بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب کلاف | طاقچه
تصویر جلد کتاب کلاف

بریده‌هایی از کتاب کلاف

دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۸از ۱۴۴ رأی
۳٫۸
(۱۴۴)
شاید اگر می‌توانستم یک روز قبل از آفریده شدن با خودم دیدار کنم، گیتی را محکم میان آغوشم می‌گرفتم و به او می‌گفتم برای خوشبخت بودن، برای شاد بودن، برای آرامش داشتن حتما قرار نیست مردی در زندگی‌ات باشد. قرار نیست دخترها را فقط برای عروس شدن، زن شدن، مادر شدن آماده کرد. به او می‌گفتم که می‌تواند تنهایی هم قوی باشد، که مرد زندگی خودش باشد. به او می‌گفتم خودش را با تمام نقص‌هایش دست کم نگیرد و آرام توی گوشش زمزمه می‌کردم؛ «درسته همه‌چیز عشق نیست، اما گاهی با عشق همه‌چیز زیباتر می‌شه.» بعد رهایش می‌کردم در دل همان دنیا.
رها.ق
حرف‌های گفته شده تجزیه ناپذیرترین عناصر خلقت بودند.
نارسیس
لذت بردن از چیزهای کوچک یکی از سخت‌ترین کارهای دنیاست. این‌که حتی از تک‌تک نفس‌هایی که به پاس زندگی می‌کشی لذت ببری. این‌که لذت نوشیدن یک فنجان چای با طعم ترشِ لیمو را تا اعماق وجودت حس کنی و مطمئن باشی در این لحظه خوشمزه‌تر از این دیگر نیست. یا همین که جای یک گلدان را در خانه از این میز به آن طاقچه تغییر دهی و احساس کنی چقدر همه‌چیز زیباتر شده است.
ل.صفوی
گذشته تنها دردیه که درمون نداره
رها.ق
ـ هزار بارم به عقب برگردیم مسیر گذشته تغییری نمی‌کنه.
نارسیس
اگر کسی هم نبود من موظف هستم برای خودم زندگی کنم.
n re
همهٔ خرابی‌ها قابلیت تعمیر ندارند.
fatemeh
بذار هر چیز توی زمان درستش اتفاق بیفته.
n re
آخ که چقدر دلم می‌خواست برای چند دقیقه بمیرم. احتیاج داشتم برای چند دقیقه هم که شده مغزم از هرچه زندگی است خالی شود.
n re
برد و باخت، دو روی هر سکه بودند. یا برد نصیب آدم می‌شد یا باخت، که خب احتمالا فرصتی بود تا در بازی بعد جبران شود. زندگی اما بازی نبود که احتمالات بر آن حاکم باشد. زندگی جبر بود. فرصت جبران نداشت. زندگی فقط یک رو داشت و آن هم عمیقاً به زمان گره خورده بود. زمانی که درافتادن با آن غیرممکن بود چون بازگشتی برایش تعریف نشده بود.
royamalekinasab
ـ بعضی وقتا یه تلنگر لازمه تا به خودت بیای و گاهی اما باید کل زندگیت زیر و رو شه تا چشمات باز شه و بفهمی کجای کاری.
royamalekinasab
کاش توی فکرم هم جایی بود که هروقت دلم برای او تنگ می‌شد خودم را تویش غرق می‌کردم.
نارسیس
فکر کردم شکست عشقی خورده‌ام. مسخره بود، اما حسی بود که آن موقع داشتم، مثل حالا آنقدری عاقل نشده بودم که بدانم جای عشق و عاشقی فقط توی قصه‌هاست.
نارسیس
به هر حال ظاهر هر چیزی را می‌شد گل‌گلی کرد مهم درونش بود.
رها.ق
دیر فهمیدم که باید اول از همه به خودم توجه کنم و اهمیت بدم تا دیگران هم یاد بگیرن برام ارزش قائل بشن.
fatemeh
لذت بردن از چیزهای کوچک یکی از سخت‌ترین کارهای دنیاست. این‌که حتی از تک‌تک نفس‌هایی که به پاس زندگی می‌کشی لذت ببری. این‌که لذت نوشیدن یک فنجان چای با طعم ترشِ لیمو را تا اعماق وجودت حس کنی و مطمئن باشی در این لحظه خوشمزه‌تر از این دیگر نیست. یا همین که جای یک گلدان را در خانه از این میز به آن طاقچه تغییر دهی و احساس کنی چقدر همه‌چیز زیباتر شده است.
n re
انگار که آرزوها هم تاریخ مصرف داشتند.
n re
می‌دانستم که عاقبت باید حرف بزنیم. حرف‌های نهایی و چقدر این حرف زدن از آخرین‌ها سخت و تلخ بود.
n re
در حقیقت صدایش تنها مسکّن بی‌چون‌وچرای من بود.
n re
هیچ‌چیز خوشحالم نمی‌کرد. مثل وقتی آرزویت برآورده می‌شود، اما آنقدر دیر شده که تو دیگر آرزویش را نداری.
fatemeh
آدما در قبال هم مسئولند. من باید به تو کمک کنم تا یه جایی یکی هم به خودم کمک کنه. این یه چرخهٔ تموم نشدنیه نازگل. قرار نیست ما حلقهٔ آخر باشیم.
ل.صفوی
سی‌وهفت سال را وقتی از پیش نگاه می‌کردی خیلی دور به نظر می‌رسید. درست مثل بچگی‌ها، آن روزها فکر می‌کردم رسیدن به این سن، هم‌سنگ شکستن شاخ غول است. آدم‌ها از آنجا خیلی بزرگ و کامل به نظر می‌رسیدند. اما حالا که داشتم با گوشت و پوست و روحم این سن را لمس می‌کردم، می‌دیدم که اصلا هم زیاد نیست. راست می‌گفتند انگار که سن فقط یک عدد است و مهم این است که آدم خودش عمیقا با قلب و روحش باور داشته باشد که چند سال را زندگی کرده و چند ساله است. خوب که فکر می‌کردم، می‌دیدم میان بعضی از روزها و سال‌های زندگی‌ام گیر کرده بودم و مثل یک گره در ذهنم جا خوش کرده بودند. به هر حال این سن اصلا با تصورات کودکی‌ام از بزرگسالی همخوانی نداشت.
n re
رویا ساختن آسان بود و رها شدن از آن سخت.
کاربر ۴۹۲۴۷۶۸
سخت نگیر، بعضی آدما اخلاقیات خاص خودشون رو دارن. سعی کن با چیزهایی که نمی‌تونی تغییر بدی کنار بیای.
سیده مهرنوش هوشور
این استرس دمار از روزگار آدم درمی‌آورد.
n re
همیشه که همه‌چیز نباید حاضر و آماده بره تو دهنت. یکم سختی بکشی بد نیست.
n re
حس می‌کردم جلوی درِ یکی از آرزوهایم نشسته‌ام و فقط منتظرم کسی بیاید در را به رویم باز کند.
n re
این‌که تا هرکس می‌گوید بالای چشمت ابروست قهر می‌کنی خیلی اخلاق مزخرفی است،
n re
انگار خیلی خوب بلد بود با گند زدن به احساسات آدم، شرایط را به نفع خودش تغییر دهد.
n re
بعضی وقت‌ها انگار باید یک چیزهایی مدام به آدم گفته می‌شد تا طرف به خودش می‌آمد.
n re

حجم

۸۵۲٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۸۰۸ صفحه

حجم

۸۵۲٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۸۰۸ صفحه

قیمت:
۸۹,۵۰۰
تومان