دانلود و خرید کتاب به وقت پاریس الکس جورج ترجمه سامان مرادخانی
تصویر جلد کتاب به وقت پاریس

کتاب به وقت پاریس

نویسنده:الکس جورج
ویراستار:حسن نوروزی
دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۵از ۲۴ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب به وقت پاریس

کتاب الکترونیکی «به وقت پاریس» نوشتهٔ الکس جورج با ترجمهٔ سامان مرادخانی و حسن نوروزی در کتاب کوله پشتی چاپ شده است. به وقت پاریس میزبان شخصیت‌های رنگارنگ بسیاری است؛ هنرمندان، نوازندگان، نویسندگان و جمعی از نوابغ روزگار، از مارسل پروست و ارنست همینگوی گرفته تا گرترود استاین و ژوزفین بیکر؛ اما چهار شخصیت اصلی داستان نه شمایل قهرمان‌ها را دارند و نه شمایل نوابغ را. «به وقت پاریس» روایت چهار شخصیت معمولی است که هریک از چیزی فراری هستند و هم‌زمان چشم‌انتظار چیز دیگری. هر چهار نفر گویی در هزارتویی که پاریس ۱۹۲۷ باشد، گم شده‌اند و به دنبال خویش می‌گردند. با گذر زمان و نزدیک شدن به نیمه‌ شب، شهر نورها این چهار شخصیت را به یکدیگر نزدیک‌تر و نزدیک‌تر می‌کند تا در فرازی فراموش نشدنی مسیرشان به همدیگر برسد.

درباره کتاب به وقت پاریس

در پاریس پر زرق و برق ۱۹۲۷، ژوزفین بیکر با ارنست همینگوی می‌رقصد، موریس رول تک و تنها پیانو می‌نوازد و گرترود استاین به میزبانی تالار های افسانه‌ای خود مشغول است. با این حال به جز این نوابغ، چهار مرد و زن دیگر در این شهر حضور دارند که هر یک حکایت های شگفت‌انگیز خود را به پیش می‌رانند. شخصیت‌های رمان به وقت پاریس چهار گمگشته هستند از طبقات فرودست و متوسط جامعه؛ به بیانی دیگر آدم‌هایی که نگاه شما هرگز در یک خیابان و در یک میدان دو بار جلب حضور آن‌ها نخواهند شد؛ یک مهاجر ارمنی، یک نقاش شکست‌خورده، نویسنده‌ای مغموم یا یک خدمتکار. الکس جورج با چیره‌دستی موفق شده است بر کالبد این شخصیت‌های اصلی جان بدمد و آرزوها، ترس‌ها، پشیمانی‌ها، و انگیزه‌های پیدا و پنهان یکایک آن‌ها را برای مخاطب ملموس و عیان کند.

کمیل، این زن خدمتکار، پس از مرگ کارفرما محبوش، با رازی بزرگ در دل زندگی کرده است، وقتی مارسل پروست از او خواسته بود تا تمامی دفتر یادداشت هایش را بسوزاند، کمیل یکی از آنها را از گزند آتش حفظ کرده و برای خود نگه داشته بود.اینک اما این دفتر یادداشت ناپدید شده و کمیل در تکاپو برای یافتنش پیش از برملا شدن راز درون آن است. در سوی دیگر شهر وقت برای نقاش شیدا و دلباخته‌ای به نام گیوم نیز به تنگ آمده است. او تنها چند ساعت برای بازپرداخت بدهی هود وقت دارد. بدی که اگر نپردازد سرش را بر باد خواهد داد. سورن، یک پناهنده‌ی ارمنی برای کودکان عروسک گردانی می کند و در دل امید دارد تا در شهری که هرگز برایش حکم خانه را نداشته است مامن و پناهی بیابد. همزمان که سورن در تلاش برای احیای گذشته‌ی خویش اشت ژان-پل ژورنالیست توان رویارویی با گذشته‌اش را نداردو در سیمای هر غریبه‌ای به دنبال دخترک گمشده‌ی خود می‌گردد.  «به وقت پاریس» با آوازی آهنگین و عمیق، به نشان می‌دهد ساکنین فراموش شده‌ٔ پاریس هم به اندازه‌ٔ شهری که در آن خانه کرده‌اند درخشان و خیره کننده‌اند.

کتاب به وقت پاریس را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب به علاقه‌مندان به رمان‌های فرانسوی پیشنهاد می‌شود. در این رمان داستان‌های تاریخی و عاشقانه‌ای هم‌زمان به پیش می‌روند.

بخشی از کتاب به وقت پاریس

وقتی کارش تمام می‌شود، دو تکه پارچهٔ هم‌شکل را روبه‌روی خود می‌بیند. پارچه‌های استفاده‌نشده را کف اتاق می‌ریزد و نخ و سوزن را برمی‌دارد. پس از بریدن، نوبت دوختن می‌رسد. دو طرف پارچه را محکم به هم چسبانده و با احتیاط نوک سوزن را از دو لایهٔ پارچه عبور می‌دهد و سپس نخ را در محل دوخت می‌کشد و محکم می‌کند. با طمأنینه و تأنی خاصی کار می‌کند؛ گویی این زندگی خود اوست که در حال دوختن آن است. چشمانش را ریز می‌کند تا کوک‌ها را با فاصلهٔ یکسان و منظم به پارچه دوخت بزند. کارش که تمام می‌شود، نخ را با انگشتان خود می‌بُرد و جامهٔ آماده‌شده را در آن نور کم‌سو بالا می‌گیرد. درنهایت خرناسی کوتاه از رضایت نیز می‌کشد.

شب پشتِ شب، سورن روی همین نیمکت می‌نشیند و تونیکی جدید می‌دوزد. با تمام شدن روز، اثری از تونیک نیز نمی‌ماند؛ همچون تلی از خاکستر معلق در دل کوران باد! سپس ازنو خواهد نشست و اثری دیگر خواهد آفرید.

کار تمام‌شده را روی میز می‌گذارد و از جایش بلند می‌شود. ردیف چشم‌های خیره و خاموشِ اطراف اتاقش را به نظاره می‌ایستد. چند ردیف قلاب به دیوار میخکوب شده‌اند و از هرکدام عروسکی دستی از جنس چوب آویزان شده است. در میانشان پادشاهانی چاق‌وچله و شاهزادگانی زیباروی وجود دارند؛ مردانی دلیر و شجاع با چشمانی خطرناک؛ جادوگری زرد و نحیف با زگیل‌های بزرگ بر چانه‌اش؛ و همین‌طور کودکانی فرشته‌مانند که چشمانشان برای بودن در میان این گروه عجیب‌وغریب، زیادی درشت و معصوم است. یک گرگ نیز در این جمع حضور دارد.

این گروه ناباب اکنون دیگر خانوادهٔ سورن هستند.

یکی از پسرها به اسم «هکتور» را از جایش برمی‌دارد و به سر میز خود برمی‌گردد. تونیک تازه‌دوخته‌شده را بر تن هکتور می‌کند و او را به‌سمت خود می‌چرخاند تا عملکرد او را بررسی کند. هکتور پسر خوش‌قیافه‌ای با دماغ دکمه‌ای و گونه‌های گل‌انداخته است و تونیک نیز به‌خوبی اندازهٔ اوست. عروسک چوبی تعظیم کوتاهی به سورن می‌کند و برای او دست تکان می‌دهد.

martina
۱۴۰۱/۱۱/۲۴

کتاب شامل داستان ۴ نفره که در بخش های کوتاه کوتاه داستانشون رو در پاریس روایت میکنه. خوندنش برای من دلنشین بود ولی هدف نویسنده از این سبک نگارش رو متوجه نشدم که می‌خواست به چی برسه.

zohreh
۱۴۰۲/۰۲/۱۵

کتاب ژانر تقریبا تاریخی داره که اثر پروانه‌ای بشدت توش دخیله! هر اتفاق کوچکی رو زندگی تک تک شخصیت‌ها تاثیر داشته و داره. فصل‌های ابتدایی با روتین‌های روزانه و معمولی زندگی عادی شخصیت‌ها شروع میشه. با اینکه به زیبایی و با جزئیات

- بیشتر
baaraan
۱۴۰۱/۱۲/۲۳

توصیه میکنم. صد درصد توصیه میکنم. داستانی لطیف با پایانی غیر منتظره. داستان در مورد چند شخصیت مجزاست که به نوعی بدون هیچ اطلاعی به هم مربوطند بعد از فصل سوم به هیچ وجه دوست ندارید کتاب رو زمین بگذارید🙂

کاربر ۷۲۵۷۳۸۱
۱۴۰۳/۰۸/۱۷

رمانی کاملا زیبا :) چند داستان که در نهایت به هم پیوند می خورند توصیه می کنم :)

parnian
۱۴۰۲/۰۱/۰۸

حقیقت اینه که از خوندن این کتاب حس خوبی ندارم چون فقط یه سری داستان بدون سر و ته خوندم که تقریبا هیچکدوم به سرمنزل خاصی نرسیدن و پایانش هم باز بود من کلا از فضاش که توی پاریس میگذشت

- بیشتر
کاربر ۳۱۶۳۷۲۲
۱۴۰۲/۰۵/۱۹

داستان خاصی نداره همین .به نظر من ارزش خوندن نداره

موسیقی او را با خود همراه می‌کند. بر فراز سایهٔ آسمان‌خراش‌های شهر پر می‌گشاید؛ شهر به سلطهٔ او درمی‌آید.
zohreh
این تصور که فقط با نشستن درون یک قایق یا قطار می‌توانید هویت خود را ازنو احیا کنید، یک افسانه است. شما خیلی چیزها را نمی‌توانید پشت‌سر رها کنید. از پس مرزها و اقیانوس‌ها، گذشتهٔ شما سرسختانه به تعقیب شما خواهد آمد. این مسافر قاچاق، ساکت و خائن از کنار نگهبانان عبوس مرزی خواهد گذشت و به شکلی نامرئی خود را میان گذرنامهٔ شما جای می‌دهد.
شراره
او نمی‌خواهد که فراموش کند. خاطراتش تمام آن‌چیزی هستند که برایش باقی مانده است.
zohreh
«می‌تونی تصور کنی چه احساسی داره؟ به‌خاطر یه چیزِ به‌خصوص به دنیا اومده باشی و حتی نتونی اونم انجام بدی؟»
zohreh
کفپوش نزدیک اتاق‌خواب مادرم همیشه وقتی روش قدم می‌زدیم غژغژ صدا می‌داد. هر بار مادرم صدای اون کفپوش‌ها رو می‌شنید، یه صدای آرومی از خودش درمی‌آورد که به من بفهمونه وقتشه برم قبل خواب ببوسمش.» لبخند تلخی بر شمایل مارسل پروست نشست و سپس ادامه داد: «اون روز من از روی همون کفپوش رد شدم و مثل همیشه همون صدا ازش بلند شد، اما دیگه خبری از صدای مادرم نبود. نه صدایی، و نه بوسه‌ای.
شراره
گورستان خود شهری است با محله‌ها و خیابان‌ها، با ساکنین ابدی و مهمانان خود
شراره
اونم مثل بقیه این حق رو داره که اینجا باشه. ولی حق داشتن و امنیت داشتن، دو چیز متفاوت هستن. و من می‌دونم کدوم یکی مهم‌تره.
zohreh
دور بودن از نگاه مردم تنها جایی است که او احساس آرامش و راحتی می‌کند.
zohreh
«همیشهٔ خدا درگیر دعواست. نمی‌تونه بی‌خیال یه جروبحث بشه. مشکلش اینه. می‌دونی؟ لازم نیست اون سراغ دردسر بگرده؛ همیشه دردسر اونو مثل آب‌خوردن پیدا می‌کنه.»
zohreh
او نیز مانندِ مونالیزا به یک نام مستعار بیشتر شهره است: آینه! چراکه شایعات این‌گونه می‌گویند که او نمی‌تواند از کنار آینه‌ای بگذرد و با دیدن خویش در آن، خود را ستایش نکند.
zohreh
با هر جرعه از شرابی که می‌نوشیدند، راه پیش‌رویشان واضح‌تر می‌شد. تصورات دمِ مستی‌اش او را بی‌محابا به‌سوی آینده‌ای سرشار از شهرت و ثروت‌های ناگفته سوق می‌داد.
zohreh
او نمی‌خواهد که فراموش کند. خاطراتش تمام آن‌چیزی هستند که برایش باقی مانده است.
شراره
«پاول والری یک‌بار گفت که شعرها هیچ‌وقت واقعاً تموم نمی‌شن، فقط رها می‌شن. من فکر می‌کنم همین رو می‌شه درمورد رمان‌ها هم گفت.»
شراره
«ما فرصت‌های زیادی برای شاد بودن خواهیم داشت.»
zohreh
او می‌داند که اکنون باید در یک بیمارستان باشد، اما خب هیچ دکتری نه حسرت و پشیمانی‌اش را دوا خواهد کرد، نه مرهمی بر قلب شکسته‌اش خواهد گذاشت.
zohreh
«هر گوشهٔ شهر واسش یه لذتی داره و درک نمی‌کنه که چرا باید حتی از یکی از این لذت‌ها دست بکشه.»
zohreh
او معروف‌ترین انسان پاریس است، اما شهرتش فقط یک نقاب است. آن لبخند چشم‌نوازش زرهی بود که او را از نظر دیگران پنهان می‌کرد.
zohreh
آنچه اکنون ژان‌پُل درمورد ژوزفین می‌داند، دقیقاً همان مقداری است که او می‌خواست ژان‌پُل درموردش بداند.
zohreh
تا صدای بسته شدن قفل به گوش می‌رسد، ولوله و هیاهوی سرسام‌آور بیرون عقب‌نشینی می‌کند. زوزهٔ ماشین‌های در حال گذر، هیاهوی بچه‌های دله‌دزد، ضربهٔ آرام و هماهنگ چکش یک کارگر نامرئی... حالا دیگر این صداها چیزی بیش از کلاژی از صداهای خفه‌شده نیستند. به‌یک‌باره گویی در جهانی دیگر است. ژان‌پُل عاشق این لحظه است. او از این فراغت آرامی که در بازگشت او از دنیای بیرونی شهر به دنیای خصوصی خود میان دیوارها نصیبش می‌شود، لذت فراوان می‌برد. پاریس همواره آنجاست، پشت آن در چشم‌انتظار اوست؛ ولی روی برگرداندن از همهٔ آنها و بازگشت به خانه چقدر شیرین است!
zohreh
او می‌خواهد زمان ازدست‌رفتهٔ خود را جبران کند؛ مبارزه‌ای با زمان که او خوب می‌داند پیروزی در آن برایش هرگز میسر نخواهد بود.
zohreh

حجم

۳۰۹٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۳۵۲ صفحه

حجم

۳۰۹٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۳۵۲ صفحه

قیمت:
۵۹,۵۰۰
۴۱,۶۵۰
۳۰%
تومان