کتابخانه نیمه شب ترجمه مینا صفری نشر میلکان
تصویر جلد کتاب کتابخانه نیمه شب

کتاب کتابخانه نیمه شب

نویسنده:مت هیگ
دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۰از ۳۴۶ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب کتابخانه نیمه شب

کتاب کتابخانه نیمه شب داستان جذابی نوشته مت هیگ است که با ترجمه مینا صفری در نشر میلکان منتشر شده است. این کتاب به شما نشان می‌دهد اگر فرصت‌های دیگری برای زندگی داشتیم چه اتفاقی می‌افتاد.

درباره کتاب کتابخانه نیمه شب

تا به‌حال فکر کرده‌اید که اگر این فرصت را داشته باشید که زندگی‌تان را با تصمیم‌های دیگر ببینید چه احساسی پیدا می‌کنید. داستان با نوجوانی نورا آغاز می‌شود، زمانی که می‌خواسته به یک شناگر حرفه‌ای تبدیل شود، بعد به ۳۵ سالگی نورا می‌آییم چندین ساعت پیش از آنکه او بمیرد.

اما نورا به سراغ کتابخانه‌ای مرموز می‌رود که بداند داستان زندگی‌اش با تصمیم‌های دیگر چگونه می‌شد و اگر در جایی از زندگی انتخاب دیگری می‌کرد چه سرنوشتی در انتظارش بود. زندگی نورا پر از پشیمانی است اما در این کتابخانه فرصتی برایش فراهم می‌شود تا اوضاعش را تغییر دهد. او این انتخاب را دارد که زندگی کنونی‌اش را با زندگی جدیدی عوض کند. مسیر شغلی جدیدی داشته باشد، روابط شکست‌خورده‌اش را از نو بسازد و رویاهای کودکی‌اش را دنبال کند.

خواندن کتاب کتابخانه نیمه شب با ترجمه مینا صفری را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

رمان کتابخانه نیمه شب را به تمام علاقه‌مندان به ادبیات داستانی پیشنهاد می‌کنیم.

درباره مت هیگ

مت هیگ در سال ۱۹۷۵ در شفیلد انگلستان به دنیا آمد. او رمان‌نویس و روزنامه‌نگار است. مت تحصیلاتش را در دانشگاه هال در رشته زبان انگلیسی و تاریخ به پایان برد و تا به حال آثار داستانی و غیر داستانی زیادی برای کودکان و بزرگسالان نوشته است. مت در بیست و چهار سالگی به افسردگی شدیدی مبتلا شد اما توانست آن را پشت سر بگذارد و به زندگی باز گردد.

بخشی از کتاب کتابخانه نیمه‌ شب

نورا، نُه ساعت و نیم قبل از این‌که تصمیم بگیرد بمیرد، به شیفت عصرگاهی‌اش در فروشگاه نظریهٔ ریسمان دیر رسید.

او به نیل، که در اتاقک بدون پنجرهٔ کوچک درهم‌ریخته‌ای نشسته بود، گفت: «معذرت می‌خوام، گربه‌م مُرد. دیشب. و مجبور بودم دفنش کنم. خب، کسی بهم کمک کرد دفنش کنم. اما بعدش تو آپارتمانم تنها بودم و نمی‌تونستم بخوابم. فراموش کردم زنگ بیدارباش رو بذارم. وسط روز بیدار شدم و با عجله اومدم.»

همه‌اش حقیقت داشت. ظاهرش را تصور کرد؛ با آن صورت بدون آرایش، موی دُم‌اسبی شل‌ووِل و کج، با همان لباس پیش‌بندی مخمل‌کبریتی سبز دست‌دوم که تمام هفته سرِ کار پوشیده بود، با رنگ و بوی یأسی تکراری که حرفش را تأیید می‌کرد.

نیل از پشت رایانه‌اش سرتاپای او را برانداز کرد و به پشتی صندلی‌اش تکیه داد. دست‌هایش را به هم گره کرد و با انگشت‌های اشاره‌اش برج ناقوسی ساخت که چانه‌اش را روی آن گذاشت، طوری که انگار کنفوسیوس است که در بحر تفکر حقیقت فلسفی عمیقی دربارهٔ جهان فرورفته نه رئیس فروشگاه لوازم موسیقی که با کارمندی وقت‌نشناس سروکار دارد. پوستر بزرگی از فلیت‌وود مک روی دیوار پشت سرش بود. گوشهٔ بالای راست آن، ورآمده و مانند گوش یک توله‌سگ برگشته بود.

«گوش کن نورا! من ازت خوشم می‌آد.»

نیل آدم بی‌آزاری بود. یک گیتارشناس خبرهٔ پنجاه‌وخرده‌ای‌ساله که از جوک‌های خیلی بد و اجرای رضایت‌بخش کاورهای قدیمی دیلن در مغازه خوشش می‌آمد.

«و می‌دونم که درگیر این‌جور چیزهای سلامت روانی شدی.»

«هرکسی درگیر این‌جور چیزهای سلامت روانی می‌شه.»

«خودت می‌دونی منظورم چیه.»

نورا دروغکی گفت: «کلاً احساس می‌کنم خیلی بهترم. کارم به بستری‌شدن نمی‌کشه. دکتر می‌گه افسردگی موقعیتیه. فقط دچار افسردگی‌های موقعیتی جدید می‌شم. اما حتی یه روز هم به‌خاطرش مرخصی استعلاجی نگرفتم. به‌جز وقتی که مامانم... آره، به‌جز اون.»

نیل آه کشید. وقتی این کار را کرد، صدای سوت‌مانندی از دماغش درآمد، یک سی بِمُل تهدیدآمیز. «نورا! چند وقته این‌جا کار می‌کنی؟»

«دوازده سال و...» این را خیلی خوب می‌دانست. «...یازده ماه و سه روز. غیرمداوم.»

معرفی نویسنده
عکس مت هیگ
مت هیگ

مت هیگ نویسنده و روزنامه‌نگار انگلیسی است که در ایران با کتاب‌ مشهور کتابخانه‌ نیمه شب شناخته می‌شود. او که خودش با بیماری افسردگی دست و پنجه نرم کرده است و شناختی از آن دارد، دست به تابوشکنی زده است؛ در کتاب‌ها و آثارش به سراغ این موضوع رفته است و باب صحبت و گفتگو پیرامون افسردگی را باز کرده است.

Hanika
۱۴۰۱/۰۱/۲۶

شاید خیلی وقت‌ها به تصمیمات مختلف و شرایط متفاوت زندگیمون فکر کنیم و به این نتیجه برسیم که فلان موقع تصمیمم اشتباه بوده یا اگه فلان کار رو انجام میدادم الان وضع بهتری داشتم... خلاصه که حسرت‌های زیادی با خودمون داریم

- بیشتر
سعید رستگار
۱۴۰۱/۰۲/۲۵

مگر داریم کتاب به این خوبی؟ بله داریم: تولستوی و مبلمان بنفش من این دو تا کتاب را خیلی دوست دارم و خیلی بهم مرتبط میدونم. هر وقت به ته خط رسیدید یا حداقل به نزدیکاش این کتاب را بخونید.

mojimohaj:)
۱۴۰۱/۰۳/۲۵

نوبتی ام که باشه میرسیم به کتابخانه نیمه شب... سلام دوستان^___^ کتاب محتوای خیال انگیز و جذابی داشت و من ایده ای که مت هیگ برای نوشتن انتخاب کرده رو تحسین میکنم. بعد از خوندن کتابخانه نیمه شب متوجه میشین که کتاب داستان

- بیشتر
MMB
۱۴۰۱/۰۹/۱۹

سلام دوستانی که این کتاب رو خوندن میشه بگید با چه ترجمه ای پیشنهاد می کنید؟ توی بازار ترجمه های زیادی ازش وجود داره. اولا که واسم مهمه که به متن اصلی متعهد باشه و روان هم ترجمه کرده باشه بعدشم

- بیشتر
castor
۱۴۰۱/۰۳/۰۵

این کتاب بذر امیدهای از دست رفته رو دوباره در ذهن و دلتون میکاره. کتابی جذاب و واقعی ست، چرا که به نظر میرسه همه ی انسانها در شرایطی، حس ناامیدی رو که شخصیت اصلی این داستان تجربه میکنه، تجربه

- بیشتر
Eiman Maleksefat
۱۴۰۱/۰۶/۰۴

رمانی با ایده جدید و البته جذاب، ازون کتاباست که بعد از خوندنش به این فکر میافتی که یه تغییراتی در زندگیت بدی و جور دیگه ای به زندگیت نگاه کنی... نویسنده با استفاده از قوانین جهان های موازی و احتمالات و

- بیشتر
دختر‌کتابخون‌:)📖🤍
۱۴۰۱/۰۳/۰۵

نسخه چاپی این کتابو داشتم و میتونم بگم فوق العاده بود خیلی عالی بود من واقعا دوسش داشتم:) پیشنهاد میکنم به همتون

بلومری
۱۴۰۱/۰۹/۰۲

چی بگم از قشنگی این کتاب واقعا..فراتر از عالی خیلی وقتا حسرت خیلی چیزا رو خوردم و خودمو بخاطر انتخابام سرزنش کردم که چرا نشد و چرا نتونستم و .. ولی واقعا این کتاب بهم فهموند که شاید اصلا اونا برا

- بیشتر
نازنین جعفری اصفهانی
۱۴۰۱/۰۸/۲۷

سلام به نظر من این کتاب رو بخونین بسیار عالی کتاب درباره دختری که افسردگی حاد داره که حتی قصد به خودکشی میکنه. داستان از اینجا شروع میشه که دختر خودکشی میکنه که بعد از مرگ خودش به یک کتابخونه میرسه

- بیشتر
بهزاد اشرف گنجوی
۱۴۰۱/۰۷/۱۲

تعریف کتاب رو زیاد خونده بودم. البته من این کتاب رو با ترجمه آقای امین حسینیون دارم. کتاب جالبی بود اما انتقادهایی هم دارم بهش. اول اینکه اگر توی زندگیتون درگیر «حسرت» هستید (البته که هستید) این کتاب رو بخونید یا گوش بدید. کتاب

- بیشتر
هیچ‌وقت اهمیت بزرگ‌بودن چیزهای کوچک رو دست کم نگیر. تو باید همیشه این یادت بمونه
seemorgh
هیچ زندگی‌ای نیست که در اون بتونید برای همیشه در حالتی از شادی و خوشبختی خالص باشید و این تصور صرفاً باعث ایجاد ناراحتی بیشتر توی زندگی می‌شه.
behmorad
«من هیچ هم‌نشینی را به‌اندازهٔ تنهایی درخور معاشرت نیافته‌ام.»
iman ghezelbashan
می‌توانی همه‌چیز داشته باشی و هیچ‌چیز احساس نکنی.
hosseinhsh
«دارم بهت می‌گم چیزی که از همه معمولی‌تر به نظر می‌رسه شاید درنهایت چیزی بشه که تو رو به پیروزی می‌رسونه
kosar
«هیچ‌وقت اهمیت بزرگِ چیزهای کوچک رو دست کم نگیر.»
Sᗩᕲᗩᖴ
«هیچ‌وقت اهمیت بزرگ‌بودن چیزهای کوچک رو دست کم نگیر.
MahShid Pourhosein
نورا، بعضی وقت‌ها تنها راه یادگرفتن زندگی‌کردنه.»
گل یاس
موضوع اینه که چیزی که ما فکر می‌کنیم موفقیت‌آمیزترین مسیریه که می‌تونیم در پیش بگیریم، واقعاً نیست. چون غالب‌اوقات قضاوت ما دربارهٔ موفقیت، دربارهٔ نوعی تصور مزخرف ظاهری از دستاورده؛ مثلاً مدال المپیک، شوهر ایده‌آل، دستمزد خوب و... و سعی می‌کنیم به تمام این معیارهایی که تو ذهنمون داریم برسیم. درحالی‌که موفقیت واقعی چیزی نیست که شما می‌سنجید. و زندگی مسابقه‌ای نیست که بتونید توش برنده بشید. این‌ها همه‌ش... چرت‌وپرته، واقعاً...»
حقی
تو سمتِ مرگ نمی‌ری. مرگ سمتِ تو می‌آد.»
کاربر ۳۸۹۱۲۶۲
«دانش حقیقی یعنی این‌که بدانی هیچ‌چیز نمی‌دانی.»
کاربر ۳۸۹۱۲۶۲
مرگ نقطهٔ مقابل فرصته.
lawyer
«اگه هدفتون اینه که چیزی باشید که وجود نداره، همیشه می‌بازید. هدفتون این باشه که خودتون باشید. هدفتون این باشه که مثل خودتون ببینید، عمل کنید، فکر کنید. هدفتون این باشه که درست‌ترین نسخهٔ خودتون باشید. چیزی که هستید رو با کمال میل بپذیرید. اون رو تأیید کنید. عاشقش باشید. براش زحمت بکشید و یه لحظه رو هم صرف این فکر نکنید که مردم مسخره یا تحقیرش می‌کنن. پشت بیشتر شایعات حسادت نهفته‌ست. سرت رو پایین نگه دار. استقامتت رو حفظ کن. به شنا ادامه بده...»
seemorgh
ثورو در کتاب والدن نوشته بود: «اگر کسی در جهت رؤیاها و مجاهدت‌هایش برای زیستن زندگی‌ای که تصور کرده است با اعتمادبه‌نفس پیش برود، با موفقیتی ناگهانی در لحظه‌ای معمولی مواجه خواهد شد.»
کاربر ۴۵۱۶۸۵۹
«هیچ‌وقت اهمیت بزرگِ چیزهای کوچک رو دست کم نگیر.»
Dr mohamad
ازبین‌بردن حسرت‌ها درواقع راهی برای تحقق آرزوها است.
sniper
هرچه بیشتر روی فعالیتت متمرکز شوی، کمتر به چیزهای دیگر توجه می‌کنی؛ به‌نوعی از آنچه هستی فارغ می‌شوی و چیزی می‌شوی که می‌خواهی باشی.
✯فاطمه✯
هرگز به کسی که عمداً با کارکنان خدماتیِ کم‌درآمد گستاخ است اعتماد نکن.
علی نظری
«سرکشی اصل اساسی آزادیه. مطیع باید برده باشه.»
|ZaHra|
کشف این‌که مکانی که می‌خواستی به آن فرار کنی دقیقاً همان‌جایی است که از آن فرار کرده بودی، بی‌گمان یک مکاشفه بود. زندانی که مکان نبود، بلکه زاویهٔ دید و دیدگاه بود
✯فاطمه✯

حجم

۲۷۹٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۳۳۴ صفحه

حجم

۲۷۹٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۳۳۴ صفحه

قیمت:
۶۰,۰۰۰
۱۸,۰۰۰
۷۰%
تومان