کتاب پلنگ زخمی
معرفی کتاب پلنگ زخمی
کتاب پلنگ زخمی نوشتۀ آقای تقی شجاعی است که در سال ۱۴۰۰ انتشارات کتابستان معرفت آن را منتشر کرده است. این کتاب یک رمان نوجوان است، زبان و شخصیت و مضمون کاملاً نوجوانانه است.
درباره کتاب پلنگ زخمی
قهرمان داستان پلنگ زخمی، یک پسر پانزدهساله است، عرفان یا آنطور که خودش در پروفایلش نوشته عرفان پلنگ! پسری در آستانه بلوغ، در دنیای امروز. دنیای شبکههای اجتماعی و فضای مجازی و دسترسی آسان به هر محتوایی. چه خوب و چه بد. عرفان که حالا موبایل دارد و با یک دختر هم در فضای مجازی آشنا شده و از فیلترشکن و باقی ماجراها خبر دارد، به یک معضل بزرگ مبتلا شده است.
جسارت نویسنده واقعاً تحسینبرانگیز است. در روزگاری که نویسندگان ما اصلاً برای نوجوانان نمینویسند یا در بهترین حالت، داستانشان خنثی است و هیچ دردی از نوجوان را نه مطرح و نه درمان میکند یا حتی بدتر! نوشتنشان تخدیری است و ترویج چیزهای مضر. اینکه نویسندهای رمان نوجوانان با محوریت امور تربیتی و دینی بنویسد، بسیار نادر است.
خواندن کتاب پلنگ زخمی را به چه کسی پیشنهاد میکنیم؟
این کتاب برای نوجوانان در سن بلوغ و والدین آنها کتابی جذاب و خواندنی است.
بخشهایی از کتاب پلنگ زخمی
مدتی بود دختر همسایه بهم سلام میداد. ازش خوشم میآمد. خواستم عاشقش شوم شاید روزی به دردم بخورد، اما از من بزرگتر بود. تازه قرار بود پانزده سالم بشود و او شاید پنج سال پیش در چنین روزهایی پانزدهسالگیاش را جشن گرفته بود. برای همین سعی کردم سلامش را بهحساب همسایه بغلی بودن بگذارم و هوا برم ندارد که پس چرا دختر آنیکی همسایه بغلی بهم سلام نمیدهد؟ اما سعیام زیاد فایده نداشت. عشق است دیگر. زهرمار این چیزها حالیاش نمیشود. مخصوصاً اگر طرف دنبالت کند و بیاید زیر پست کیک تولدت علامت قلب بگذارد و کامنتی بنویسد که محاسبات فلسفی محرکیات را به هم بریزد. برای من که بهتازگی حس تازهای به دخترها داشتم، این چیزها مهم بود. یکبار شبهنگام درست موقعی که به عاد همیشگی داشتم در حیاط خانهمان راه میرفتم و مسواک قبل از خوابم را میزدم و ماه و ستارهها را نگاه میکردم، یکهو صورت سفید دختر همسایه را در قاب پنجره طبقه دوم خانهشان دیدم. دخترک
داشت چشمک زدن ستارهها را تماشا میکرد. من هم به درختی تو حیاطمان تکیه داده بودم و مسواک به دست، با دهان باز و البته پر از کف خمیردندان نعنایی نگاهش کردم. موهایش طلایی بود و شانه روی آنها چوبی. دست خودم نبود که هوا برم داشت. دلم خواست. یعنی دلم خواست جای شانه چوبیاش بودم و لای موهایش میشکستم و تا اطلاع ثانوی همان جا میماندم نمیدانم این جمله عاشقانه را از چه کسی شنیدهام. اما خب شیرش حلال. عجب حرف مفتی زده است. درست به در همین موقعها میخورد. زلزده بودم بهش و در خیالم شنا میکردم و از طعم جدید نعنا لذت میبردم که صدای مامان مثل خمپارهای افتاد وسط توهماتم: «عرفان! بدو صبح خواب میمانی. مدرسهات دیر میشود.» فریاد بیموقع مامان، دخترک را متوجه من کرد. هراسان برگشت نگاهم کرد و تا مرا دید، مثل گوسفندی که گرگ دیده باشد، سرش را داخل برد. تفی روی شانسم انداختم با طعم نعنای خمیردندان. موزاییک کف حیاط سفید شد. از شیرینی نگاه به او، شیرینی خمیردندان پرید توی گلویم. تصویر موهای طلاییاش در ذهنم حک شد. تا آنجا که موقع خواب جلوی چشمانم تاب میخورد. از آن شب به بعد، درست همان موقعها، من در حیاط بودم و سربههوا، به امید دیدن دختر همسایه داشتم مسواک میزدم. همدیگر را در اینستاگرام دنبال میکردیم. دنبالکنندگان صفحهام در اینستاگرام سیصد نفر شده بودند. بیشترشان دختر بودند. با عکسهای پروفایل قشنگ. دخترهایی که هر روز عکسهای جدیدی از خودشان پست میکردند و من از دیدنشان لذت میبردم.
حجم
۱۳۳٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۲۰۴ صفحه
حجم
۱۳۳٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۲۰۴ صفحه
نظرات کاربران
من نسخه چاپی کتاب رو مطالعه کردم. اولین کتابی هست که دیدم، در موضوع خودارزایی که یکی از مهمترین مسائل نوجوان امروز هست؛ پرداخته. میتونه برای هر نوجوان دختر و پسری که چه درگیر این موضوع هستند و چه نیستند، موثر و
لطفاً در طاقچه بی نهایت قرار دهید ..سپاس
نویسنده در نگارش هنرمند بوده چون تونسته کتاب رو از زبان شخص آلوده به گناه بنویسه اما با این حال خواننده با خوندنش به گناه تشویق نمیشه و احساس بدی بهش دست نمیده نویسنده در قالب رمان سعی کرده راه های
اولین کتابی بود که درباره نوجوونا میخوندم و اینقدر صریح و روشن مسائل مهم و یکی از معضلات نوجوونا رو این طور ساده و واضح بیان کرده بود. پایان کتاب و فصل های آخر به سمت خوبی پیش میره که
لطفا در قسمت بی نهایت قرار بدید ممنون
انصافا کتاب فوق العاده خوبی بود به شدت فضای دبیرستان و کلاس ها و شوخی ها رو خوب توصیف میکرد ... خیلی به واقعیت نزدیک بود من که خیلی لذت بردم
کتابی که نوجوونا جذبش میشن و به دغدغه هاشون به طور غیر مستقیم پرداخته میشه
آفرین به نویسندهش! مشخصه برای متن تلاش زیادی شده👌 ولی خب پایان باز بود و منم از پایان باز اصلا خوشم نمیاد :)
نقطه قوت کتاب اینجاست که بدون تعارف میاد مثل یه رفیق در مورد موضوعی که نوجَوونها و جَوونها باهاش دستوپنجه نرم میکنن، به صورت غیرمستقیم بهشون راه حل میده که چکار کنن که زندگی سالمتر و متمرکزتری داشته باشن. دلیل یک
بسم الله حقیقتا نمیدونم باید توصیه کنم یا نه... خوندن کتاب برای مربی ها و پدر مادر ها خوبه اما برای نوجوان ها نمیدونم شاید آن ها را بیشتر سوق بده به سمت گناه شاید هم بالعکس... نمیدونم... ولی کتاب واقعا