بریدههایی از کتاب زلزله ده ریشتری
۴٫۰
(۵۷)
دولتا با انتخابات میاومدن سر کار. تو چهار سال اول قیمتا مهار میشد؛ چون برای چهار سال دوم از مردم رأی میخواستن. اما چهار سال دوم نه؛ دیگه از این خبرا نبود.
مرجان فراهانی
تنها قسمت مملکتداری که هیچ حاکمی نمیتونه دربارهش دروغ بگه، اقتصاده. اقتصاد با سیاستورزی تغییری نمیکنه و با میزان دینداری یا بیدینی بالاوپایین نمیشه. اقتصاد با کار و تلاش و صداقت رشد میکنه و قاتل جونش هم تنبلی، بیعاری و دروغه. اقتصاد، ریاضیاته.
آریا سلطانی نجف آبادی
فکرش رو بکنین؛ اگر یه چیز تو دنیا باشه که باید خیلی عاقلانه ازش ترسید، اون چیزیه که از هیچ چیز دیگهای نمیترسه.
Hisein.M
میبینین؟ تقصیر خودشون بود. نباید زیادی به آدما فشار بیارن. خیلی اذیتمون کردن. دیگه هیچ انگیزهای نداشتیم و فقط نشسته بودیم به انتظار مرگ. وقتی کسی از آشناهامون میمرد واقعاً همه براش خوشحال میشدیم و حتی به حالش غبطه میخوردیم و گریه میکردیم که چرا مرگ نصیب اون شد، نه ما.
ما دیگه چیزی برای ازدستدادن نداشتیم و صد آه و واویلا به حال دشمنای ما!
آریا سلطانی نجف آبادی
«باید به خود جرئت داد، ما میتوانیم».
آریا سلطانی نجف آبادی
در بیش از ۱۷۰ سالی که تهران به خودش زلزلهٔ جدی ندید. در تمام این سالهای پیش و پس از «انقلاب اسلامی»، کسی برای نوسازی و ایمنسازی بافتهای فرسودهای که با زلزلهای متوسط هم نابود میشدند، فکری نکرد. ریشهٔ این مشکلات در میان خود ایرانیها بود؛ آن موقع که در بیش از نیمقرن حکومت نتوانستند فساد را آنقدر کم کنند که روز بحران و بدبختی چوب لای چرخشان نشود. اشتباهشان این بود که نظام بوروکراتیک را آنقدر که باید و شاید کوچک نکردند تا در عین حال که وظیفهاش را انجام میدهد، منسجم و سریع باشد.
آریا سلطانی نجف آبادی
روی زمینی که بهنام امام شهیدشون بود، نوشته بودن: "یا منصور اَمِت".
zaree025
همه در کلام این کار رو غیراخلاقی میدونستن، ولی بهشدت علاقه داشتن کنار بایستن و ببینن آخرش چی میشه. بالاخره کسی باید این صید نیمهجون رو از پا درمیاورد. حالا که کار به خلاصکردنش رسیده بود، بیش از این تعلل جایز نبود.
~fatemeh♡
هیچی تو دنیا از سربازی که چیزی برای ازدستدادن نداره، خطرناکتر نیست.
~fatemeh♡
قاعدهٔ کار هم همینه اصلاً؛ جاسوس رو بهشکل بیآزارترین افراد غیرنظامی درمیاری و میفرستی داخل کشور هدف؛ مثلاً معلم، طبیعتگرد یا باستانشناس و فعال حقوق کودکان.
آریا سلطانی نجف آبادی
فکرش رو بکنین؛ اگر یه چیز تو دنیا باشه که باید خیلی عاقلانه ازش ترسید، اون چیزیه که از هیچ چیز دیگهای نمیترسه.
Hisein.M
آدم دلش میخواهد او عنان امور را به دست بگیرد. آدم دوست دارد آزادی را از خود سلب کند و خودش را بسپارد به او
~fatemeh♡
احساس کردم مثل یه شکار زخمی و بی دفاع شدیم که هرکی داره تکهای از بدنش رو میکَنه.
یاد امامحسین (ع) افتادم که وقتی تو گودال افتاد، حتی پیرمردای ضعیف و نحیف هم عصا به دست سراغش اومدن.
آریا سلطانی نجف آبادی
"تا ظالمی در عالم هست، مبارزه هست و تا مبارزه هست، ما هستیم."
امیرمحمد اشرفی دهکردی
نظر تشکیلات، ذهنی که سؤالای زیاد و راحت میکنه، فردا و پسفردا به سؤالای سخت میرسه. پس، باید کارش رو ساخت و همین کار رو هم میکنن؛ طرف رو به جلسات انتقاد از خود میبرن و میذارنش جلوی بقیهٔ اعضا تا ازش انتقاد کنن. انتقادای سخت و خردکنندهای بارش میکنن. هر روز، چهار صبح بیدارش میکنن و تا شب میفرستنش سر یه کار بیخود یا دورهٔ آموزشی چریکی و تمرینات ورزشی و.... بعد، خسته و داغون مینشوننش جلوی همه تا خودش از خودش انتقاد کنه.
گفتم که این روند امتحان خودش رو پس داده. شاید برای آدمای قوی، یه هفته یا ده روز دوومآوردن تو چنین ماشین خردکنندهای، رکورد محسوب بشه.
کاربر ۲۹۲۱۱۹
آخه نمیشه که، پیش غازی و معلقبازی؟ ظلم بغل گوش امام رئوف تاوان داره. اینجاش رو نخونده بودن.
آریا سلطانی نجف آبادی
من هستم تا داستان مردم شهرم رو که دست از کمککردن به نیازمندا کشیدن، برای همه تعریف کنم.
آریا سلطانی نجف آبادی
"تا ظالمی در عالم هست، مبارزه هست و تا مبارزه هست، ما هستیم."
بیوتن
چند هزار عبور رو ثبت کردیم. اونام مثه اغلب آدما دستگاهای الکترونیکی همراه داشتن. هرکدوم از اون دستگاها یه شناسهٔ منحصربهفرد دارن که میتونستیم عبورشون رو از شرق به غرب ثبت کنیم.
کاربر ۲۹۲۱۱۹
این جماعت فقط و فقط تو یه مسئله همصدا بودند؛ اونم این بود که امکان نداره ایرانیا بهراحتی شکست خورده باشن و بهزودی انتقامگیری رو شروع میکنن.
کاربر ۲۹۲۱۱۹
حالا میپرسین من چرا جنگجو شدم؟ میپرسین من تو این جنگ چه میکنم؟ حالا براتون اهمیت داره چرا داریم اینجا اینقدر دور از خونه میجنگیم؟
گفتم که من هرقدر هم تعریف کنم، نمیتونین درک کنین. اما به شما قول دادم که بگم. من باید میجنگیدم تا بلایی که سر من و خونوادهم اومد، سر بقیهٔ مردم دنیا نیاد. من میجنگم تا چنین رفتاری حتی با سگا و گربهها هم نشه. یه بار به حرف مادرم گوش ندادم وقتی که گفت هرچی تو تهران میگذره به ما هم مربوطه. سزاش رو هم دیدم. برام کافیه. میجنگم تا دیگه از این اتفاقا نیفته.
از قیافهتون معلومه، نمیتونین درک کنین.»
bahrami
حالا میپرسین من چرا جنگجو شدم؟ میپرسین من تو این جنگ چه میکنم؟ حالا براتون اهمیت داره چرا داریم اینجا اینقدر دور از خونه میجنگیم؟
گفتم که من هرقدر هم تعریف کنم، نمیتونین درک کنین. اما به شما قول دادم که بگم. من باید میجنگیدم تا بلایی که سر من و خونوادهم اومد، سر بقیهٔ مردم دنیا نیاد. من میجنگم تا چنین رفتاری حتی با سگا و گربهها هم نشه. یه بار به حرف مادرم گوش ندادم وقتی که گفت هرچی تو تهران میگذره به ما هم مربوطه. سزاش رو هم دیدم. برام کافیه. میجنگم تا دیگه از این اتفاقا نیفته.
از قیافهتون معلومه، نمیتونین درک کنین.»
bahrami
ببخشید. توضیح میدم؛ دروگرها، تشکیلاتای پزشکی هستن که شهرا رو بهعنوان مزرعهٔ پر از محصول تصور میکنن. خب، کافیه سرزمینی بیصاحب بشه و امکان دفاع از خودش رو نداشته باشه. اینا میان و سعی میکنن تا جایی که میتونن لوازم یدکی انسانی استخراج کنن و اگه نتونستن مشتری دومشون همیشه شرکتای دارویی هستن. میشه آزمایشای دارویی رو بهسرعت پیش برد و بهجای اینکه از موش به میمون و از میمون تا انسان، بیست سال صبر کرد، مستقیم رفت سراغ خود انسان.
کاربر ۲۹۲۱۱۹
ببخشید. توضیح میدم؛ دروگرها، تشکیلاتای پزشکی هستن که شهرا رو بهعنوان مزرعهٔ پر از محصول تصور میکنن. خب، کافیه سرزمینی بیصاحب بشه و امکان دفاع از خودش رو نداشته باشه. اینا میان و سعی میکنن تا جایی که میتونن لوازم یدکی انسانی استخراج کنن و اگه نتونستن مشتری دومشون همیشه شرکتای دارویی هستن. میشه آزمایشای دارویی رو بهسرعت پیش برد و بهجای اینکه از موش به میمون و از میمون تا انسان، بیست سال صبر کرد، مستقیم رفت سراغ خود انسان.
کاربر ۲۹۲۱۱۹
ببخشید. توضیح میدم؛ دروگرها، تشکیلاتای پزشکی هستن که شهرا رو بهعنوان مزرعهٔ پر از محصول تصور میکنن. خب، کافیه سرزمینی بیصاحب بشه و امکان دفاع از خودش رو نداشته باشه. اینا میان و سعی میکنن تا جایی که میتونن لوازم یدکی انسانی استخراج کنن و اگه نتونستن مشتری دومشون همیشه شرکتای دارویی هستن. میشه آزمایشای دارویی رو بهسرعت پیش برد و بهجای اینکه از موش به میمون و از میمون تا انسان، بیست سال صبر کرد، مستقیم رفت سراغ خود انسان.
کاربر ۲۹۲۱۱۹
برگشتیم مشهد. همهمون رو فرستادن دو هفته مرخصی. میخواستن تو ایام جابهجایی قدرت، جلوی دست و پاشون نباشیم. من زیر بار نرفتم و هر روز میرفتم سر کار، اما گروهم نه. نیروهام بالاخره فرسوده شده بودن. خونواده داشتن و از همه بدتر به من باور داشتن. اینم از اون درساییه که از آنچه در مشهد گذشت باید یاد بگیریم؛
کاربر ۲۹۲۱۱۹
اما خب، هستن آدمایی که ساز مخالف میزنن و درویشمسلک زندگی میکنن. جور دیگهای باید سراغ اینا رفت. باید تو دفترودستک و حلقههای بیرونی و درونیشون نفوذ کرد و اطلاعات غلط رو حوالهٔ مغزاشون کرد تا سر عقل بیان و به جایی برسن که بخوان معامله کنن. اینا در واقع اون انگیزهٔ معاملهٔ گروه قبلی رو ندارن. پس، ما همیشه براشون انگیزه میسازیم. این کار اصلی تموم دستگاهای اطلاعاتی و امنیتی دنیاست. رؤیاسازهای واقعی این عالم ماییم.
کاربر ۲۹۲۱۱۹
مثه اسباببازی که هر وقت دلمون بخواد از صندوق درش میآریم و دستی به سر و روش میکشیم، آمادهشون کردیم.
اینا باید ترورای هدفمندی رو تو ایران شروع میکردن؛ پرتعداد و باکیفیت. اونقدر زیاد که اون یکهبازماندههایی که مقام مسئول شده بودن و با سادهزیستی بین مردم زندگی میکردن، یا کشته بشن یا برند تو حلقههای امنیتی و جدا از مردم زندگی کنن. این اولین مرحله از طراحی ما برای هجوم به اونا بود. قبلتر توضیح دادم که باید به داخل حلقههای حفاظتی و دفاتر این مسئولین تارک دنیا نفوذ میکردیم و چون اینا فاقد چنین تشکیلاتی بودن، باید با ترورای کمی و کیفی، صاحب چنین تشکیلاتیشون میکردیم.
کاربر ۲۹۲۱۱۹
حجم
۲۹۱٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۲۸۸ صفحه
حجم
۲۹۱٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۲۸۸ صفحه
قیمت:
۳۹,۰۰۰
۱۱,۷۰۰۷۰%
تومان