
بریدههایی از کتاب اشیاء کمیاب
۳٫۸
(۱۶)
مؤدبانه نیست از دیگران سؤالهای خصوصی بپرسی.
n re
یکی از همین روزها بیدار میشی و متوجه میشی که دقیقاً شبیه بقیهٔ ماهایی!»
n re
«فرق میکنه با کی زمان میگذرونی. تو که نمیخوای گیر دوست ناباب بیفتی؟»
اصلاً متوجه نبود که من خودم دوست ناباب بودم.
n re
هیچچیز تا این اندازه آرامش آدم را برهم نمیزند که کسی که بدترین رازهایت را میداند غافلگیرت کند.
n re
مردم با هم احوالپرسی و معامله میکردند و برای هم شایعه پراکنی میکردند.
n re
هیچکس از یه زن جوان سهلالوصول خوشش نمیآد
n re
توی پارهپاره کردن دل آدم با کلام استعداد فوقالعادهای داشت.
n re
زندگی یه داستان شاه و پریان نیست. وقتی با یه مرد آشنا میشی باید فکر کنی، نه اینکه فقط احساس کنی. باید به این فکر کنی که از کجا اومده، به کجا میره و به چی اعتقاد داره...
n re
«من دیگه به شانس اعتقادی ندارم. ترجیح میدم خودم سرنوشتم رو بسازم.
n re
توی زندگی هر آدمی فقط یه دورهٔ طلایی وجود داره.
n re
ما بیشتر وقتی عذاب میکشیم که سعی میکنیم کسی یا چیزی باشیم که نیستیم
n re
فریب زرق و برق رو نخور. ارزشت از این چیزها بیشتره. از قدیم گفتن: هر چیزی که برق میزنه طلا نیست
n re
یه سگ کوچیک میگیرم. یکی از اونهایی که موهای فرفری دارن.»
نخودی خندیدم. «یه پودل؟»
«درسته. یه پودل! ترجیح میدم یه روزی یه پودل داشته باشم تا یه مرد!»
daisy
شخصیت آدمی سرنوشت اوست.
n re
«مجبور نیستیم به هیچکسی وابسته باشیم.»
n re
صداش یه دنیا بود، یه سرزمین سبز و غنی پر از کوهستانها و رودخونهها...
n re
صورتی که هیچوقت ندیدهای چهرهای است که هیچوقت هم به خاطر نمیآوری.
n re
زمانی که سرنوشت چیزی مرحمت میکند، باید حواست را جمع کنی.
n re
زندگیام پر از شکاف بود. فاصلهٔ خیلی زیادی بین کسی که میخواستم باشم و کسی که بودم وجود داشت.
n re
فضیلت و سختکوشی یه نوع برتریه، مهم نیست توی چه موقعیتی باشی.
n re
حسی مثل اینکه تمام زندگیام توی راهرویی بیپایان با دیوارهای پوشیده از آینه باشم و سرم را پایین بیندازم، با تمام سرعت بدوم و هر کاری برای پرت کردن حواسم و اجتناب از دیدن خودم توی آینه انجام بدهم.
n re
«میتونی ببینی که مشکلاتت حاصل کارهای خودت هستن؟ که فرار کردن از زندگیت فقط باعث شده روزگارت بدتر بشه؟»
n re
هیچچیزی را بیشتر از بودن در جایی جدید دوست ندارم. جایی که مردم درگیر رسم و رسومات و عقاید کوتهفکرانه درمورد درست و غلط و خیر و شر نباشند. فکر نمیکنم هیچچیزی ملالانگیزتر و بیلطفتر از تلاش برای خوب بودن باشد. اگر جای شما بودم، تا جایی که میتوانستم گمشده باقی میماندم.
n re
مرگ بر همهچیز پیروز میشه
n re
«یه دختر هر چند وقت یه بار باید استراحتی به خودش بده. خوبه که یه کمی از رؤیاهات رو عملی کنی.»
n re
من از راز خیلی خوشم میآد. چیزی که دیگران نمیدونن؛ نمیتونن هم توش مداخله کنن.
n re
عادت کرده بودیم هر جا که دیگران میایستادند، بایستیم و به حرفهایشان گوش کنیم و سعی کنیم چیزی را که آنها میدیدند ما هم ببینیم.
n re
سرنوشت معانی زیادی داره، از مصیبت گرفته تا پیروزی
n re
بهتره مرموز باشی تا مثل یه کتابِ باز.
n re
هرچه چیزی دستنیافتنیتر باشد، ارزشمندتر میشود.
n re
حجم
۳۹۱٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۴۳۲ صفحه
حجم
۳۹۱٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۴۳۲ صفحه
قیمت:
۶۷,۵۰۰
تومان