کتاب مرگ سودخور
معرفی کتاب مرگ سودخور
کتاب مرگ سودخور نوشته صدرالدین عینی است. این کتاب را نشر نو منتشر کرده است. این کتاب اثری طنز است. صادق هدایت بعد از دیدن نویسنده کتاب حاجی آقا را نوشته است و بهنظر میآید از این اثر تاثیر گرفته است.
درباره کتاب مرگ سودخور
این کتاب داستان زندگی نویسنده در ایام جوانیاش است که با زبانی طنز روایت شده است. راوی در سالهای ۱۳۱۲ هجری طلبه مدرسههای بخارا بوده است. در آن زمان در بخارا تقریبا صد مدرسه کلان و خرد تدریس میکردند. راوی وارد مدرسه میشود و بهدنبال حجره است که به او پیشنهاد میکنند به سراغ مردی برود که به او قاری اشکمبه میگویند. نام اصلی او قاری عصمت است و به این نام مشهور است. اشکمبه معده حیوان را که در آنجا خوراک خوردهشده جمع شده میگویند. دلیل این نامگذاری شکم بزرگ این شخص است. این کتاب روایت جذابی است از زندگی راوی که با این شخصیت آشنا میشود.
خواندن کتاب مرگ سودخور را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به تمام علاقهمندان به ادبیات داستانی طنز پیشنهاد میکنیم.
درباره صدرالدین عینی
صدرالدین عینی (۱۸۷۸ ــ ۱۹۵۴)، بنیانگذار ادبیات جدید تاجیکی است. عینی از نویسندگانی است که زندگی او دو دوره بسیار متفاوت تاریخ ترکستان را در بر میگیرد: یکی روزگار پیش از انقلاب اکتبر و زمان امیر بخارا و دیگری دوره تسلط شوروی بر آسیای میانه. فعالیت ادبی عینی از زمانی شروع شد که وی با آثار نویسنده و روشنفکر بخارایی احمد مخدوم دانش (۱۸۲۷ ــ ۱۸۹۷) معروف به کلا بهخوبی آشنا شد و او الهامبخش و سرمشق نوشتههای عینی گردید. اهمیت فعالیتهای پیش از انقلاب عینی در کار معلمی او بود که در «مکتبهای اصول نو» تدریس میکرد. بر پایه همین تجربیات معلمی بود که کتاب تهذیب الصبیان را نوشت (چاپ ۱۹۰۹ و ۱۹۱۷) و این اولین کتاب آموزش جدید در مدارس تاجیکستان بود. چون تا آن موقع از کتابهای عربی سبک قدیم چون جامع المقدمات و غیره برای درس استفاده میکردند.
صدرالدین سید مرادزاده، که با تخلص عینی مشهور است، در دهکده «ساکتره» در کنار رودخانه زرافشان در نزدیکی شهر بخارا در پانزدهم آوریل ۱۸۷۸ (۱۲۵۶ ش هجری) به دنیا آمده و در پانزدهم ژوئن ۱۹۵۴ (۱۳۳۲) در شهر دوشنبه درگذشت. عینی هم به تاجیکی مینوشت و هم به ازبکی و هم میشود گفت که از بنیانگذاران رمان ازبکی است.
بخشی از کتاب مرگ سودخور
روزی از روزها با آن دوستم در لب حوض دیوانبیگی شهر بخارا که یگانه سیرانگاه آن شهر بود، سیاحت کرده میگشتیم که او یکباره به هیجان آمده: «انه، قاری اشکمبه همین آدم است!» گویان کسی را که به یک سرتراشخانه میدرآمد، به من نشان داد.
من تنها پشت آن آدم را دیده ماندم و چگونگی سیمای صورتش را معین کرده نتوانستم و در پیش خود قرار دادم که تا موی سر خود را تراشانیده برآمدن آن آدم در همانجاها استاده، شکل و شمایلش را تمامآ شناخته میگیرم و اگر راست آید، با او شناس شده، از وی حجره میپرسم.
اما دوستم در این کار به من همراهی نکرد و کاری را سبب نشان داده، از من جدا شده رفت و من رفته به لب صفهچه سرتراشخانهای که قاری اشکمبه آنجا درآمده بود نشستم و بیآنکه به او فهمانم، سر و صورت و تمام قیافه او را از نظر گذرانیدم:
او یک آدم میانهقد فربه اشکمکلانِ گردنکوتاه بوده، غفسی گردن و پرگی سر و رویش هم از غفسی اشکمش قریب فرق نداشت، اگر ریش کلان غولی مانند علف گنده درو به هم پیچیدهاش را که تمام رویش را فراگرفته بود، تراشیده میپرتافتند، سر و تن این آدم در یکجا به اشکمبه خالیکردهنشده اشتر مانندی پیدا میکرد، غایتش اینکه از وی کلانتر بود، مانند جثه۵ شتر به درد خارش گرفتار گردیده مویش ریختگی سرخچه تاب مینمود.
بعد از دیدن اینگونه شکل و شمایل این آدم، در دل من گذشت: شاید مردم نه از جهت کلانی شکمش، بلکه از جهت آن که بعد از تراشیدن ریشش، تمام بدنش به یک شکمبه کلان مانندی پیدا میکرد، به او این لقب را مناسب دیده باشند.
درست است که شکم این آدم، از شکمهای آدمان عادی از حد زیاد کلان بود، لیکن غفسی دیگر جایهای بدنش، حتی گردن و رویش هم به درجهای بود که آن شکم کلان در پیش آنها نامعلوم و عادیشده میماند. بنابراین در سبب لقب این آدم فکر آخرین نویسنده این سطرها، به حقیقت نزدیک مینمود.
نوبت مویسرگیری به قاری اشکمبه رسید و سرتراش پاکوی خود را سنگ زده استاده به او: «به بالای صندلیچه مرحمت کنید!» گفت.
حجم
۲۵۱٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۲۸۰ صفحه
حجم
۲۵۱٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۲۸۰ صفحه
نظرات کاربران
کتاب جذاب و خوبی ست برا آشنایی با ادبیات طنز کشور تاجیکستان