کتاب راز مروارید
معرفی کتاب راز مروارید
کتاب راز مروارید نوشتهٔ شکوفه شهبال است و نشر آترینا آن را منتشر کرده است. این کتاب داستان زندگی یک دختر و خالهٔ مادرش است که هردو برای خواننده روایت میشود.
درباره کتاب راز مروارید
راز مروارید قصهٔ دختری است که حین روایت امروز خودش، قصهٔ خالهٔ مادرش را هم میشنویم. مرواریدی که زشتی چهرهاش در گذشته آیندهاش را زیر و رو میکند و او را وارد عشق ناخواستهای میکند که آخرش فقط تباهی است و تباهی... . گرهی میان حال و گذشته این کتاب را برای شما جذاب تر میکند.
خواندن کتاب راز مروارید را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران رمان ایرانی پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب راز مروارید
شوکا بلوز و شلوار خردلی رنگی پوشیده و موهای سیاهش را که بلندی آن تا روی شانهها میرسید، با کلیپس بالای سر جمع کرده بود. با صورتی گرد و چشمانی سیاه و بادامی شبیه دختران آسیای دور دیده میشد، البته با این تفاوت که بالای پلکش مانند آنها پف نداشت، چهرهای ملوس و دوستداشتنی!
در حال کشیدن جاروبرقی، ترانهای را هم با صدای دلنشینش میخواند:
«بعد تو هوای هر روز من غریبی حال پاییزو داره
بعد تو محاله بارون یه ریز تموم شب تو اتاقم نباره»
دختر جوان طبقهی بالای خانهی مروارید، با مادر و برادر و خواهرش زندگی میکردند. تنها کسی که به جز دایی و خانوادهاش در دنیا برایشان مانده بود، همان خالهی مهربان مادرش بود که به خاطر ماه گرفتگی وسیع صورتش مرواریدسرخ لقب داشت.
هـر وقـت خـاله دچـار کسالت مـیشد، خـواهرزاده و بـچهها، مخصوصا شوکا، به کمکش میآمدند.
پس از یک دورهی نسبتاً طولانی"لیزرتراپی" درد صورت مروارید ساکت شده بود، ولی شوکا اجازه نمیداد خاله جانش کاری انجام دهد. جاروکشیدن دو تا اتاق تو در تو که جمعا سی متر میشد، خیلی زحمت نداشت. شوکا گوشهگیر جاروبرقی را زده و کنارههای مبل و صندلیهای پوست پیازی رنگ را هم تمیز نمود.
دختر جوان نگاهی به قفسه بزرگ کتابها انداخت. تمام طبقات مملو از کتاب بودند. رمانهای روسی از تولستوی، تورگنیف، داستایوفسکی، شولوخف، در طبقهی بالای قفسهها قرارداشتند. طبقهی دوم؛ رمانهای فرانسوی نویسندگانی مانند میشل زواگو، بالزاک، هوگو، امیل زولا، الکساندردوما دیده میشدند. در طبقهی سوم: رمانهای انگلیسی، آلمانی و آمریکایی. طبقهی بعدی دیوان شاعران بزرگی چون نظامی، سعدی، حافظ، جامی و خاقانی و... در طبقه آخر هم رمانهای ایرانی با سلیقه چیده شده بودند.
قرآن و مفاتیح و کتاب دعایش بر روی عسلی کنار تخت یک نفرهاش در اتاق پشتی گذاشته شده بود تا قبل و بعد از هر نماز آنها را مرتب بخواند.
شوکا به دقت روی طاقچه و عسلیها را نگاه کرد. نیازی به گرد گیری نبود! هر دو اتاق تمیز شدند. پردهی هم رنگ مبلها را کنار زد و شیشهها را نگاه کرد. حدسش درست بود! با این که هفتهی قبل آنها را پاک کرده بود، ولی رد باران دیشب آنها را کثیف نموده بود.
دو پردهی ضخیم رنگی را کنار زد و پردهی توری سفید وسط را با روبان جمع نمود. با جمع شدن پردهها، خورشید به زیبایی داخل اتاق نورافشانی کرد. در تلألو زرین آفتاب همهی وسایل زیبایی خاصی به خود گرفتند. چون کویری تشنه که زلال باران به خاکش ببارد، همه اشیاء یکباره با فروغ خورشید جان یافتند. شوکا جارو برقی را از برق کشید و آن را داخل کمد دیواری در اتاق عقبی قرار داد.
خاله جانش در آن اتاق، روی چهارپایه مخصوص میز آرایش نشسته بود و صورتش را کرمپودر میزد. از دور به نظر میآمد زنی جوان آنجا نشسته است. در اندام و موهای مروارید رد پایی از پیری دیده نمیشد. زیرا با ورزش و کم غذا خوردن، خود را لاغر نگه داشته و موهای کوتاهش هم مشکی بود.
شوکا از آشپزخانه که در زیر پلهها قرار داشت، شیشه پاک کن و روزنامه باطله آورد. مروارید با دیدن او که به سمت پنجره میرفت صدایش کرد:
ـ شوکا جان، خاله بسه دیگه، شیشهها رو نمیخواد پاک کنی، به جاش دوتا چایی بیار با هم بخوریم.
حجم
۴۶۷٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۵۶۸ صفحه
حجم
۴۶۷٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۵۶۸ صفحه
نظرات کاربران
من نمیدونم چیه این کتاب جذاب بوده که نظر دارن خونده بشه نعنا تو فصل بهار بهتر خشک بشه اینقدر جزئیات کتاب زیاد بود که اصلا اصل داستان معلوم نبود جز بدترین رمان های بود که خوندم حیف پول و
بسیار کتاب خواندنی و شیرینیه. من کتاب چاپیشو خوندم. داستان دو زن از دو نسل که نقطه اشتراک با هم دارن. هر دو زن با وجود مشکلات عدیده ای که دارن به جنگ مشکلات رفته و سربلند بیرون می آیند. بسیار عالی
چقدر منتظر بودم راز مروارید رو متوجه بشم کتاب های خانم شهبال همه پر از توصیف های جذاب و نکات مهم آشپزی و خانه داری هستن من که از همشون درس یاد گرفتم.قلم تون مانا عزیزم
به حنگ مشکلات رفتن و سربلند بیرون آمدن کار هر کسی نیست، ای بسا که بسیاری در این راه شکست می خورند و به نتیجه نمی رسند. در این رمان زیبا و دلنشبن دو زن از دو نسل متفاوت سربلند
داستانی از زنان قوی و محکم سرزمینمان که تسلیم یاس و شکست نشده و به سوی پیروزی می رن بسیار جالب و آموزنده بود سپاس
افتصاح
بیش از اندازه طولانی و غیر ضروری بود
کتابی بسیار جذاب با فضاسازی فوق العاده ، قلمی روان و موضوع جذاب این رمان را خیلی هیجان انگیز کرده از نویسنده سرکارخانم شکوفه شهبال بسیار متشکرم و برایشان موفقیتهای پیوسته و ماندگار آرزو میکنم♥
خیلی کتاب قشنگیه. خوشم اومد. داستان خانوادگی و جذابی داره
من این کتاب رو که باز می کنم کتاب سفر به انتهای شب باز میشود