کتاب شاهین مالت
معرفی کتاب شاهین مالت
کتاب شاهین مالت نوشتهٔ دشیل همت و ترجمهٔ محمود گودرزی است و نشر برج آن را منتشر کرده است. این کتابْ جواهری درخشان در میان داستانهای پلیسی است که سه نسل از خوانندگان را با خود همراه کرده است. دشیل همت یکی از بزرگترین نویسندگان جنایینویس دنیاست.
درباره کتاب شاهین مالت
داستان شاهین مالت دربارهٔ یک گنج و چند نفر است: گنجی که رسیدن به آن، ارزش کشتن و کشتهشدن را دارد، ساموئل اسپید در نقش کارآگاه داستان با اخلاقیات مخصوص به خودش، خانم واندرلی که اسپید را برای پیداکردن خواهرش استخدام کرده، جوئل کایرو، مردی چاق به نام گاتمن و بریجید اشانسی، زنی زیبا و خیانتکار که وفاداریاش بهخاطر یک سکه تغییر میکند.
شاهین مالت یکی از معروفترین رمانهای همت است که ساموئل اسپید قهرمان ثابت آنهاست. نفرین داین و کلید شیشهای از دیگر مجموعههای این کتاب پلیسی است. کارآگاه اسپید به اندازهای سرسخت است که از پس همهٔ اراذل و اوباش معروف شهر برمیآید و حتی جلوی پلیس هم میایستد و وقتی زنی زیبا از او کمک میخواهد، شهرت خود را به خطر میاندازد؛ درحالیکه میداند خیانت ممکن است لحظهای بعد اتفاقات دیگری برای او رقم بزند.
داستان از این قرار است که شریک اسپید در محوطهای به قتل میرسد. پلیس او را مقصر قتل میداند. از طرف دیگر، زنی با موهای قرمز و زیبا و با گذشتهای دلخراش ظاهر میشود و داستان را به سمت دیگری میبرد. شرورهای عجیبغریب در ازای آزادی این زن، طلب باج میکنند که اسپید نمیتواند دهد. از سوی دیگر، عدهای خواهان یک مجسمهٔ طلایی با ارزش افسانهای از شاهین هستند که به عنوان ادای احترام برای امپراتور روم مقدس، چارلز چهارم ساخته شده است. چه کسی آن را دارد و برای بازگرداندن آن چه چیزی لازم است؟ راه حل اسپید به اندازهٔ انگیزههای جویندگانی که در اتاق هتل او جمع شدهاند پیچیده است، اما حقیقتْ میتواند در جای دیگری قرار گرفته باشد.
سام اسپید میداند که چگونه بجنگد، با چه کسی تماس بگیرد، چگونه تفنگ را بدون ردی برجایگذاشتن درآورد و دقیقاً میداند که یک زن را فرشته صدا کند. او ذات خونسردی دارد و باهوش است. او محبوب کسانی است که عاشق کارآگاههای باهوش و کاریزماتیک هستند.
شاهین مالت در سال ۱۹۲۹ منتشر شد. حساسیتهای فرهنگی غالب در آن زمان در مقایسه با امروز کاملاً متفاوت است. بازنمایی زنان در این رمان ممکن است خوانندهٔ فمینیست را وادار به فکر کند و به همین دلیل باید به سال نوشتن آن دقت کرد.
برای یک شخصیت تخیلی که تنها در یک رمان کامل حضور دارد، سم اسپید به نماد آمریکایی و کاریکاتور رایج امروزی تبدیل شده است.
شاهین مالت یک معمای سرگرمکننده است که با سرعتی اعجابانگیز شما را با خود همراه میکند.
نثر همت تمیز و کاملاً منحصربهفرد است. شخصیتهای او یک آمریکایی تمامعیارند.
خواندن کتاب شاهین مالت را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران رمانهای پلیسی و جنایی پیشنهاد میکنیم.
درباره دشیل همت
ساموئل دشیل همت سال ۱۸۹۴ در جنوب مریلند به دنیا آمد. او در ۱۴سالگی مدرسه را رها کرد. دشیل همت چندین سال از عمرش را صرف مشاغل متعدد کرد تا سرانجام در سن ۲۱سالگی به آژانس پینکرتون پیوست و کارآگاه شد. این کار تخیلش را به کار انداخت. او بعدها ماجراهایی را که در آن آژانس پشت سر گذاشته بود، دستمایهٔ داستانهای جناییاش کرد؛ مثلاً یک بار به دشیل جوان مأموریت دادند چرخ و فلکی را که دزدیده شده بود، پیدا کند.
او در جنگ جهانی اول به ارتش آمریکا پیوست. وضعیت سلامت همت سبب شد بعد از جنگ دیگر نتواند بهعنوان کارآگاه خصوصی به فعالیتش ادامه بدهد و پشتمیزنشین شد. او درست در اوج محبوبیت سینمای نوآر سر از اتاق تهیهکنندگان سینما درآورد؛ سال ۱۹۲۴ با نوشتن دختری با چشمهای نقرهای عملاً دیگر یک نویسنده شد.
بخت نویسندگی همت با نوشتن شاهین مالت گشوده شد. این رمان نخستین بار در سال ۱۹۲۹ بهصورت پاورقی در مجلهٔ بلک مسک منتشر شد، اما همان طور که همت هم از قبل میدانست، این رمان دستاوردی کاملاً متفاوت از همهٔ کارهایی که تا آن وقت انجام داده بود، داشت.
همت که یک فعال چپگرا و عضو حزب کمونیست آمریکا بود، اواخر ۱۹۴۰ نیز عضو فعال کنگرهٔ حقوق مدنی نیویورک شد. او در سال ۱۹۵۱ بنا به رأی دادگاه به شش ماه زندان محکوم شد و مدعیالعموم همهٔ درآمدش از کتابها و فیلمهایش را ضبط کرد. سالهای آخر عمر دشیل همت در فقر و بیماری گذشت. او ۱۰ ژانویهٔ ۱۹۶۱ بر اثر سرطان ریه از دنیا رفت و نتوانست اتوبیوگرافیاش را با عنوان لاله به پایان برساند.
دشیل همت استاد رمان پلیسی است، بله، اما یک نویسندهٔ جهنمی است.
بخشی از کتاب شاهین مالت
«وقتی اسپید بلند شد و نشست، آغاز روزْ شب را به تیرگی باریکی تقلیل داده بود. بریجید اشانسی آنجا در خوابی عمیق و آرام بود. اسپید بیسروصدا بستر و اتاقخواب را ترک کرد و در را بست. در حمام لباس پوشید. سپس لباسهای دختر خفته را وارسی کرد، کلیدی برنجی و تخت از جیب کتش درآورد و رفت بیرون.
به هتل کورونت رفت و با آن کلید وارد ساختمان و آپارتمان شد. ورودش برای چشم بههیچوجه دزدکی نبود؛ جسورانه و مستقیم وارد شد. ورودش برای گوش کموبیش نامحسوس بود؛ تا جای ممکن سروصدایی ایجاد نکرد.
در آپارتمانِ دختر تمام چراغها را روشن کرد. تمام آپارتمان را از دیواری به دیوار دیگر تفتیش کرد. چشمها و انگشتهای ضخیمش بیآنکه در محدودهٔ خود از وجبی به وجب دیگر درنگ کنند یا کورمالکورمال جلو بروند یا برگردند، بدون شتابی آشکار در حرکت بودند، میگشتند، وارسی میکردند و مثل متخصصی ازخودمطمئن میآزمودند. تمام کشوها، قفسهها، اتاقکها، جعبهها، کیفها، صندوقها -قفلشده یا نشده- همگی باز شدند و محتویاتشان در معرض معاینهٔ چشمها و لمس دستها قرار گرفتند. هر تکه لباس با دستهایی امتحان شد که در پی برآمدگیهای رازگو بودند و با گوشهایی مترصد شنیدن مچالهشدن کاغذ میان فشار انگشتها. ملافههای تخت را برداشت. به زیر قالیچهها و قسمت پایین تمام اثاث خانه نگاه کرد. کرکرهها را پایین کشید تا مطمئن شود چیزی لای آنها نپیچانده و پنهان نکردهاند. به پنجرهها تکیه داد تا مطمئن شود از بیرون چیزی از آنها آویزان نیست. در ظروف پودر و کرم روی میز آرایش چنگالی فروکرد. اسپریها و بطریها را مقابل نور بالا گرفت. بشقابها و ماهیتابهها و غذا و محفظههای خوراکی را وارسی کرد. آشغالها را روی ورقههای روزنامهای ریخت که پهن کرده بود. درپوش سیفون دستشویی را برداشت، آبش را خالی کرد و به داخلش نگاهی انداخت. درپوشهای فلزی فاضلاب وان، لگن روشویی، سینی ظرفشویی و تشت ثابت لباسشویی را معاینه و وارسی کرد.
پرندهٔ سیاه را پیدا نکرد. چیزی نیافت که به نظر برسد با پرندهای سیاه ارتباط داشته باشد. تنها نوشتهای که پیدا کرد رسیدِ یک هفته پیشِ کرایهٔ ماهانهٔ آپارتمان بود که بریجید اشانسی پرداخت کرده بود. تنها یافتهای که برایش جالب بود و باعث شد در جستوجویش تأخیر ایجاد کند، دو مشت جواهرات بهنسبت ظریف در جعبهای رنگارنگ داخل کشوی قفلشدهٔ میز آرایش بود.
وقتی کارش تمام شد، فنجانی قهوه درست کرد و نوشید. بعد قفل پنجرهٔ آشپزخانه را گشود، با چاقوی جیبیاش لبهٔ قفل را کمی خراشید، پنجره را باز کرد -بالای پلکان اضطراری- کلاه و پالتویش را از روی کاناپهٔ اتاق پذیرایی برداشت و همان طور که آمده بود آپارتمان را ترک کرد.
در راه برگشت به خانه، دمِ مغازهای ایستاد که خواروبارفروشی تپل با چشمهای بادکرده درش را باز میکرد و مقداری پرتقال، تخممرغ، نان ساندویچی، کره و خامه خرید.»
حجم
۲۵۵٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۲۸۰ صفحه
حجم
۲۵۵٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۲۸۰ صفحه
نظرات کاربران
داستان جالبی بود از آن دسته داستانهای پلیسی معمایی که با آن همراه میشوی و نمیتوانی آن را زمین بگذاری تا تمام شود، البته این نکنه هم مهم است که برای کسانی جالب است که داستانهای کارآگاههای خصوصی را دوست