کتاب کلاف
معرفی کتاب کلاف
کتاب الکترونیکی «کلاف» نوشتهٔ ف صفاییفرد (دنیا) در انتشارات شقایق چاپ شده است. در این کتاب به موضوع تکراری خیانت از جنبهٔ جدیدی پرداخته شده است.
درباره کتاب کلاف
همه چیز در ظاهر زندگی محمد و گیتی خوب و درست است. آن دو مادر و پدر خوبی هستند که برای نازگل، تنها فرزندشان چیزی کم نمیگذارند و به وظایف دیگرشان نیز به خوبی میرسند. اما ظاهراً پشت پردهٔ این صحنهٔ آرام، هوا طوفانی و نابهسامان است.
کتاب کلاف را به چه کسانی پیشنهاد می کنیم
این کتاب به علاقهمندان به رمانهای ایرانی با مضامینی چون عشق، خیانت و خانواده پیشنهاد میشود.
بخشی از کتاب کلاف
باز دوباره دنیا چرخزنان دور سرم تاب میخورد و قدمهایم را تلوخوران به جلو میراند. توانم دارد قطرات آخرش را خرج تنم میکند. درک چندانی ندارم، فقط انگار همهمهٔ مدیر و ناظم هم به هیاهوی دانشآموزان اضافه میشود. خوب است که کمک میکنند قبل از سقوط روی صندلی جا بگیرم. به سختی چشمهایم را باز میکنم. همه نگران نگاهم میکنند. سعی میکنم خودم را خوب نشان بدهم، مثل همان تصویری که سالها به شبیه سازیاش عادت کرده بودم. اینبار اما نمیشود. تنها چند کلمه از فشاری که شاید افتاده باشد به زبان میآورم. دستور تهیهٔ آب قند صادر میشود. میخواهم بگویم نیازی نیست. مگر فشار افتادهٔ یک زندگی بیستساله با آب قند برمیگردد؟ اما زبان بیجانم همکاری نمیکند. تنها سکوت میکنم تا این میان بغضی که بیاندازه انتظار شکسته شدن را میکشد آبروریزی نکند.
میشنوم که برای خانه رفتنم برنامه میریزند، اما نازگلم را چه میکردم. نباید نگران میشد. قرار بود بعد از مدرسه به رستوران انتخابیاش برویم. از قبل این برنامه را چیده بود و بیخبر رفتنم تنها باعث نگرانیاش میشد. قبل از آنکه دوختهٔ بریدههایشان را تنم کنند زبان میجنبانم و از خبر کردنش میگویم. نجمه بلافاصله در پی خواستهام از جا بلند میشود و خانم علومی کنارم مینشیند و همزمان که شانههایم را ماساژ میدهد از نگران نکردن نازگل میگوید. به سختی پلکهای نیمهبازم را باز نگه میدارم و با آخرین ذرههای توانم زمزمه میکنم:
ـ بیخبر برم بیشتر نگران میشه.
خانم علومی سراغ آب قند را میگیرد و من فقط دردی شدید در سرم حس میکنم. چشمهایم به چنان ظلماتی پیوند میخورند که شب هم به خودش ندیده است. دیگر نه صدایی میشنوم، نه گردش دنیا را به دور سرم حس میکنم. میان کابوسی با نقش عروسک از دست رفتهام گم میشوم.
حجم
۸۵۲٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۸۰۸ صفحه
حجم
۸۵۲٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۸۰۸ صفحه
نظرات کاربران
جزو کتابای خوب ایرانیه و حقشه که بیشتر دیده باشه داستان خوب و آموزنده ای داره و قلمش کشش لازم رو ایجاد میکنه👌
من این رمان رو انلاین خوندم و همون موقع که میخوندم همش با خودم میگفتم واقعا حیف همچین کتابیه که چاپ نشه. واقعا خوشحالم که چاپ شد😍 داستان خیلی پرکشش و اموزندس. هم باهاش میخندی، هم گریه میکنی هم کلی
رمانی واقع بینانه با داستانی جذاب و متنی سلیس و روان
یکی از بهترین کتابهای چاپی بود که خوندم و برای مبلغی که پرداختم هیچ حس پشیمونی نداشتم.
من چاپی این کتاب رو خونم خیلی عالی بود از همین نویسنده کافه کوچه هم چاپ شده که طنز که اونم خیلی شیرین هست
خیلی داستان جذابی بود متنش خیلی روان و به نظرم شخصیت های جذاب زیادی داشت و داستانی بود که در انتها علاوه بر این که از خواندن داستان لذت می برید خیلی چیزها ا که لازمه هر شخصی تو زندگی
یک رمان اجتماعی عالی. با شخصیت های واقعی و قابل درک.
بسیار کشدار و طولانی نصف بیشتر کتاب اضافه بود برخورد مادر و دختر هم زیادی اغراق شده بود
کتاب خوبی بود ولی خیلی کش دار بود به خوبی میشددتبدیلش کرد به یه رمان ۳۰۰ صفحه ای
خیلی قشنگ و آموزندس