کتاب اشیاء کمیاب
معرفی کتاب اشیاء کمیاب
کتاب اشیاء کمیاب نوشته کتلین تسارو است و با ترجمه نشاط رحمانینژاد در انتشارات کتاب کوله پشتی منتشر شده است. این کتاب داستان زندگی زنی باهوش است بستری شدن در بیمارستان روانی مسیر زندگیاش را تغییر میدهد.
درباره کتاب اشیاء کمیاب
این کتاب داستان دوستی عجیب دو زن است که از جایی غیرمعمول یعنی بیمارستان روانی آغاز میشود. میو فنینگ دختر مو قرمز باهوشی است. او به نیویورک شهری پیشبینیناپذیر و پر از فرصتهای جدید برای پیشرفت آمده است تا زندگیاش را تغییر دهد. اتفاقات در زمان آغاز رکود اقتصادی و ممنوعیت مشروبات الکلی روایت میشود.
میو یاد گرفته است روی پای خودش بایستد او بسیار خوب کار میکند و میخواهد پیشرفت کند و مدیر شود. با اعتماد به نفس است و پیش از آنکه رئیسش خواستهاش را بهزبان آورد میداند چه میخواهد، اما گاهی بحرانهای اقتصادی او را بهخطر میاندازند و هوشش هیچ کمکی به او نمیکند. رئیسش ورشکست میشود و او کارش را از دست میدهد. اما میو میخواهد پیشرفت کند ولی نمیتواند جلوی میل شدیدش به مصرف الکل و گشتن با مردهای غریبه را کنترل کنند، همین موضوع کمکم او را به فروپاشی میکشاند و در یک بیمارستان روانی بستری میکند، او در بیمارستان با زنی مرموز آشنا میشود که شباهتهای زیادی به خودش دارد.
میو بعد از مرخص شدن از بیمارستان، موهایش را رنگ میکند و در یک عتیقه فروشی مشغول کار میشود. این کار که هدفش تامین اشیا بسیار کمیاب برای ثروتمندان است زندگی او را عوض میکند.
خواندن کتاب اشیاء کمیاب را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به تمام علاقهمندان به ادبیات داستانی جهان پیشنهاد میکنیم
بخشی از کتاب اشیاء کمیاب
سلانهسلانه وارد حمام شدم. مکث کردم تا دستم را روی رادیاتور توی راهرو بگذارم. مثل همیشه سرد بود. نمیدانم چرا هربار امتحانش میکردم. به این میگفتند پیروزی خوشبینی بر تجربه. یا همانطور که مادرم میگفت مثل کلهشقی سالمندانی بود که تغییر را دوست ندارند.
چراغ حمام را روشن کردم. به انعکاس خودم توی آینه نگاه کردم و پلک زدم. هنوز هم برایم غیرعادی بود. به موهای بلند، ضخیم، مسیرنگ و آشفته عادت داشتم، که بیشک موهبتی از میراث ایرلندیام بود. حالا کوتاه و دستکم دو درجه تیرهتر شده بود، با موجهای قهوهای مایل به سرخ. پوستم را حتی از قبل هم رنگپریدهتر نشان میداد. انگشتم را روی شکاف چانهام گذاشتم. انگار پوشاندنش باعث میشد کاملاً ناپدید شود. چهرهام با آن همیشه کمی مردانه به نظر میرسید. ولی نمیتوانستم انگشتم را تا ابد آنجا نگه دارم. چشمهایم به رنگ سایههای خاکستری مایل به آبی بود. زیادی بزرگ و گرد بود. با خودم فکر کردم: مثل چشمهای زنی دیوانه.
آب سرد به صورتم پاشیدم و به آشپزخانه رفتم.
مادرم بیدار بود. پشت میز آشپزخانه نشسته بود. روزنامه میخواند و سیگار صبحش را میکشید. حتی با بیگودی بین موهایش و روبدوشامبر هم سیخ نشسته بود، با کمری صاف، سری بالاگرفته و حواسی کاملاً جمع. شاهانه؛ این بهترین کلمه برای توصیفش بود. ظاهراً حتی آن زمانها که دختری جوان بود و توی زادگاهش، شهری ساحلی در ایرلند، بزرگ میشد، به او لقب علیاحضرت داده بودند. این لقب از جهات بسیاری به او میآمد.
عطر خوش قهوهٔ تازه هوا را پر کرده بود. اتاق کوچکی بود که بیشتر فضایش با بخاری آهنی سیاهی در زیر طاقچهٔ شومینه اشغال شده بود. در طرف دیگر یک قفسهٔ دیواری قرار داشت و فقط به اندازهٔ یک میز چوبی کوچک و چند صندلی جا بود. دو پنجرهٔ باریک رو به خیابان پایینی باز میشد، یک آویز برای خشک کردن لباس هم از سقف آویزان بود و با قرقرهای پایین آورده میشد. بقیهٔ محله از طنابهای عمومی که بین ساختمانها آویزان بود استفاده میکردند، ولی ما نه. آنطور که مادرم میگفت این کار آدمهای پیشپاافتاده و عامی بود و ما خانمهای خانوادهٔ فنینگ۱۵ هرگز نمیخواستیم اینطور باشیم.
حجم
۳۹۱٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۴۳۲ صفحه
حجم
۳۹۱٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۴۳۲ صفحه
نظرات کاربران
لطفا کتاب رو به طاقچه بی نهایت اضافه کنید.
خوندن این کتاب رو به کسایی پیشنهاد میکنم که اول کتاب قبلی این نویسنده یعنی «کلکسیونر عطر» رو خونده باشن. دوم خیلی روی اسامی و اصطلاحاتی که اورده شده حساس نباشن. من کتاب رو دوست داشتم ولی نه به اندازهی
در ی کلمه توصیفقش میکنمخ عالیهههههخ
باکمی اغماض قشنگگگ بود
خیلی خیلــــــــــی خوب بود. فوق العاده از خوندنش لذت بردم. به نظرم ترجمه بسیار درست و متن روان و یک دستی داشت، اگر مشکلی بود فقط چند مورد ویراستاری بود و سانسورهایی که مطمئنا از طرف نشر خوب کوله پشتی نبود!