دانلود و خرید کتاب راهنمای به آتش کشیدن خانه نویسندگان براک کلارک ترجمه الهام عسکری
تصویر جلد کتاب راهنمای به آتش کشیدن خانه نویسندگان

کتاب راهنمای به آتش کشیدن خانه نویسندگان

نویسنده:براک کلارک
انتشارات:نشر نیماژ
دسته‌بندی:
امتیاز:
۲.۴از ۵ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب راهنمای به آتش کشیدن خانه نویسندگان

کتاب الکترونیکی «راهنمای به آتش کشیدن خانه نویسندگان» نوشتهٔ براک کلارک با ترجمهٔ الهام عسکری در نشر نیماژ چاپ شده است. رمان راهنمای به‌آتش کشیدن خانهٔ نویسندگان در نیوانگلند، پُرفروش‌ترین اثر کلارک، سال ۲۰۰۷ در آمریکا و، پس از آن، در انگلستان و استرالیا و نیوزیلند منتشر و به زبان‌های فرانسوی، هلندی، اسپانیایی، آلمانی، ایتالیایی، پرتغالی، و اکنون به فارسی ترجمه شده است. عمده شهرت کلارک توانایی شگفت‌انگیزش در آفرینش کمدی‌های تاریک و طنزهای تلخ درباره مردم عادی آمریکا و چالش‌های زندگی‌شان است. او علاقه خاصی به توصیف شخصیت‌های بسیار ساده، ناشی و بداقبال دارد.

درباره کتاب راهنمای به آتش کشیدن خانه نویسندگان

«راهنمای به‌آتش‌کشیدن خانهٔ نویسندگان در نیوانگلند روایت زندگی سام پالسیفر بخت‌برگشته و کودن است که ناخواسته خانهٔ امیلی دیکینسیون؛ شاعر و نویسندهٔ آمریکایی را به آتش می‌کشد و در این ماجرا دو نفر را به کشتن می‌دهد. سام در بیست‌وهشت‌سالگی، پس از ده سال حبس، زندگی تازه و آرامی را آغاز می‌کند و هویت جدیدی را به‌عنوان یک شوهر و نیز یک پدر برای خود ایجاد می‌کند. اما وقتی خانهٔ دیگر نویسندگان مشهور نیوانگلند ناگهان هم آتش می‌گیرد او باید بی‌گناهی خود را با فاش کردن هویتش که همان آتش‌زدن خانهٔ نویسندگان است ثابت کند.

براک کلارک نویسندهٔ معاصر آمریکایی در دانشگاه بودوین ایالت مین آمریکا، نگارش خلاق تدریس می‌کند. وی نویسندهٔ داستان کوتاه و رمان است، جوایز ادبی متعددی را در کارنامهٔ خود دارد و آثارش به بیش از ده زبان زندهٔ دنیا ترجمه شده است.

کلارک تاکنون مقالات متعدد، چندین مجموعه داستان کوتاه و پنج رمان منتشر کرده که برخی از آن‌ها برندهٔ جوایز فاخر ادبی شده‌اند، ازجمله مجموعه‌داستان کوتاهش، آنچه نمی‌دانیم که جایزهٔ مِری مکارثی ۵ را از آن خود کرده است. فلوشیپ‌های متعدد او در زمینهٔ ادبیات را هم می‌توان از دستاوردهای دیگر زندگی ادبی این نویسنده دانست.

کتاب راهنمای به آتش کشیدن خانه نویسندگان را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به علاقه‌مندان به کمدی سیاه پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب راهنمای به آتش کشیدن خانه نویسندگان

بسکتبال بازی‌کردن را که یکی از شادی‌های بزرگ من در زندان بود، از سیاه‌پوستی به نام تِرِل یاد گرفتم، ولی پایان خیلی بدی داشت. او سه سال آخر از دَه سال حبسم را با من زندانی بود و جرمش این بود که وقتی سِمَت خزانه‌داری ووستِر را داشت برای خودش چک کشیده بود. در بسکتبال به‌ندرت بازنده بودم، حتی وقتی تازه بازی یاد گرفته بودم. با اینکه ترل خیلی‌خیلی قوی بود، قدش از من کوتاه‌تر بود و گاهی مثل شیر آب آتش‌نشانی نایِ جنبیدن نداشت. سنش هم دوبرابر من بود. زانوهایش داغان بودند و موقع دویدن مثل چوب ترک‌خورده ترق‌وتوروق می‌کردند. گاهی که در بازیِ تن‌به‌تن برنده می‌شد فریاد می‌زد: «من یه مرد گنده‌م.» حرف جالبی بود. بعد از آخرین مسابقه‌مان که خیلی راحت بُردمش من هم فریاد زدم: «من یه مرد گنده‌م.» ترل که فکر کرد مسخره‌اش می‌کنم توی سرم کوبید و به باد کتکم گرفت و، ازآنجاکه من موقع عصبانیتِ واقعی دست‌وپایم را گم می‌کنم، بی‌حرکت ایستادم و بی هیچ دفاعی خشم و بدرفتاری او را نوشِ‌جان کردم. موقعی که مأموران زندان او را کشان‌کشان به‌طرف سلول انفرادی می‌بردند، خط‌ونشان می‌کشید که بعد از دورهٔ انفرادی باز هم کتکم خواهد زد. بهتر بود این را نمی‌گفت، چون حرفش باعث شد انفرادی‌اش را طولانی‌تر کنند. از انفرادی که درآمد، من آزاد شده بودم و در خانهٔ پدری، کنار والدینم، زندگی می‌کردم.

زندگی با پدر و مادرم چندان خوب از آب درنیامد: از یک طرف، آتش زدن خانهٔ امیلی دیکینسون قلب آن دو را شکسته بود، چون مادرم دبیرِ دبیرستان و پدرم ویراستار انتشارات دانشگاه شهر بود و ادبیات و کلماتِ زیبا برایشان اهمیت زیادی داشت؛ سینما و تلویزیون برایشان مهم نبود، ولی یک شعر خوب ممکن بود از عمق دل اشک و آهشان را دربیاورد. از طرف دیگر، همسایه‌هایمان در آمهرست هیچ خوشحال نبودند که من مشهورترین خانهٔ شهر را آتش زده‌ام و دو تن از شهروندان را در این غائله به کشتن داده‌ام؛ برای همین، بغضشان را سر والدینم خالی می‌کردند.

دختر خوانده پروفسور اسنیپ فقید 🐍💚
۱۴۰۲/۰۸/۲۷

این کتاب و کتاب سرزمین خیال رو پارسال از نمایشگاه خریدم. و میتونم بگم هیچ کدومشون رو دوست نداشتم😂 اصلا نمیدونم این کتاب توی کدوم ژانر قرار میگیره. درمورد یک نفره که یک خونه رو آتیش میزنه و نمیدونسته که در

- بیشتر
رمان راهنمای به‌آتش کشیدن خانهٔ نویسندگان در نیوانگلند، پُرفروش‌ترین اثر کلارک، سال ۲۰۰۷ در آمریکا و، پس از آن، در انگلستان و استرالیا و نیوزیلند منتشر و به‌زبان‌های فرانسوی، هلندی، اسپانیایی، آلمانی، ایتالیایی، پرتغالی، و اکنون به فارسی ترجمه شده است. این رمان که در قالب زندگینامه نوشته شده خودآموز داستان‌نویسی است: راهنمای خطرها و کلیشه‌ها و دشواری‌هایی است که نویسنده در روایت داستان با آن‌ها سروکار دارد. گاهی فقط یک عبارت یا یک جمله به حادثه‌ای منجر می‌شود، حرکتی برمی‌انگیزد یا اثری خلق می‌کند
کاربر ۲۷۳۷۷۷۸
به او می‌گویم: «هنوزم عاشقتم.» او هم می‌گوید: «منم همین‌طور.» فکر می‌کنم منظورش این است که عشق هرگز نمی‌میرد اما همه‌چیز نیست و هیچ‌وقت هم امکان ندارد آن چیزی باشد که ما دلمان می‌خواهد. احتمالاً پیامِ کتاب‌های مادرم هم همین بوده، کتاب‌هایی که وادارم کرد بخوانمشان و در آخر خودش را از شرشان خلاص کرد.
کاربر ۲۷۳۷۷۷۸
الکلْ خودتخریبی را در نظر آدم جذاب می‌کند و او را وامی‌دارد چیزهایی بگوید که اصلاً منظور حقیقی‌اش نبوده است؛ ممکن است از گفتنش پشیمان شود و البته شاید به‌حدی مست شود که حتی پشیمان هم نشود.
کاربر ۲۷۳۷۷۷۸
آن موقع پسربچه بودم. نامه‌ها را می‌خواندم و به‌خوبی می‌دانستم چرا پدرم آن کارها را انجام می‌دهد: جان می‌کَند که عالی باشد. این را هم بگویم که اگر عالی بودن به‌مفهوم انجام دادن کاری متفاوت با مشغولیت‌های همیشگی است ـ به این معنی که به‌دنبال عالی بودنیم چون دلمان می‌خواهد محبوب باشیم یا شاید هم عالی بودن آخرین رؤیای خودِ غمگین و تلاشگرِ ماست، چیزی که به‌اشتباه به‌دنبال آنیم ـ به‌هیچ‌وجه ضروری نیست و عالی بودن هرگز به‌دست نخواهد آمد.
کاربر ۲۷۳۷۷۷۸
پوشیده‌گوییِ حرفه‌ایِ ادیبان بسیار پیچیده‌تر از آدم‌های معمولی است
کاربر ۲۷۳۷۷۷۸
بدانید که پخمه‌ها همیشه خودشان را متفاوت و منحصربه‌فرد می‌دانند، خیال می‌کنند پخمگی‌شان مثل اثرانگشت فقط خاص خودشان است، ولی حقیقت این است که دنیا پر از پخمه‌هایی دقیقاً مثل آن‌هاست و تصور منحصربه‌فرد بودنشان هم صرفاً دلیل دیگری است در تأیید پخمگی‌شان.
کاربر ۲۷۳۷۷۷۸
نور چراغ‌های خیابان از پنجرهٔ اتاق پدرم به داخل می‌تابید و اتاق را از تاریکی مطلق درآورده بود، یعنی فقط در حدی که بتوانم بدن پدرم را زیر پتو تشخیص بدهم. وقتی بیدار بود، ریز و آب‌رفته به‌نظر می‌آمد؛ اما در این زمان، در پرتو آن نور کم‌سو و زیر پتو، عجیب تنومند و مرموز شده بود، درشت‌تر از مردی که توی ذهنم بود. یادم می‌آید که در آن لحظات چنین حقیقتی فکرم را مشغول کرد: چقدر دردناک است که پدرم یا شاید همهٔ ما وقتی خوابیم جذاب‌تر از بیداری‌مان هستیم.
کاربر ۲۷۳۷۷۷۸
خانمی از لِنوکس در ماساچوست درخواست کرده بود که خانهٔ ادیت وارتون را آتش بزنم، چون بازدیدکنندگان خانهٔ وارتون ماشینشان را جلوی صندوق‌پستی او پارک می‌کردند؛ دیگر آنکه وارتون همیشه در نظر او غرغرو و متظاهر بود.
کاربر ۲۷۳۷۷۷۸
یک دام‌پرور از کوپِرستاونِ نیویورک ازم خواسته بود که توی دودکش خانهٔ جیمز فنیمور کوپر بنزین بریزم، چون نمی‌توانست تحمل کند که وقتی او و خانواده‌اش به‌شدت فقیرند خانواده‌ای چنین ثروتمند باشند. نوشته بود: «کوپر هیچ‌وقت بدبختیای منو نکشیده. خونواده‌ش تا گلو توی پول غرقَن، باز نفری دَه دلار ورودی می‌گیرن و مردم هم این پول رو می‌دن. می‌شه به ما لطف کنی خونهٔ این حروم‌زاده رو آتیش بزنی و با خاک یکسان کنی؟ اگه لازم باشه چند تا از گاو و گوسفندام رو می‌فروشم و هزینه‌ش هم هر چقدر که باشه می‌دم.»
کاربر ۲۷۳۷۷۷۸
اگر عشقی که والدین به‌هم دارند پایهٔ محکمی نداشته باشد آنگاه ما، میوه‌های عشق، رابطهٔ عاشقانهٔ آن دو را نابود می‌کنیم تا بتوانیم واقعاً به یکی‌شان شباهت پیدا کنیم. شاید دلیلِ مردم برای داشتن چند بچه به‌جای یکی همین است: تا هیچ‌یک از والدین احساس تنهایی و حسادت نکند.
شراره
دروغ گفتن ترسِ کمتری از آن احساس تنهایی دارد که ممکن است با دروغ نگفتن سراغمان بیاید
شراره
این خاصیت فقر است، ـ این‌طور تصور می‌کنم: حافظه را از زیبایی‌ها تهی می‌کند، و این دلیل دیگری است که خلاصی از فقر تلاش بسیار می‌طلبد.
شراره
اگر مادرم فقط یک کتاب برای خواندن داشت، آن‌همه تنها به‌نظر نمی‌آمد. شاید این هم دلیل دیگری است که آدم‌ها مطالعه می‌کنند: تا تنهایی‌شان را پُر کنند یا اینکه افرادِ دیگر تنهایی‌شان را حس نکنند و برایشان دل نسوزانند و بگذارندشان به حال خودشان.
شراره
کتاب‌ها مفیدند. می‌توانند تأثیر مستقیم داشته باشند ـ حتماً که می‌توانند. اگر تأثیر نداشته باشند، اصلاً چرا کتاب بخوانیم؟ اما اگر این نتیجه‌گیری درست است، چرا مادرم کتاب‌هایش را دور ریخت؟ آیا این‌طور است که بعضی از کتاب‌ها مفیدند و برخی به هیچ دردی نمی‌خورند و باید از شرشان خلاص شد؟ پس واضح است که مادرم کتاب‌های بدی خوانده بود. من نباید آن اشتباه را تکرار کنم.
شراره
اگر عالی بودن به‌مفهوم انجام دادن کاری متفاوت با مشغولیت‌های همیشگی است ـ به این معنی که به‌دنبال عالی بودنیم چون دلمان می‌خواهد محبوب باشیم یا شاید هم عالی بودن آخرین رؤیای خودِ غمگین و تلاشگرِ ماست، چیزی که به‌اشتباه به‌دنبال آنیم ـ به‌هیچ‌وجه ضروری نیست و عالی بودن هرگز به‌دست نخواهد آمد
شراره

حجم

۳۱۷٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۳۴۴ صفحه

حجم

۳۱۷٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۳۴۴ صفحه

قیمت:
۸۰,۰۰۰
۲۴,۰۰۰
۷۰%
تومان