دانلود و خرید کتاب خواهر خوانده جنیفر دانلی ترجمه لیلا حیدری
تصویر جلد کتاب خواهر خوانده

کتاب خواهر خوانده

نویسنده:جنیفر دانلی
امتیاز:
۴.۵از ۴۰ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب خواهر خوانده

کتاب خواهر خوانده نوشتهٔ جنیفر دانلی و ترجمهٔ لیلا حیدری است. انتشارات پرتقال این کتاب را روانهٔ بازار کرده است. این رمان حاوی یک قصهٔ مرموز، غمناک و مخوف است.

درباره کتاب خواهر خوانده

کتاب خواهر خوانده حاوی یک داستان غمناک است؛ داستانی مخوف و از زمان‌های قدیم؛ زمانی که گرگ‌ها در جنگل به انتظار دخترها می‌نشستند، دیوها سالن قصرهای نفرین‌شده را زیر پا می‌گذاشتند و ساحره‌ها در خانه‌های نان‌زنجبیلی که سقف‌های شکرکی داشت، کمین می‌کردند. این داستان برای هر دختری که راهش را گم کرده، مخوف است. برای هر دختری که خودش را گم کرده، مخوف‌تر است. این کتاب چگونه آغاز می‌شود؟

۳ خواهر زیر نور شمع کار می‌کردند. اولین خواهر موهایش بلند و باز به رنگ آفتاب سپیده‌دم بود و قیچی طلایی‌ای در دست‌های لاغرش داشت که پوستینه‌های گران‌قیمت را با آن می‌برید. دومی قوی‌هیکل و پرقدرت بود و لباسی به رنگ خون پوشیده بود. سومی عجوزه، موذی و گوژپشت بود. لباسش سیاه بود و تنها زینتی که داشت انگشتری از سنگ آتشفشانی سیاه‌رنگ بود که روی آن تصویر جمجمه حک شده بود. موهای به سفیدی برفش را پشت‌سرش جمع کرده بود و در دست‌های پینه‌بسته و جوهری‌اش قلم پَر داشت.

این رمان در بیش از ۱۰۰ بخش نوشته شده است. 

خواندن کتاب خواهر خوانده را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

خواندن این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی معاصر و قالب رمان پیشنهاد می‌کنیم.

درباره جنیفر دانلی

جنیفر دانلی نویسندهٔ ۱۳ رمان و کتاب تصویری کودک است. او در نیویورک بزرگ شده و در دانشگاه روچستر رشتهٔ ادبیات انگلیسی و تاریخ اروپا را خوانده است.

رمان «نوری که در راه است»، از این نویسنده، ضدِ پیشینهٔ قاتل معروفی در ادیروندک (۱۹۰۶) است که مدال کارنگی، جایزهٔ کتاب لس‌آنجلس تایمز و جایزهٔ صداهای اصیل مرزها را از آنِ خود کرد و کتاب افتخاری پرینتز نام گرفت. دانلی در سال ۲۰۱۴ با شرکت والت دیزنی در ساخت فیلمی از کتاب پرفروش «حماسهٔ واترفایر» همکاری کرد. این کتاب مجموعه‌ای افسانه‌ای از ۶ پری دریایی است که می‌خواهند دنیا را از شر شیطانی باستانی نجات دهند. کتاب «خواهرخوانده» نیز اثر همین نویسنده است.

بخش‌هایی از کتاب خواهر خوانده

«مامان کتاب را در هوا چرخاند. «دقیقاً می‌خوای با این‌همه درسی که می‌خونی چی‌کار کنی؟ پروفسور بشی؟ دانشمند؟ این چیزها فقط برای مردهاست. اگه نتونم شوهری برای تو پیدا کنم، کی بعد از من مراقب توئه؟ اون‌وقت چی‌کار می‌کنی؟ معلم سرخونهٔ بچه‌های یه زن دیگه می‌شی؟ توی یه اتاق زیرشیروونی سرد زندگی می‌کنی؟ غذاهای موندهٔ اون‌ها رو می‌خوری؟ خیاط می‌شی، شب و روز سوزن می‌زنی تا کور شی؟» مامان با نفرت سرش را تکان داد. «اِلا حتی با لباس پاره‌پوره خوشگل‌تر از تو بود. اون زیبا و دل‌نشین بود. اون‌وقت تو چی؟ با سروکله زدن با این عددها، فرمول‌ها و معادله‌های مسخره خودت رو زشت‌تر می‌کنی. باید تموم بشه. تمومش می‌کنم.»

او به‌سمت آتشدان رفت و کتاب را در آتش انداخت.

تاوی داد زد: «نه!» و به‌سرعت از صندلی‌اش بلند شد، سیخی برداشت و سعی کرد کتاب را نجات دهد، اما شعلهٔ آتش کتاب را سیاه کرده بود.

مامان دستور داد: «زود لباس بپوشین، با هر دوتون هستم!» و با گام‌های بلند از آشپزخانه بیرون رفت. «ژاک! کالسکه رو بیار!»

ایزابل با عصبانیت پرسید: «تاوی، چرا عصبانی‌ش کردی؟» و دنبال مادرش دوید. «مامان! کجایی؟»

او داشت در جلویی را باز می‌کرد و هنوز داد می‌زد که کالسکه را بیاورند. کلی طول کشید که ایزابل بتواند او را به طبقهٔ بالا برگرداند. وقتی به اتاق‌خوابش رسیدند، کمکش کرد لباس‌هایش را درآورد و به او دمنوشی داد تا آرام شود. سعی کرد او را مجبور کند چیزی بخورد، اما مامان نخورد. در آخر، ایزابل او را به تختخوابش برد، اما وقتی داشت ملافه را روی او می‌کشید، مامان نشست و دستش را گرفت. «چه بلایی سر تو و خواهرت می‌آد؟ بهم بگو.» ترس در چشم‌هایش دیده می‌شد.»

Nazanin Moradi
۱۴۰۱/۰۷/۱۰

پادزهر واقعی برای سندروم سیندرلا!! داستان خواهر خوانده سیندرلا بود که همون اول کار انگشتای پاشو قطع میکنه که تو اون کفشه جا شه در کمتر از ۵ ساعت تموم شد و ناراحتم که تموم شده، اما انقدر گیرا و زیبا بود

- بیشتر
Kara danvers
۱۴۰۱/۱۰/۰۵

اول بگم که خیلی تعجب میکنم که این کتاب اصلا اونقد که باید معروف میشد نشد به قول یکی از کاربرا انگار کتابخون های نوجوان محو شدن رفتن کجاییین؟ این داستان کلیشه ها رو میشکنه کلیشه داستان چرت سیندرلا رو میشکونه

- بیشتر
hosna
۱۴۰۱/۰۹/۰۲

وااااای این دیگه چه کتابی بود به معنای واقعی قشنگ بود خیلی خوب بود ... داستان درمورد دختری به نام ایزابل هست که همون خواهر ناتنی سیندرلاست ...اون انگشت پاشو قطع میکنه فقط برای اینکه پاش تو کفش جا بشه .زندگی

- بیشتر
eli
۱۴۰۱/۱۰/۲۹

چرا کتاب جدیدی داخل طاقچه بی نهایت قرار نمی دید؟

A
۱۴۰۱/۰۷/۱۳

اول از همه میخوام ابراز غافلگیری کنم که طاقچه داره کتابهای چاپی رو هم ارسال میکنه. و همچنین ابراز تعجب میکنم که نصف کتابخونای نوجوان انگار آب شدن رفتن تو زمین. و اصل مطلب رو هم که بخوام بگم کتاب

- بیشتر
شاهدخت کتاب ها
۱۴۰۲/۰۵/۱۱

عالی بود من که می گم صدبارم بخونیش کمه، دستان ایزابل بود خواهر خونده ی سیندرلا، یه شخصیت با اراده ی قوی، شجاع، نترس، باهوش، تصویری که اون زمان فقط از یه مرد داشتن، دختری که داستان سرنوشتش به دست

- بیشتر
KAVİON
۱۴۰۳/۰۳/۲۲

کتاب خیلی جذابیه. درباره ی یکی از خواهران ناتنی سیندرلا به اسم ایزابله که تلاش میکنه خودش رو پیدا کنه و بفهمه که در دنیا چه چیزی براش مهمه و برای چی می جنگه

🧡🍊𝑷𝒐𝒓𝒕𝒆𝒈𝒉𝒂𝒍
۱۴۰۲/۰۳/۲۶

خیلی قشنگ بود🥲🤍 روایت داستان سیندرلا از زبون خواهرش🥺💕

zainab*~
۱۴۰۲/۰۲/۲۹

اگر فانتزی دوست داید این کتاب به نظر من ارزش خوندن داره . مخصوصا متنش ..،،بعضی از جملاتش واقعا زیبا هستند.

گمشده در دنیای کتاب ها :(
۱۴۰۲/۰۲/۰۷

کسایی که نوستالژی خونن عالیه براشون این داستان راجبع سه تا خواهر که بنظرم خیلی عجیب بودن که درواقع همون سیندرلا با دوتا خواهر ناتنیش خوب بود

بیشتر مردم تا زمانی که امید پیروزی دارند می‌جنگند، حتی اگر کورسویی باشد. آن‌ها را شجاع می‌نامند. تعداد اندکی هستند که وقتی امیدی نیست، بازهم می‌جنگند. آن‌ها را جنگجو می‌نامند
zainab*~
گاهی همین چیزهای کوچک بزرگ‌ترین آسیب را می‌زنند؛ مثل نگاه سرد، حرف نیش‌دار، خنده‌ای که با ورود کسی به اتاق قطع می‌شود.
یك رهگذر
«اون‌ها من رو تکه‌تکه بریدن. اما من خودم چاقو رو بهشون دادم.»
پریسا همانی
بیشتر مردم تا زمانی که امید پیروزی دارند می‌جنگند، حتی اگر کورسویی باشد. آن‌ها را شجاع می‌نامند. تعداد اندکی هستند که وقتی امیدی نیست، بازهم می‌جنگند. آن‌ها را جنگجو می‌نامند.
موفنری
دشمن بهانه است. تنها چیزی که همیشه باید با آن بجنگی خودت هستی.
یك رهگذر
اگه خودم کسی رو که هستم دوست نداشته باشم، چرا تو باید دوست داشته باشی؟
یك رهگذر
در کتاب‌های تاریخ نوشته است که شاه‌ها و دوک‌ها و ژنرال‌ها جنگ را شروع می‌کنند. باور نکنید. ما جنگ را شروع می‌کنیم، من و شما؛ هر باری که رو برمی‌گردانیم، سکوت می‌کنیم، مداخله نمی‌کنیم سازش می‌کنیم.
Sophie
ایزابل پرسید: «شما نمایشنامه‌نویسین قربان؟» مارکی گفت: «نه اصلاً، تا حالا خودکار رو هم روی کاغذ نذاشته‌ام. اما همیشه می‌رم سراغ انجام کاری که از پسش برنمی‌آم؛ چون اگه همچین کاری نکنم هیچ‌وقت توانایی انجامش رو به دست نمی‌آرم.»
f.r
هنوز یاد نگرفته بود که همه نادان هستند
کاربر ۵۰۹۳۸۹۸
در این دنیای سخت و غمناک، جادو وجود دارد. جادویی قوی‌تر از تقدیر و شانس. و آنجایی پیدا می‌شود که فکرش را هم نمی‌توان کرد.
Sophie
«تغییر مثل لبخندی توی تاریکیه. مثل یه گل رُز توی برف. مثل جاده‌ای پرخطر توی شب طوفانی.»
Sophie
گاهی همین چیزهای کوچک بزرگ‌ترین آسیب را می‌زنند؛ مثل نگاه سرد، حرف نیش‌دار، خنده‌ای که با ورود کسی به اتاق قطع می‌شود.
Sophie
روح‌ها مرده‌هایی نیستند که از قبرستان بیرون می‌آیند تا زنده‌ها را شکنجه دهند؛ روح‌ها همین‌جا هستند. آن‌ها درون ما زندگی می‌کنند، بر خاکستر غم‌هایمان زاری می‌کنند، در گل‌ولای عمیق و چسبندهٔ حسرت‌هایمان فرومی‌روند.
negin
تاوی با مهربانی به او گفت: «این جهان، آدم‌هاش، مادر من و تنتین، ما رو دسته‌بندی می‌کنن. ما رو توی جعبه می‌ذارن. تو یه تخم‌مرغ هستی. تو یه سیب‌زمینی هستی و تو یه کلم هستی. اون‌ها به ما می‌گن ما کی هستیم. چی‌کاره‌ایم. و چی می‌شیم.» تاوی گفت: «چون‌که اون‌ها می‌ترسن. از اونچه ما می‌تونیم باشیم، می‌ترسن.» هوگو با عصبانیت گفت: «اما این ما هستیم که به اون‌ها اجازه می‌دیم این کار رو با ما بکنن! چرا؟» تاوی لبخندی اندوهناک به او زد و گفت: «چون ما خودمون هم از چیزی که می‌تونیم باشیم، می‌ترسیم.»
f.r
اگر زخم‌های کوچک درمان نشوند، چرکین و متورم می‌شوند و می‌توانند قلب را سیاه کنند.
negin
«به نظر من، همه اشتباه می‌کنیم. مهم اینه که نذاریم اشتباهاتمون برامون تصمیم بگیرن.»
یك رهگذر
شانس معترضانه گفت: «تغییر مثل لبخندی توی تاریکیه. مثل یه گل رُز توی برف. مثل جاده‌ای پرخطر توی شب طوفانی.» عجوزه جواب داد: «توی تاریکی هیولا هست. گل‌های رُز توی برف می‌میرن. دخترها توی جاده‌های پرخطر گم می‌شن.» اما شانس دلسرد نمی‌شد
KAVİON
متفاوت بودن چیزی نبود که در پنیرها تحمل شود. یا در دخترها.
Sophie
باید خودت راهت را بسازی. کاری که انجام شده، شده. چه کردهٔ خودت باشد و چه کردهٔ دیگران. تو نمی‌توانی آن را تغییر دهی. اما کاری که نشده، نشده. در آن، هم امید هست هم خطر. هر دو باهم هستند. چه باور داشته باشی که می‌توانی راه خودت را بسازی و چه نه، درهرحال، حق با توست. میدان‌های رزم متفاوت‌اند، اما جنگ یکی است. دشمن بهانه است. تنها چیزی که همیشه باید با آن بجنگی خودت هستی.
سارا
«عجیب است، نه؟ اینکه چطور داستان‌هایی که هرگز روایت نشده‌اند دقیقاً همان‌هایی هستند که ما باید بشنویم.»
سارا

حجم

۳۸۴٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۴۷۶ صفحه

حجم

۳۸۴٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۴۷۶ صفحه

قیمت:
۱۷۶,۰۰۰
۸۸,۰۰۰
۵۰%
تومان