دانلود و خرید کتاب کلاف ف صفایی‌فرد (دنیا)
تصویر جلد کتاب کلاف

کتاب کلاف

دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۸از ۱۴۴ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب کلاف

کتاب الکترونیکی «کلاف» نوشتهٔ ف صفایی‌فرد (دنیا) در انتشارات شقایق چاپ شده است. در این کتاب به موضوع تکراری خیانت از جنبهٔ جدیدی پرداخته شده است.

درباره کتاب کلاف

همه چیز در ظاهر زندگی محمد و گیتی خوب و درست است. آن دو مادر و پدر خوبی هستند که برای نازگل، تنها فرزندشان چیزی کم نمی‌گذارند و به وظایف دیگرشان نیز به خوبی می‌رسند. اما ظاهراً پشت پردهٔ این صحنهٔ آرام، هوا طوفانی و نابه‌سامان است.

کتاب کلاف را به چه کسانی پیشنهاد می کنیم

این کتاب به علاقه‌مندان به رمان‌های ایرانی با مضامینی چون عشق، خیانت و خانواده پیشنهاد می‌شود.

بخشی از کتاب کلاف 

باز دوباره دنیا چرخ‌زنان دور سرم تاب می‌خورد و قدم‌هایم را تلوخوران به جلو می‌راند. توانم دارد قطرات آخرش را خرج تنم می‌کند. درک چندانی ندارم، فقط انگار همهمهٔ مدیر و ناظم هم به هیاهوی دانش‌آموزان اضافه می‌شود. خوب است که کمک می‌کنند قبل از سقوط روی صندلی جا بگیرم. به سختی چشم‌هایم را باز می‌کنم. همه نگران نگاهم می‌کنند. سعی می‌کنم خودم را خوب نشان بدهم، مثل همان تصویری که سال‌ها به شبیه سازی‌اش عادت کرده بودم. این‌بار اما نمی‌شود. تنها چند کلمه از فشاری که شاید افتاده باشد به زبان می‌آورم. دستور تهیهٔ آب قند صادر می‌شود. می‌خواهم بگویم نیازی نیست. مگر فشار افتادهٔ یک زندگی بیست‌ساله با آب قند برمی‌گردد؟ اما زبان بی‌جانم همکاری نمی‌کند. تنها سکوت می‌کنم تا این میان بغضی که بی‌اندازه انتظار شکسته شدن را می‌کشد آبروریزی نکند.

می‌شنوم که برای خانه رفتنم برنامه می‌ریزند، اما نازگلم را چه می‌کردم. نباید نگران می‌شد. قرار بود بعد از مدرسه به رستوران انتخابی‌اش برویم. از قبل این برنامه را چیده بود و بی‌خبر رفتنم تنها باعث نگرانی‌اش می‌شد. قبل از آن‌که دوختهٔ بریده‌هایشان را تنم کنند زبان می‌جنبانم و از خبر کردنش می‌گویم. نجمه بلافاصله در پی خواسته‌ام از جا بلند می‌شود و خانم علومی کنارم می‌نشیند و هم‌زمان که شانه‌هایم را ماساژ می‌دهد از نگران نکردن نازگل می‌گوید. به سختی پلک‌های نیمه‌بازم را باز نگه می‌دارم و با آخرین ذره‌های توانم زمزمه می‌کنم:

ـ بی‌خبر برم بیشتر نگران می‌شه.

خانم علومی سراغ آب قند را می‌گیرد و من فقط دردی شدید در سرم حس می‌کنم. چشم‌هایم به چنان ظلماتی پیوند می‌خورند که شب هم به خودش ندیده است. دیگر نه صدایی می‌شنوم، نه گردش دنیا را به دور سرم حس می‌کنم. میان کابوسی با نقش عروسک از دست رفته‌ام گم می‌شوم.

mhdse
۱۴۰۰/۰۹/۰۱

جزو کتابای خوب ایرانیه و حقشه که بیشتر دیده باشه داستان خوب و آموزنده ای داره و قلمش کشش لازم رو ایجاد میکنه👌

zahra.z
۱۴۰۰/۰۹/۰۷

من این رمان رو انلاین خوندم و همون موقع که میخوندم همش با خودم میگفتم واقعا حیف همچین کتابیه که چاپ نشه. واقعا خوشحالم که چاپ شد😍 داستان خیلی پرکشش و اموزندس. هم باهاش میخندی، هم گریه میکنی هم کلی

- بیشتر
tazi
۱۴۰۰/۰۸/۲۹

رمانی واقع بینانه‌ با داستانی جذاب و متنی سلیس و روان

بهناز
۱۴۰۰/۱۰/۱۱

یکی از بهترین کتابهای چاپی بود که خوندم و برای مبلغی که پرداختم هیچ حس پشیمونی نداشتم.

هلیا
۱۴۰۰/۰۹/۰۶

من چاپی این کتاب رو خونم خیلی عالی بود از همین نویسنده کافه کوچه هم چاپ شده که طنز که اونم خیلی شیرین هست

کاربر ۳۴۳۸۸۸۲
۱۴۰۰/۱۲/۱۳

خیلی داستان جذابی بود متنش خیلی روان و به نظرم شخصیت های جذاب زیادی داشت و داستانی بود که در انتها علاوه بر این که از خواندن داستان لذت می برید خیلی چیزها ا که لازمه هر شخصی تو زندگی

- بیشتر
SARA
۱۴۰۰/۱۱/۱۷

یک رمان اجتماعی عالی. با شخصیت های واقعی و قابل درک.

کاربر ۲۰۸۲۸۰۶
۱۴۰۱/۰۵/۱۱

بسیار کشدار و طولانی نصف بیشتر کتاب اضافه بود برخورد مادر و دختر هم زیادی اغراق شده بود

1894452
۱۴۰۱/۰۴/۱۳

کتاب خوبی بود ولی خیلی کش دار بود به خوبی میشددتبدیلش کرد به یه رمان ۳۰۰ صفحه ای

شب آفتابی
۱۴۰۰/۰۹/۱۹

خیلی قشنگ و آموزندس

شاید اگر می‌توانستم یک روز قبل از آفریده شدن با خودم دیدار کنم، گیتی را محکم میان آغوشم می‌گرفتم و به او می‌گفتم برای خوشبخت بودن، برای شاد بودن، برای آرامش داشتن حتما قرار نیست مردی در زندگی‌ات باشد. قرار نیست دخترها را فقط برای عروس شدن، زن شدن، مادر شدن آماده کرد. به او می‌گفتم که می‌تواند تنهایی هم قوی باشد، که مرد زندگی خودش باشد. به او می‌گفتم خودش را با تمام نقص‌هایش دست کم نگیرد و آرام توی گوشش زمزمه می‌کردم؛ «درسته همه‌چیز عشق نیست، اما گاهی با عشق همه‌چیز زیباتر می‌شه.» بعد رهایش می‌کردم در دل همان دنیا.
رها.ق
حرف‌های گفته شده تجزیه ناپذیرترین عناصر خلقت بودند.
نارسیس
لذت بردن از چیزهای کوچک یکی از سخت‌ترین کارهای دنیاست. این‌که حتی از تک‌تک نفس‌هایی که به پاس زندگی می‌کشی لذت ببری. این‌که لذت نوشیدن یک فنجان چای با طعم ترشِ لیمو را تا اعماق وجودت حس کنی و مطمئن باشی در این لحظه خوشمزه‌تر از این دیگر نیست. یا همین که جای یک گلدان را در خانه از این میز به آن طاقچه تغییر دهی و احساس کنی چقدر همه‌چیز زیباتر شده است.
ل.صفوی
گذشته تنها دردیه که درمون نداره
رها.ق
ـ هزار بارم به عقب برگردیم مسیر گذشته تغییری نمی‌کنه.
نارسیس
اگر کسی هم نبود من موظف هستم برای خودم زندگی کنم.
n re
همهٔ خرابی‌ها قابلیت تعمیر ندارند.
fatemeh
بذار هر چیز توی زمان درستش اتفاق بیفته.
n re
آخ که چقدر دلم می‌خواست برای چند دقیقه بمیرم. احتیاج داشتم برای چند دقیقه هم که شده مغزم از هرچه زندگی است خالی شود.
n re
برد و باخت، دو روی هر سکه بودند. یا برد نصیب آدم می‌شد یا باخت، که خب احتمالا فرصتی بود تا در بازی بعد جبران شود. زندگی اما بازی نبود که احتمالات بر آن حاکم باشد. زندگی جبر بود. فرصت جبران نداشت. زندگی فقط یک رو داشت و آن هم عمیقاً به زمان گره خورده بود. زمانی که درافتادن با آن غیرممکن بود چون بازگشتی برایش تعریف نشده بود.
royamalekinasab

حجم

۸۵۲٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۸۰۸ صفحه

حجم

۸۵۲٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۸۰۸ صفحه

قیمت:
۸۹,۵۰۰
تومان