشتر خواهد بود.
خواندن کتاب روس ها در ایران را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به پژوهشگران حوزههای تاریخ و دیپلماسی سیاسی پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب روس ها در ایران
«درهمتنیدگی بلندمدت روسیه در امور ایران از اواخر قرن و اوایل قرن آغازیدن گرفت. آن دوران برای روسیه ایام ناخوشایندی بود و بسیار بعید بود بخواهد نفوذ و سلطهٔ خود را در جبههٔ جدیدی بسط دهد. دستگاه سیاست خارجی روسیه در آن مقطع نگرانیهای بسیار جدیتری در اقصی نقاط عالم داشت که نخواهد جبههٔ جدیدی برای خود بگشاید؛ درگیریهای پیاپی با رقیب دیرینه، امپراتوری عثمانی، مسئلهٔ تقسیم لهستان و جنگهای ناپلئونی دلمشغولیهای بزرگ آن ایام روسیه بود. نیم قرن بعد، لئو تولستوی در خصوص اصلاحات و نگرش نخبگان روسیه سخن گفت و اگر سخنان او را صادق بدانیم، باید گفت پیش از جنگهای دورهای روسیه با ارتش بزرگ فرانسه در سال ۱۸۱۲ و حتی پس از آن دوران، ایران و سرزمینهای مورد مناقشه در منطقهٔ قفقاز توجه بزرگان و طبقات بالای جامعهٔ روس را به خود جلب کرده بود. تولستوی در جلد چهارم جنگ و صلح افسر جوانی را روایت میکند که بهرغم آنکه در مسکو زندگی میکند و در نهایت برای جنگ با فرانسه لباس رزم میپوشد و عازم جبهههای نبرد میشود، متأثر از البسهٔ ایرانی است. این افسر اشرافزادهٔ جوان رؤیاهای شکوهمند نظامی در سر میپروراند و نام اسب خود را، برگرفته از نام شهر قرهباغ، «کاراباخ» گذاشته بود، هرچند اسب او از نژاد اوکراین بود.
حتی اگر روسیه گرفتاریهای بزرگتر دیگری هم نمیداشت، گسترش حوزهٔ نفوذ آن کشور بهسوی ایران همچنان با موانع جدی روبهرو میبود. در آن دوران روسیه با ایران و دولت تازه برآمده بر قدرت قاجار مرز مشترک نداشت، همچنین دسترسی به مناطق موردمناقشه برای روسیه کار دشواری بود. بسیاری از سرزمینهای قفقاز خارج از سلطهٔ روسیه بود و راههای دریایی براثر اضمحلال نیروی دریایی روسیه نمیتوانست جایگزین مناسبی برای راههای زمینی باشد. بهرغم همهٔ این مسائل روسیه تصمیم گرفت مدعی پادشاهی گرجستان شرقی و خاننشینهای جنوبشرقی کاسپین شود. این توسعهطلبی در نهایت به بروز دو جنگ میان روسیه و دولت قاجار انجامید که آنها نیز این سرزمینها را از آنِ خود میدانستند. جنگهایی که از ۱۸۰۳_۱۸۰۴ و ۱۸۲۶ تا ۱۸۲۸ به طول انجامید. پیروزی روسیه در هر دو جنگ الگویی از مناسبات تجاری و سیاسی را در ایران ایجاد کرد که تا پایان دوران تزار در روسیه پابرجا بود و قوام یافت. روسیه بسیار تمایل داشت همچون قدرتی بزرگ به رسمیت شناخته شود و از سوی دیگر امیدوار بود بتواند از این سرزمینها برگبرندهای برای مقابله با سایر دشمنان خود بسازد و نیز ترجیح میداد سیاستی منسجم در این زمینه اتخاذ کند تا فارغ از جاهطلبیها و بلندپروازیهای شخصی و روشهای عملیاتی افسرانی که در میدان حضور داشتند بتواند به وقت مقتضی به همان سیاست متوسل شود. جنگ با همسایه قدرتمندی همچون روسیه برای دولت نوپا و نورستهٔ قاجار آثار و تبعاتی فراتر از یک جنگ داشت. مرزهای سرزمینی آن مناطق همچنان در حال کشوقوس بود و بهدرستی تعیین نشده بود. قاجارها مجدانه میکوشیدند قلمرو پادشاهی خود را به گستردگی قلمرو صفویان (۱۵۰۱_۱۷۲۲) برسانند. این بدان معنا بود که باید مدعی سرزمینهایی میشدند که نهتنها از مرزهای آنان فراتر میرفت، بلکه سرزمینهایی را شامل میشد که دولت روسیه نیز بر آن چشم دوخته بود، بهعلاوه مناطق دیگری را نیز در بر میگرفت. مضاف بر این سرنوشت وارث تاج و تخت قاجاریه، عباسمیرزا حاکم آذربایجان، بهشدت به نتایج دو دوره جنگ ایران با روسیه بستگی داشت. وقوع این دو جنگ مناسبات و سطح روابط میان ایران و فرانسه و ایران و بریتانیا را افزایش داد، زیرا این دو کشور اروپایی پیوسته با روسیه یا در تخاصم بودند یا نرد عشق میباختند. سالها پیش از این مناقشات، دوکنشین بزرگ مسکو با امپراتوری صفویه مراودات قابلتوجهی داشتند. روابط صفویه با مسکو از آنجا گسترده شد که دوکنشین مسکو اواسط سدهٔ شانزدهم مسیر کامل رود ولگا را به چنگ آورد و بر تمام این رودخانه مسلط شد و به این ترتیب روابط تجاری میان صفویه و مسکو از طریق راه دریایی کاسپین_ ولگا میسر شد. ایوان مخوف۱۶ (۱۵۳۳_۱۵۸۴) با حاکم خاننشین قاباردا در شمال قفقاز پیمان اتحاد بست و حضور نظامی خود را در آن منطقه تثبیت کرد. بهرغم وجود برخی تنشها و اختلافات میان دوکنشین بزرگ مسکو و امپراتوری صفوی، کالاهای لوکس از ایران و مالالتجارهای که با کشتی از هندوستان به ایران میرسید راه خود را به بازارهای مسکو باز کرد و توانست توجه بازرگانان غربی را به خود جلب کند. تنشها و مشکلاتی که روسیه و ایران با امپراتوری عثمانی داشتند سبب شد تحرکات و تماسهای سیاسی میان دو کشور افزایش یابد، بااینحال هیچگاه رسماً به ایجاد پیمان اتحاد میان صفویه و روسیه نینجامید. بخشی از این واقعیت که دو کشور نتوانستند با یکدیگر پیمان اتحاد ببندند دقیقاً به عوامل و مؤلفههایی شبیه بود که بیش از یک قرن بعد شعلههای اختلاف را میان روسیه و قاجار روشن کرد. صفویان نگران جاهطلبی و بلندپروازیهای دوکنشین مسکو بودند که به سرزمینهای جنوب دریای کاسپین و قفقاز چشم طمع دوخته بود. همچنین حمایت مسکو و امپراتوری عثمانی از تمایلات استقلالطلبانهٔ حاکم «کاختی» یکی از حاکمان دولت گرجستان نگرانی پادشاهان صفوی را به دنبال داشت. مهمتر آنکه هر زمان امپراتوری صفویه برای ائتلاف علیه امپراتوری عثمانی دست کمک بهسوی اروپاییان دراز میکرد، آنها معمولاً ترجیح میدادند بهسوی غرب گرایش پیدا کنند. در آن ایام مهمترین مسئلهٔ دوکنشین مسکو این بود که چگونه میتواند سطح روابط خود را گسترش دهد که در این مسیر چندین بار با همسایگان اروپایی خود وارد جنگ شد، جنگهایی که منابع مادی و انسانی مسکو را تلف کرد. حتی ارزش تجارت ابریشم نیز افول کرد، زیرا اروپاییان در جایجای آسیا حضور تجاری خود را تثبیت کرده بودند.»
حجم
۱٫۶ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۵۱۲ صفحه
حجم
۱٫۶ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۵۱۲ صفحه
نظرات کاربران
آرزو دارم که روسیه، این کشور لعنتی، تجزیه شه و همشون توی قحطی و جنگ بمیرن. یک بلایی بدتر از شوروی و انحلال شوروی سرشون بیاد