دانلود و خرید کتاب سیندرلای گناهکار آنیتا ول ترجمه پریا حسن زاده
تصویر جلد کتاب سیندرلای گناهکار

کتاب سیندرلای گناهکار

نویسنده:آنیتا ول
دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۸از ۱۶ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب سیندرلای گناهکار

کتاب سیندرلای گناهکار نوشتهٔ آنیتا ول و ترجمهٔ پریا حسن زاده است و انتشارات عطر کاج آن را منتشر کرده است. این کتابْ داستان سیندرلا از زبان قسمت گناهکار و نیمهٔ تاریک اوست.

درباره کتاب سیندرلای گناهکار

شاید همهٔ شما فکر می‌کنید خواهرخوانده‌های سیندرلا شرور هستند. درحالی‌که آن‌ها واقعا این‌طور نیستند؛ به نظرتان سیندرلا دختری مطیع است که متواضعانه از نامادری و خواهران ناتنی خود اطاعت می‌کند؛ یک فرشتهٔ بیمار که با خوشحالی بدرفتاری آن‌ها را تحمل می‌کند. این چیزی است که سیندرلا می‌خواهد همه ببینند و فکر کنند. زیرا در آن صورت آن‌ها به آنچه او واقعاً مشغولش هست، مشکوک نخواهند شد.

شاهزاده و... همهٔ این‌ها بخشی از برنامهٔ اوست که از تصورش سرتان سوت می‌کشد. 

این کتاب تمام عناصر داستان کلاسیک سیندرلا را دارد: خواهران ناتنی شرور، مادرخواندهٔ خبیث، کفش شیشه‌ای، شاهزادهٔ جذاب. اما همهٔ این‌ها توسط یک سیندرلا شیطانی که مصمم است ملکهٔ بعدی باشد، گفته می‌شود. اگر به بازگویی افسانه‌های قدیمی علاقه دارید، با دیدی متفاوت این کتاب را بخوانید.

سیندرلا در بین نوجوانان و جوانان بسیار محبوب است. ولی این کتاب باب میل هر کسی است که فانتزی تاریک دوست دارد. 

این سیندرلای دوران کودکی شما نیست! سیندرلای گناهکار این نسخهٔ تاریک از افسانهٔ کلاسیک را امتحان کنید

خواندن کتاب سیندرلای گناهکار را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به کسانی که فانتزی دارک و تاریک دوست دارند پیشنهاد می‌کنیم.

درباره آنیتا ول

آنیتا وَل در فیلادلفیا به دنیا آمد و بزرگ شد. او فقط اولین سال تحصیلش را به مدرسه رفت و بعد از آن باقی سال‌های تحصیلش را همراه معلم سرخانه آموزش دید. وَل دو خواهر و دو برادر کوچک‌تر از خود دارد که بهترین دوستانش هستند. او در ۲۰سالگی ازدواج کرد و در حال حاضر ۳ فرزند دارد. کتاب «سیندرلای گناهکار» اولین جلد از مجموعه‌ای چند قسمتی است که به چاپ رسید.

بخشی از کتاب سیندرلای گناهکار

«نامادری مرا به اتاق نشیمن فرا می‌خواند.

بارها تلاش کرده است که او را مادر صدا کنم، یا کُنتس، یا حتی اسمش اِلیرا را صدا کنم. اما من همچنان به او می‌گویم نامادری. تا هر دو یادمان بماند که دقیقاً او چه نسبتی با من دارد: او غریبه‌ای است که باید زیر پاهایم له بشود.

همین که به قدر کافی جادوی سپید به دست بیاورم، او را مثل سوسکی زیر کفشم له می‌کنم. تا صدای خرچ‌خرچ له‌شدن استخوان‌هایش را بشنوم.

وارد اتاق نشیمن می‌شوم. تقریباً همه‌جایش سفید است. پرده‌های توری، مبل‌های مخملی، فرشی که کف اتاق پهن است. به نظرم نامادری به این دلیل رنگ سفید را انتخاب کرده که تمام لکه‌ها و کثیفی‌ها را به‌خوبی نشان دهد. همیشهٔ خدا لکه‌ای هست که مجبور شوم بروم و بسابمش.

نامادری می‌گوید: «سلام عزیزم.» با این‌که با من مثل کلفت‌ها رفتار می‌کند، اما اصرار دارد مثل دخترانش به من هم بگوید «عزیزم». احتمالاً نامادری گفتن‌های مرا به این شکل تلافی می‌کند. بهتان قول می‌دهم که من عزیزِ هیچ‌کسی در این دنیا نیستم.

تکه کاغذ درازی را بین انگشتان ظریفش می‌گیرد. پایین طومار به طرف بالا پیچ خورده و می‌توانم نشانِ سلطنتی را پایین کاغذ ببینم. از طرف پادشاه است.

نامادری می‌گوید: «به نظر می‌رسه که شاهزاده یه مهمانی ترتیب داده.»

می‌گویم: «که این‌طور.» اما واقعاً دلم می‌خواهد بگویم، خب که چی؟ شاهزاده اگر هر فصل چند تا مهمانی ترتیب ندهد که روزش شب نمی‌شود. او هلاک مهمانی و این چیزهاست.

نامادری با انگشتش به طوماری که در دستش است ضربه می‌زند. «این یکی جالبه، گفته تمام دختران مجرد کشور باید حضور پیدا کنن.»

«مجرد؟ یعنی من هم باید برم؟»

نامادری چشمان خاکستری‌اش را به من می‌دوزد. حیرت‌زده. تحقیرکننده. نیازی نیست حتی یک کلمه حرف بزند.

البته که قرار نیست من جایی بروم.

می‌گوید: «پس حالا دخترای من به لباس مهمانی نیاز دارن. پیراهن‌های جدید. چیزی که... جذاب باشه... و مسلماً شاهزاده رو جذب کنه.» با سردی لبخندی می‌زند. «سه روز فرصت داری.»

دلم آشوب می‌شود. «سه روز؟» که دو تا پیراهن بدوزم؟ باید پارچه بخرم، طرح انتخاب کنم، پارچه را برش بزنم، هی بدوزم و بدوزم و بعد اندازه بگیرم و تنظیم کنم، آن هم وقتی ناخواهری‌هایم مدام غر می‌زنند و ایراد می‌گیرند. برای دوختن آن لباس‌ها یک ماه وقت می‌خواهم.

نامادری می‌گوید: «البته نباید از وظایف دیگه‌ای که داری غافل بشی.»

به صدایم اطمینان ندارم، برای همین فقط سرم را به نشانهٔ اطاعت تکان می‌دهم.

نامادری بلند می‌شود و طوماری را که در دست دارد لوله می‌کند. «باید برای خریدن پارچه الان بری بیرون، وگرنه قشنگ‌ترین‌ها رو بقیه می‌برن. آهان راستی... یه لکه روی دستهٔ این مبل هست.» لبخندی می‌زند و ادامه می‌دهد: «وقتی برگشتی یادت نره که تمیزش کنی.»

«بله، نامادری.»»

فاطمه.م
۱۴۰۱/۰۴/۲۰

همانطور که از نام و معرفی کتاب پیداست، بازگویی داستان معروف سیندرلاست اما در شرایطی که سیندرلا از نامهربانی خانواده ناتنی اش، بیرحم و سنگدل شده و دخالت جادو نیز سودی ندارد و او و دیگران به پایان زشت و

- بیشتر
✨Dreamer Witch✨
۱۴۰۲/۰۵/۲۸

تنها ورژن داستان سیندرلا که با عقل جور در میاد! :) داستان دارک و جذابی داشت، بدون توضیحات اضافه و کاملاً جمع و جور. من که کتابو دوست داشتم و منتظر جلدهای بعدی‌شم.

Arashid☀️🌻
۱۴۰۲/۱۲/۲۱

چی میشه که سیندرلا اون دختر مهربون و متواضعی که همه فک میکنن نباشه؛ و زیباییشم با جادو به دست آورده باشه؟ و چی میشه که شاهزاده هم اون آدم مهربون و بی نقصی نباشه که بقیه فک میکنن؟ و تازه

- بیشتر
داتیس
۱۴۰۲/۱۱/۰۴

یک نسخه دیگر از داستان مشهور سیندرلا وکمی سفیدبرفی،قشنگ بود.

BoOk WorM
۱۴۰۲/۰۸/۲۸

داستان جالبی بود و کاملا متضاد با داستان اصلی

Nika.A
۱۴۰۳/۰۲/۰۴

خیلی کتاب باحالیه و کلا ادم رو سر جاش میخکوب میکنه داستان درمورد سینرلاست که به ظاهر دختر مظلوم و خوبیه ولی همه ی اینا یه بازیه که بتونه جادوی سفید به دست بیاره و ظاهرش رو بهتر کنه،ولی آخر کار،

- بیشتر
M
۱۴۰۲/۱۰/۱۶

واقعا جالب است.

zed.mim
۱۴۰۳/۰۶/۱۲

این کتاب واقعااا معرکستت و بهتون پیشنهاد میکنم اصلااا از دستش ندین❤️‍🔥 .

((: noor
۱۴۰۳/۰۵/۰۸

از ایده نویسنده در آخرین صفحات کتاب خوشم اومد اینکه سیندرلا همان نامادری شرور سفیدبرفی باشد ... تفکرم درباره پنرسس های دیزنی جابه جا شد

ت ت
۱۴۰۳/۰۴/۰۸

بیشتر کتاب برای نوجوانان بود تا بزرگسالان . کتاب خوبیه ولی موضوعش برای نوجوانان جالبه. نثرش هم خیلی روان و ساده نوشته شده

«بعضی‌ها آدم‌های بدی می‌شن، چون کسی دوستشون نداره.»
یك رهگذر
یک بار آخر شب حرف‌های نامادری با او را شنیدم که می‌گفت: «اگه مردی یک بار تو رو کتک زد، باز هم این‌کار رو تکرار می‌کنه. و دوباره و سه‌باره و چندباره. نباید با چنین مردی باشی. هرگز.» من دلم نمی‌خواهد که تا آخر عمر کتک بخورم.
مریم
«بعضی‌ها آدم‌های بدی می‌شن، چون کسی دوستشون نداره.»
✨Dreamer Witch✨
«اگه مردی یک بار تو رو کتک زد، باز هم این‌کار رو تکرار می‌کنه. و دوباره و سه‌باره و چندباره. نباید با چنین مردی باشی. هرگز.»
یك رهگذر
گاهی بدترین اتفاقی که ممکن است برایت بیفتد این است که آرزوی همیشگی‌ات برآورده شود.
یك رهگذر
فقط کسانی که دوستشان داریم می‌توانند به ما آسیب برسانند.
یك رهگذر
«بعضی‌ها آدم‌های بدی می‌شن، چون کسی دوستشون نداره.»
((: noor
فقط کسانی که دوستشان داریم می‌توانند به ما آسیب برسانند.
zed.mim
تمام آدم‌ها نیاز دارند که عاشق کسی باشند، کسی که وقتی شب‌ها چشمانشان را می‌بندند او را با قلبشان حس کنند. این تنها چیزی است که باعث می‌شود فکر کنند آن‌قدرها هم تنها و بی‌کس نیستند.
یك رهگذر
حس می‌کنم در حال غرق شدنم و افکارم پریشان‌اند. در بین لایه‌های غم و دلتنگی فرومی‌روم. هر لایه عمیق‌تر و تاریک‌تر از لایهٔ قبلی. فکری مدام جلوی چشمم شناور است. پاپا، اگر تنهایم نگذاشته بودی، من هیچ‌وقت سنگ‌دل نمی‌شدم.
((: noor

حجم

۲۲۰٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۱۱۸ صفحه

حجم

۲۲۰٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۱۱۸ صفحه

قیمت:
۴۹,۰۰۰
تومان