کتاب ترانزیت
معرفی کتاب ترانزیت
کتاب الکترونیکی «ترانزیت» نوشتهٔ آنا زگرس با ترجمهٔ ستاره نوتاج در گروه انتشاراتی ققنوس چاپ شده است. این کتاب دربارهٔ مشکلات پناهجویان و مهاجرانی است که برای فرار از شرایط خود به دنبال ویزای آمریکا هستند؛ اما با چالشهای فراوانی روبرو میشوند. این قصه سه شخصیت اصلی دارد؛ زایدلر مکانیک جوان، وایدل نویسنده مرده و ماری همسرش که شهر به شهر پشت سر زایدلر میرود و دنبال شوهر مردهاش میگردد. «ترانزیت» در ۱۰ فصل نوشته شده است. از دیگر آثار این نویسنده میتوان به «تمین صلیب»، «ترانزیت»، «مرده ها جوان می مانند»، «تصمیم» و «اعتماد» اشاره کرد.
درباره کتاب ترانزیت
«ترانزیت» روایتی است مربوط به زمان اشغال فرانسه در سال های اول جنگ جهانی دوم و مهاجرانی که به امید زندگی بهتر و فرار از ویرانیها و تلخیهای جنگ، تلاش میکنند هرطور شده، خود را به آمریکا برسانند؛ اما پشت سد دیگری به اسم سفارت و بروکراسی اداری متوقف شدهاند.
داستان دربارهٔ یک مکانیک جوان آلمانی است که خود را نویسنده مردهای جا میزند تا از مدارک او برای عبور از ترانزیت استفاده کند. مرد جوان باید از چند کشور و چند بندر عبور کند تا بتواند خود را به کشوری برساند که در آن اقامت کند.
کتاب ترانزیت را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب به علاقهمندان به رمانهایی با درونمایهٔ پرداختن به مشکلات مهاجرین و پناهندگان، پیشنهاد میشود.
بخشی از کتاب ترانزیت
در کشتی مونترآل زوجی بودند که دورادور می شناختمشان. حتماً خودتان از این آشنایی های زودگذر در ایستگاه های قطار، در اتاق انتظار کنسولگری، یا اداره صدور ویزا خبر دارید. چند کلمه پیش پاافتاده، مثل پول خرد، به سرعت رد و بدل می شود. فقط گهگاهی چیز خاصی به گوش آدم می رسد، کلمه ای یا حرفی که آشناست، یا چهره ای. به دل آدم می نشیند، سریع و زودگذر. آدم سر بلند می کند، گوش می دهد و بلافاصله درگیر ماجرایی می شود. می خواهم یک بار تمام داستان را از اول تا آخر برای کسی تعریف کنم, اما می ترسم حوصله طرف سر برود. از این داستان های هیجان انگیز خسته نشده اید؟ این داستان های پر از تعلیق حالتان را به هم نمی زند؟ داستان هایی درباره کسانی که خطر مرگ از بیخ گوششان رد می شود، درباره فرارهای نفس گیر؟ من خودم از همه این داستان ها بیزار شده ام. الآن دیگر اگر چیزی برایم جالب باشد، داستان سرایی های کارگر پیری است درباره این که در طول عمر چندین ساله اش چند متر سیم جمع کرده و از چه ابزاری استفاده کرده است, یا درباره چراغ گِردی که بچه ها زیر نورش مشق های مدرسه را می نویسند.
حتماً خودتان از این آشنایی های زودگذر در ایستگاه های قطار، در اتاق انتظار کنسولگری، یا اداره صدور ویزا خبر دارید. چند کلمه پیش پاافتاده، مثل پول خرد، به سرعت رد و بدل می شود. فقط گهگاهی چیز خاصی به گوش آدم می رسد، کلمه ای یا حرفی که آشناست، یا چهره ای. به دل آدم می نشیند، سریع و زودگذر. آدم سر بلند می کند، گوش می دهد و بلافاصله درگیر ماجرایی می شود. می خواهم یک بار تمام داستان را از اول تا آخر برای کسی تعریف کنم, اما می ترسم حوصله طرف سر برود. از این داستان های هیجان انگیز خسته نشده اید؟ این داستان های پر از تعلیق حالتان را به هم نمی زند؟ داستان هایی درباره کسانی که خطر مرگ از بیخ گوششان رد می شود، درباره فرارهای نفس گیر؟ من خودم از همه این داستان ها بیزار شده ام. الآن دیگر اگر چیزی برایم جالب باشد، داستان سرایی های کارگر پیری است درباره این که در طول عمر چندین ساله اش چند متر سیم جمع کرده و از چه ابزاری استفاده کرده است, یا درباره چراغ گِردی که بچه ها زیر نورش مشق های مدرسه را می نویسند.
این نوشیدنی را دست کم نگیرید. طعمش هم مثل ظاهرش است: مثل آب تمشک. بعد از نوشیدنش احساس سبکی عجیبی می کنید. تحمل همه چیز برایتان راحت می شود. راحت تر حرف می زنید. اما بعد وقتی می خواهید بلند شوید زانویتان می لرزد. دلتان می گیرد، یک حس دلگیری ماندگار به شما دست می دهد ــ تا زمانی که لیوان بعدی را بنوشید. دلتان می خواهد فقط همان جا بنشینید و دیگر خودتان را درگیر هیچ ماجرایی نکنید.
من خودم پیش ترها درگیر ماجراهایی می شدم که امروز برایم مایه خجالت است. البته فقط ذره ای شرمگین می شوم ــ گذشته ها گذشته. اما اگر حوصله دیگران را سر ببرم, از ته دل خجالت زده خواهم شد. با این همه, می خواهم تمام ماجرا را یک بار از اول تا آخر تعریف کنم.
حجم
۳۲۶٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۳۰۳ صفحه
حجم
۳۲۶٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۳۰۳ صفحه
نظرات کاربران
از طاقچه ممنون میشیم تا کتاب های نشر ققنوس رو هم درطاقچه بینهایت قرار بدن، ♥️♥️