کتاب دوشیزگان
معرفی کتاب دوشیزگان
کتاب دوشیزگان اثری از الکس مایکلیدس است. این کتاب را آقای علی قانع ترجمه و نشر البرز منتشر کرده است.
درباره کتاب دوشیزگان
ادوارد فوسکا؟ قاتل بود. این واقعیت داشت؛ چیزی نبود که ماریانا فقط باهوش و ذکاوتش به آن پی برده باشد. این را با همه وجودش میدانست؛ این را در مغز استخوانهایش، در خونش و در تکتک سلولهایش حس میکرد: ادوارد فوسکا گناهکار بود. اما هنوز نمیتوانست این را ثابت کند؛ شاید هیچوقت نمیتوانست! این مرد - همین هیولایی که بهاحتمال زیاد حداقل دو نفر را کشته بود - همچنان آزادانه برای خودش میگشت. فوسکا خیلی ازخودراضی و خیلی هم از خود مطمئن بود! ماریانا با خودش گفت که شاید او فکر میکند قسر درمیرود و برنده میشود. اما اینطور نبود؛ لااقل حالا نه! ماریانا تصمیم گرفته بود دستم پیش را بگیرد، مجبور بود این کار را بکند. او کل شب نشست و همه اتفاقها را به یاد آورد. اینجا، در این اتاق کوچک و تاریک در کمبریج نشست، به فکر فرورفت و به نتیجه رسید. به میلههای قرمز بخاری برقی دیوار خیره شد که در تاریکی شب، شعلهور و درخشان بود و خودش را آماده رفتن بهنوعی خلسه کرد. او در ذهنش مدام به ابتدای ماجرا برمیگشت و همه چیز را دوباره مرور میکرد؛ تکتک جزئیاتش را و حالا میتوانست او را به دام بیندازد.
خواندن کتاب دوشیزگان را به چه کسی پیشنهاد می کنیم؟
علاقهمندان به کتابهای جنایی و ماجراجویی میتوانند مخاطب این کتاب باشند.
درباره الکس مایکلیدیس
الکس مایکلیدیس در سال ۱۹۷۷ متولد شد. او یک نویسنده و فیلمنامه نویس بریتانیایی-قبرسی است. نخستین رمان او با نام بیمار خاموش در اولین هفته انتشار رتبه اول پرفروش های نیویورک تایمز را در بخش داستان بدست آورد و در لیست پرفروشترین داستان های آمازون در سال ۲۰۱۹ دوم شد. بیمار خاموشدر بخش بهترین داستان مرموز و تریلر سال ۲۰۱۹، جایزه گودریدز چویس را از آن خود کرد.
مایکلیدیس کار نگارش فیلمنامه شیطانی که می شناسی با بازی لینا اولین، رزاموند پایک و جنیفر لاورنس را به عهده داشته و در گروه نویسندگان فیلم فریبکاری ادامه دارد با بازی اوما تورمن، تیم راث، پارکر پوزی و سوفیا ورگارا بوده است. او در قبرس متولد شد و پدری یونانی و مادری انگلیسی دارد. مایکیلدیس در دانشگاه کمبریج در رشته ادبیات انگلیسی تحصیل کرده است.
بخشهایی از کتاب دوشیزگان
کار خوب پیش نمیرفت. یک سال بعد از مرگش، بیشتر چیزهای او در همه جای خانه و در کپههای مختلف و جعبههای نیمه خالی پخش شده بود. به نظر میرسید که نمیتواند این کار را انجام دهد. ماریانا هنوز عاشق او بود؛ و مشکل همین بود. با اینکه میدانست دیگر هیچوقت سباستین را نمیبیند، حتی اگر هم حالا جایش خوب بود، هنوز عاشق او بود و نمیدانست بااینهمه عشق چهکار کند. عشقی بیاندازه پرشور که از عمق جانش میجوشید و ذرهذره بیرون میزد؛ مثل ریختن پرهای یک عروسک قدیمی پارچهای که درزهایش باز شده است. ایکاش فقط میتوانست سروسامانی به این عشق بدهد؛ همانطور که سعی میکرد این کار را با متعلقات او انجام دهد. چه منظره رقتانگیزی بود! همه زندگی یک مرد، در چرت و پرتهایی خلاصه میشد که قرار بود بهعنوان جنس دستی دوم فروخته شوند!
ماریانا دستش را به نزدیکترین جعبه رساند و یک جفت کفش بیرون آورد. آنها را خوب تماشا کرد: یک جفت کفش ورزشی کهنه سبزرنگ که برای دویدن در ساحل دریا از آنها استفاده میکرد. هنوز هم از آنها بوی ملایم دریا به مشام میرسید و دانههای شن و ماسه کفشان دیده میشد. با خودش گفت: خودت رو از دست اینها خلاص کن! بندازشون دور همینالان انجامش بده! حتی وقتی فکرش را میکرد، میدانست که این کار غیرممکن است. اینها که او نبودند؛ اینها سباستین نبودند! اینها مردی نبودند که او عاشقش بود و تا ابد دوستش داشت. اینها فقط یک جفت کفش کهنه بودند. بااینوجود، جداشدن از آنها برایش نوعی خودآزاری بهحساب میآمد؛ مثل فشار دادن چاقو روی بازوی خود و بریدن یکلایه از پوست بدن. در عوض، ماریانا کفشها را نزدیک سینهاش برد و مثل یک کودک آنها را محکم در آغوش گرفت و به گریه افتاد. کارش چگونه به اینجا رسیده بود؟ فقط در فاصله یک سال که بیاختیار گذشت و حالا مثل چشمانداز متروک و طوفانزده، پشت سرش گسترده شده بود، زندگی ای که ماریانا آن را معدوم شده میدانست، او را در اینجا به حال خود رها کرده بود. یک زن سی و ششساله تنها و مست، در یکشنبه شبی غمگین، چنگ زده به کفشهای مردانهای که انگار برایش یادگاری مقدسی بودند که بهنوعی همینطور هم بود. چیزی زیبا، چیزی مقدس مرده بود. همه بقایای او، کتابهایی بود که میخواند، لباسهایی که میپوشید و چیزهایی که لمس کرده بود. هنوز میتوانست عطر تنش را ازروی آنها نفس بکشد؛ هنوز مزهاش را نوک زبانش حس میکرد.
حجم
۳۱۷٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۴۰۰ صفحه
حجم
۳۱۷٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۴۰۰ صفحه
نظرات کاربران
امکان ندارد که جنایی خوان باشید و اسم کتاب "بیمار خاموش" به گوشتان نخورده باشد.کتابی که کسی را نا امید نکرده است،من هم با همین پیش زمینه مشتاق خواندن کتاب "دوشیزگان" شدم. کتاب "دوشیزگان" جدیترین اثر "الکس مایکلیدس" بعد از اثر
لطفا طاقچه بی نهایت!
چون سبک معمایی و رمز آلود سبک مورد علاقه من هست و قبلا از این نویسنده رمان بیمار خاموش خوندم و لذت بردم، رمان دوشیزگانو خوندم و مثل بیمار خاموش لذت بردم. رمانی معمایی با پایان غافلگیر کننده. در یک
خوب بود این جلد تازه اس ایشالا جلد بعدیش بهتر باشه از اینکه داستان از زبون روان کاوها است خوشم اومد داستان قتل حسابی جذابش کرده وسطای این داستان از ترس دلم نمیخواست بخونم جلد قبلیشم جلد کتاب ترسناک بود جلد دوم از اینکه
اینکه نویسنده به شخصیتهای اساطیر یونان علاقه داره و ویژگیهای اونها رو تو شخصیتهای داستانش وارد می کنه و مطابقت میده و داستان رو پیش می بره، یکی از جذابیتهای کتابه البته شاید همین ویژگی حتی نقطه ضعف هم باشه
به نظر من عالی بود،اصلا نتونستم توی خوندنش وقفه بندازم ویکسره خوندم،داستان یجورایی معمایی جنایی و روان شناختیه،اینکه هر شخصی میتونه اونی نباشه که فکرشو میکردی،دوست داشتم آخرش میگفت در دیدار ماریانا وزویی چه چیزهای دیگه ای روشن میشه،ممنون از
خب باید بگم این کار برخلاف اثر قبلی نویسنده یعنی بیمار خاموش چندان قوی نیست در کل یه کار متوسطه اما خوندنش هم خالی از لطف نبود بخصوص که نوعی ادای احترام به کتاب قتل های الفبایی اثر آگاتا کریستی
پیش بینیش واقعا مشکله. جذاب بود
یک داستان غیر قابل پیش بینی با ترجمه عالی.
کتاب خیلی قشنگی بود. کشش زیادی داره واقعا .