کتاب آواز سوزانا
معرفی کتاب آواز سوزانا
کتاب آواز سوزانا نوشتۀ استیون کینگ، با ترجمۀ سهیلا اللهدوستی، توسط انتشارات افراز به چاپ رسیده است. این اثر ششمین کتاب از مجموعه حماسی برج تاریک است که در ژانر فانتزی، وحشت و علمی-تخیلی نوشته شده و داستان پیچیدهای را درباره سفر قهرمانانه رولاند دسچین و همراهانش برای رسیدن به برج تاریک روایت میکند.
درباره کتاب آواز سوزانا
این کتاب به ادامه ماجراجوییهای گروه "تت" میپردازد. داستان در این جلد بیشتر بر شخصیت سوزانا دین تمرکز دارد که تحت کنترل نیرویی تاریک به نام "میا" قرار میگیرد. سوزانا درگیر سفری ناخودآگاه به دنیای مدرن نیویورک میشود، جایی که اسرار جدیدی درباره نقش او در سرنوشت برج تاریک فاش میشود. آواز سوزانا از لحاظ سبک و محتوا، پیوندی میان وقایع قسمتهای پیشین و اوج داستان در کتاب نهایی برج تاریک است. استیون کینگ در این اثر، همچنان مهارت خود را در خلق شخصیتهای چندلایه و داستانگویی چندبعدی نشان میدهد. این کتاب، مانند دیگر آثار این مجموعه، ترکیبی از واقعیت، خیال و عناصر متافیزیکی است که مرزهای ژانر را گسترش میدهد.
استیون کینگ، نویسنده برجسته آمریکایی، متولد ۱۹۴۷، یکی از مشهورترین و پرفروشترین نویسندگان ژانر وحشت و فانتزی است. او تاکنون جوایز متعدد ادبی، از جمله مدال افتخار بنیاد ملی کتاب آمریکا، را دریافت کرده است. آثار کینگ به دلیل تلفیق ترس با عناصر روانشناختی و روایی منحصربهفردش، مخاطبان فراوانی در سراسر جهان دارند.
کتاب آواز سوزانا را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب برای علاقهمندان به داستانهای فانتزی پیچیده، طرفداران آثار استیون کینگ، و افرادی که به دنبال ماجراجوییهای پر رمز و راز هستند، مناسب است. همچنین کسانی که مجموعه برج تاریک را دنبال میکنند، نباید این جلد را از دست بدهند.
درباره استیفن کینگ
استیوِن اِدْوین کینْگ (استیفن کینگ) در سال ۱۹۴۷ میلادی در پورتلند در آمریکا متولد شد. روزی پدر استیفن بهبهانهٔ خرید سیگار، خانه را برای همیشه ترک کرد. مادر، استیفن و برادرخواندهاش «دیوید» را بهتنهایی و با مشقت بسیار بزرگ کرد. استیون در سال ۱۹۵۹ پس از نوشتن مقالهای برای یک روزنامهٔ محلی کمتیراژ به نویسندگی علاقهمند شد. او درمورد برنامههای تلویزیونی نقد و مقاله نوشت. رفتهرفته داستانهای کوتاه آغازین خود را به ۳۰ سِنت به آدمهای محلی فروخت؛ بعضی از داستانها را نیز به همشاگردیهای مدرسه میفروخت که معلمها پس از آگاهی از جریان مانعش شدند. بیشتر آثار ابتدایی این نویسنده، علمی - تخیلی بودند. پس از خواندن مجلات ترسناکِ خالهاش، در سال ۱۹۵۹ به ژانر وحشت علاقهمند شد. او از نویسندگانی همچون هاوارد فیلیپس لاوْکرَفْت، رابِرتْ بلاچ وجک فینی الهام گرفت و سپس داستان ترسناک I Was a teenage GraveRobber را نوشت.
استیفن در سال ۱۹۶۷ که توانست داستان «کف شیشهای» را چاپ کند، مسیر زندگیاش تغییر کرد و از سال دوم دانشگاه شروع به نوشتن مقالات هفتگی برای روزنامهٔ دانشگاه کرد. استیون در فعالیتهای سیاسی - دانشجویی نیز شرکت میکرد. او یکی از اعضای تشکلهای دانشجویی بود؛ ابتدا با این عقیدهٔ محافظهکارانه که جنگ با ویتنام برخلاف قانون اساسی است و سپس در مقام یکی از حامیان فعال جنبش ضدجنگ در دانشگاه اورونو. او در سال ۱۹۷۰ در رشتهٔ زبان انگلیسی لیسانس گرفت. پس از ازدواج، وضع مالی خوبی نداشت و نتوانست بهدلیل فشار خون، قدرت بینایی ضعیف، کف پای صاف و قدرت شنوایی ضعیف، کار متناسب با رشتهاش پیدا کند. او کارگر یک کارخانهٔ تولید مواد شوینده شد.
کینگ اولین داستان کوتاهش را پس از فراغت از تحصیل نوشت و پس از ازدواج هم تعداد بسیاری از این داستانها را فروخت. در سال ۱۹۷۳ بالأخره یکی از داستانهای بلند استیون با عنوان «کری» فروش خوبی داشت و او بالأخره دست از کارهای جانبی کشید و نویسندهای تماموقت شد. موضوعاتی از قبیل ترسهای شبانگاهی، ارواح شیطانی، بیماران روانی خودآزار و دگرآزار ساختار اصلی بیشتر داستانهای استیفن کینگ را تشکیل میدهد؛ در حقیقت او به نویسندهٔ داستانهای ترسناک مشهور است. بر اساس بسیاری از داستانهای استفن کینگ فیلم ساخته شده است؛ داستانهای مشهوری مانند «مسیر سبز»، «جآنی»، «درخشش»، «منطقهٔ مرده»، «رهایی از شاوشنگ» و «کری و کریستین».
بخشی از کتاب آواز سوزانا
«اولش کسی جواب سوال رولند را نداد، و به خاطر همین دوباره پرسید، و اینبار به آن طرف اتاق خانهٔ کشیش که هِنچیکِ مانی و کنتاب نشسته بودند، نگاه کرد. کنتاب با یکی از نوههای دختری هنچیک که تعدادشان ماشاله کم هم نبود، ازدواج کرده بود و داماد او محسوب میشد. دو مرد دست هم را گرفته بودند، درست به سبک و رسم مانیها. مرد مسنتر، هنچیک، همان روز دخترش را از دست داده بود، ولی حتی اگر هم عزادار بود، صورت سرد و بیاحساسش که هیچ احساسی را نشان نمیداد.
و اما، کنار رولند، اِدی دین مغموم و ساکت و رنگ پریده نشسته بود، و هیچکس هم دستش را نگرفته بود. در کنارش هم جیک چمبرز چهارزانو کف زمین نشسته بود. اُوی (موجودی بین راکون- و موش خرما) را هم روی پایش گذاشته بود، صحنهای که رولند تا به امروز نه دیده بود و نه باور میکرد این راکون-راسو اصلاً اجازهٔ این کار را به او بدهد. تمام تن و بدن ادی و جیک هر دو خونین و مالین بود. خون روی پیراهن جیک، خون رفیقش بنی اسلیتمن بود، و خونی که روی پیراهن ادی بود، خون مارگارت ایزنهارت بود، نوهٔ از دست رفتهٔ رئیس قوم مانیها، هنچیک.»
حجم
۴۲۷٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۴۴۰ صفحه
حجم
۴۲۷٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۴۴۰ صفحه