دانلود و خرید کتاب تابِ طناب‌دار مهدی پناهیان
تصویر جلد کتاب تابِ طناب‌دار

کتاب تابِ طناب‌دار

انتشارات:عهد مانا
دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۷از ۴۳ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب تابِ طناب‌دار

رمان تاب طناب دار نوشته مهدی پناهیان در بستر حوادث سال ۸۸ اتفاق می افتد. داستان پر از گره‌ها و اتفاقات جذاب است که شخصیت‌های رمان را گاهی در فضای سیاست به تصویر می‌کشد و گاهی احساسات عاطفی آنان را در فضایی به دور از هیاهوهای سیاسی نشان می‌دهد. این کتاب تصویری از جوانان در آن دوره است و بعد شخصی و اجتماعی آن‌ها را نشان می‌دهد.

 رمان دارای سه شخصیت متفاوت و متضاد است که از لحاظ سیاسی افکار و عقاید مختلفی دارند. سخن هر یک از شخصیت ها نمایانگر افکار و عقاید متفاوت سیاسی بخشی از جامعه است.

خواندن کتاب تابِ طناب‌دار را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به علاقه‌مندان به رمان‌های ایرانی پیشنهاد می‌کنیم

بخشی از کتاب تابِ طناب‌دار

چند نفر رو کشیدیم بیرون. آتیش داره بیشتر می‌شه. دیگه نمی‌شه خاموشش کرد. برگرد بیا بیرون. موندنت اونجا فایده نداره.»

شاسی را فشار داد و گفت: «مطمئنی بهزاد؟ کسی جا نمونده باشه!»

- آره مجتبی. خیالت راحت. همه‌شونو کشیدیم بیرون. بجنب تا آتیش خروار نشده رو سرت.

- باشه. فقط تا من نگفتم، برقو قطع نکن.

سر جایش ایستاد. با پانصد متری که دویده بود تا به نمایشگاه برسد، نفسی برایش نمانده بود. از اینکه کسی توی نمایشگاهِ درحال‌سوختن نمانده، خیالش کمی راحت شد. خواست برگردد، اما یاد کِیسی افتاد که حاوی همهٔ منابع نمایشگاه بود: تنها چیزی که احساس کرد برایش ارزش ماندن دارد و نمی‌تواند به همین راحتی از کنارش بگذرد. شاسی بی‌سیم را فشار داد: «محسن، محسن.» جوابی نیامد. چند بار دیگر محسن را صدا زد که بهزاد زودتر از او جواب داد: «مجتبی، می‌خوای چی‌کار کنی؟!»

- کِیس مادر رو برداشتید یا نه؟ کِیس مادر. شنیدی؟

بهزاد پشت بی‌سیم مِن‌ومِنی کرد. بعد، سهرابی بی‌سیم را از بهزاد گرفت و داد زد: «بیا بیرون، داداش. فدای سرت. ولش کن دیگه. یه نمایشگاه بهتر از این رو باهم می‌زنیم. کار دست خودت می‌دی. آتیشه، با کسی شوخی نداره. لج‌بازی نکن. بیا بیرون، مجتبی.»

سپیدار
۱۳۹۹/۰۹/۰۱

روایتی بسیار جذاب و روان از فتنه ۸۸ قلم نویسنده خیلی روان و خواناس واقعا قلم دوست داشتنی دارن داستان پردازی هم عالیه کلا کتابیه که نظیرش نیست واقعا به دل میشینه جزو اون دسته اس که آدم دوست نداره تموم

- بیشتر
•|مهدے یار|•
۱۳۹۹/۱۱/۲۸

کتاب واقعا عالیه وقایع سال ۸۸ رو خیلی خوب بیان کرده کشش خوبی داره و آدم رو با داستان همراه می کنه

بی نشان
۱۴۰۰/۰۴/۱۶

کتاب درمورد وقایع سال 88 بود . از اینکه توی کتاب افراد معمولی که طرفدار هر جناحی هستن چه اصولگرا و چه اصلاحطلب و چه مجاهدین خلق حتی، شخصیت پردازی واقعی داشتن خوشم اومد . اینطور نبود که طرف اون

- بیشتر
Emily
۱۴۰۰/۰۱/۲۴

مطالعه نسخه چاپی خیلی عالی و فوق العاده بود غیر قابل پیش بینی هر حدسی که میزدی صفحه بعدش حدس ت نابود می شد

Tamim Nazari
۱۴۰۰/۰۵/۰۸

عالی عالی خیلی جذاب و هیجان انگیز

marziyeh
۱۴۰۱/۰۶/۱۰

بسم اللّه روان بودن متن کتاب و جذابیت داستان شما را با خودش همراه می‌کنه، من نتونستم کتاب رو کنار بذارم اینقدر سوال و معما ایجاد می‌کرد که هر لحظه منتظر باز شدن یک گره و گرفتن جواب معمّا بودم، و

- بیشتر
کاربر ۴۶۴۰۱۲۹
۱۴۰۱/۱۱/۰۱

عالی بود برای اغتشاشات سال ۸۸ بود من خیلی این کتاب را دوست داشتم روایت خیلی قشنگی داشت👌🥰 ممنون از نویسنده

نورانا
۱۴۰۳/۰۶/۳۰

به تصویر کشیدن ذات بدِ منافقین در هر لباس و لذّتشون از مَردم‌کُشی.

گل پری
۱۴۰۳/۰۶/۲۵

کمی طولانی بود،برای مطالعه الکترونیک اما قطعا ارزشش دارد.به خصوص برای نوجوانان ودانشحویان

کاربر ۱۴۰۴۹۱۵
۱۴۰۲/۱۰/۲۱

عالی عالی عالی. از همه نظر عالی.

«ما با دشمن طرف نیستیم. این‌ها بچه‌های همین آب و خاک‌اند. باید زبونشونو یاد بگیری
فاطمه بلالی
«گاهی خدا با همهٔ بزرگی‌ش خودش میاد روی زمین و برای بنده‌ش آستین بالا می‌زنه. روی زمین راه می‌ره و راه‌های مارپیچ و گره‌های کور رو براش باز می‌کنه، جوری که دیگه هیچ‌کس نتونه دوباره گره به کارش بندازه.»
فاطمه بلالی
گاهی می‌شنوی و باور می‌کنی و می‌گذری... گاهی می‌شنوی و باور می‌کنی، اما نمی‌تونی بگذری، چون دلت درگیر می‌شه. وجودت باهاش درمی‌افته و وادارت می‌کنه تا عکس‌العمل نشون بدی و یه راهی برای آروم‌شدن خودت پیدا کنی.
فاطمه بلالی
من. این فلک تا سیصدوسیزده‌تا آدم حسابی رو به خودش نبینه که خودِ آدمشون خودِ سرکششون رو بردن بالای طناب دار و حلق‌آویز کردن، دست از سر بشر برنمی‌داره. تا وقتی‌ام عددشون از بین آدما کامل نشه، این عالم حالاحالاها روز خوش به ساکنین دوپای دنیا نشون نمی‌ده.
فاطمه بلالی
«ببین، عزیز دلم. همین کتاب‌ها بودن که سینا رو تا پای چوبهٔ دار بردن.» بعد، انگشت اشاره‌اش را طرف سرش برد و گفت: «همه‌چیز از اینجا شروع می‌شه، وقتی به‌جای حقیقت، توهّم جاشو بگیره.»
فاطمه بلالی
چه بهتر که آدمی، قبل از اینکه او را بکُشند، خودش یک بار برای همیشه بمیرد.»
سیاح
چیزی که بعد از این‌همه سال مبارزه فهمیدم، این است که برای خورده‌نشدن توسط نظام ایران نیازی نیست خودت را از بدنهٔ آن‌ها کنار بکشی و دور بمانی، کافی است تا جایی برای چند نفر احمق بی‌تفاوت، با فکر غربی و ظاهری کلاسیک، توی نقشه‌هایت باز کنی. آن‌وقت خودت می‌بینی کار چطور خودبه‌خود و بدون خطر پیش می‌رود. اگر کاری که می‌کنی خطرناک هم باشد، همان چند نفر احمق بدون اینکه متوجه باشند، از قبل، خطر کار را به جانشان خریده‌اند.
فاطمه بلالی
از اواخر دههٔ ۱۹۷۰ بعضی از حکومت‌ها مثل اشتازی در آلمان شرقی به شیوه‌ای امنیتی و طبقه‌بندی‌شده به این نتیجه رسیدند که ماجرای خودکشی‌ها را از آمارهای رسمی حذف کنند. کسی هم حق نداشت توی رسانه‌های داخلی حرفی از این ماجرا بزند، واِلّا یک مجرم امنیت ملی محسوب می‌شد.
فاطمه بلالی
«مرده‌ها چه خوب باشند چه بد، آرزو می‌کنند کاش زودتر از این‌ها به عالم بعدِ مرگ می‌آمدند.»
سیاح
این فلک تا سیصدوسیزده‌تا آدم حسابی رو به خودش نبینه که خودِ آدمشون خودِ سرکششون رو بردن بالای طناب دار و حلق‌آویز کردن، دست از سر بشر برنمی‌داره. تا وقتی‌ام عددشون از بین آدما کامل نشه، این عالم حالاحالاها روز خوش به ساکنین دوپای دنیا نشون نمی‌ده.
فاطمه بلالی
«گاهی خدا با همهٔ بزرگی‌ش خودش میاد روی زمین و برای بنده‌ش آستین بالا می‌زنه. روی زمین راه می‌ره و راه‌های مارپیچ و گره‌های کور رو براش باز می‌کنه، جوری که دیگه هیچ‌کس نتونه دوباره گره به کارش بندازه.»
LeNa
«دریای فراوان نشود تیره به سنگ/ عارف چو بلغزد، تُنگ آب است هنوز.»
فاطمه بلالی
حاجی لبخندی زد و بعد از مکث کوتاهی گفت: «نیروهای نظامی برای جنگ هستن، آقامتین، نه برای ساکت‌کردن چهارتا آدمی که گول خوردن یا قصد و مرض دارن. اگر ما نتونیم خیابونای خودمونو جمع کنیم، دیگه چجوری سرمونو بگیریم بالا تو این مملکت؟!»
فاطمه بلالی
ضعیف‌کش‌ها از همهٔ انسان‌های روی زمین ترسوترند و خدا نکند یک آدم ترسو احساس قدرت کند. آن‌وقت از روی ترس هم شده، بزرگ‌ترین جنایت‌ها را انجام می‌دهد.
LeNa
مثل روز روشن بود که سفر من برای زندگی خودم نیست. روزی که در هیکل عضو جدید سازمان نشستم پای صحبت‌های فرامرزی، فهمیدم زندگی من و هزار نفر دیگر مثل من باید خواسته‌ناخواسته وقف زندگی رهبر سازمان شود. حالا اگر توانستیم این وسط با زرنگی به فکر زندگی خودمان هم باشیم بُرد کردیم، واِلّا مثل فسیل‌شده‌های اشرف باید تا هزار سال هم شده، آنجا بمانیم و دَم نزنیم.
نورانا
منصور می‌گفت: «اگه توی اروپا یه روز دوربین‌های مدار بسته از کار بیفته، کل شهر تبدیل به یک باغ‌وحش تمام‌عیار می‌شه.»
نورانا
«دریای فراوان نشود تیره به سنگ/ عارف چو بلغزد، تُنگ آب است هنوز.»
زهرا بانو

حجم

۴۷۳٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۴۰۰ صفحه

حجم

۴۷۳٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۴۰۰ صفحه

قیمت:
۹۰,۰۰۰
تومان