کتاب گره باز
معرفی کتاب گره باز
کتاب گره باز نوشتۀ لیلا عباسعلیزاده است. این کتاب درمورد برادری گمشده است که زندگی همه خانواده را تحتالشعاع قرار میدهد.
درباره کتاب گره باز
داستان گره باز، داستان گمشدههاست. داستان برادری است چهل و چندساله که گمشده، پدری که چهل سال پیش گم شده و خواهرانی که در روزمرگی زندگی خود را گم کردهاند. اما گمشدن برادر، همه را جمع میکند. خواهران تصمیم گرفتهاند خودشان را از این گمگشتگی نجات دهند و برادرشان را هم پیدا کنند. داستان از مشهد شروع میشود و به نیشابور میرسد اما همه ماجرا در نیشابور جمع نمیشود. آنها در زمان و مکان جابهجا میشوند. به خوزستان سال ۵۹ میروند تا گره زندگیشان را باز کنند. اما واقعاً گرهبسته است؟
داستانی که لیلا عباسعلیزاده نوشته، داستانی است خانوادگی که در زمان به عقب میرود و از عشق و جنگ و دفاع و خانواده میگوید. از حفظ کردن کانون خانواده، از حس و حال باهم بودن، از تلاش برای حفظ کردن پیوندها.
گره باز، یک عاشقانه خانوادگی است که تلاشهای مردم این وطن در کوران جنگ را بهخوبی نشان داده است.
خواندن کتاب گره باز را به چه کسی پیشنهاد می کنیم؟
کتاب گره باز برای علاقهمندان به داستان های ایرانی مناسب است.
درباره لیلا عباسعلیزاده
لیلا عباسعلیزاده متولد سال 1357 نویسنده ایرانی میباشد.
بخشهایی از کتاب گره باز
بعد از تلفن تابان، پوران از علی نخواست برساندش نیشابور. به فرهاد و فرشاد هم چیزی نگفت. در مقابل اصرار فرناز برای همراهیاش تا نیشابور مقاومت کرد. از اسنپ برای ترمینال ماشین گرفت و خودش را به اتوبوس آماده حرکت نیشابور رساند. نمیدانست چرا، ولی بعد از مدتها احساس رهایی میکرد. سردردش به لطف دیکلوفناک آرامتر شده بود و نشستن روی صندلی اتوبوس بعد از سالها و فرورفتن در دریای افکار و خاطرات، لذتی به جانش ریخته بود. ته دلش از ناپدیدشدن مهراب خوشحال بود؛ چون این بهانهای شده بود که تابان برای آشتی پیشقدم شود. با خودش فکر کرد در اصل هم او باید پیشقدم میشد؛ چون هم کوچکتر است و هم خودش بیخودی دلخور شده است. از چه؟ درست نمیدانست. تابان همیشه بهانهای برای دلخور شدن پیدا میکرد. هیچوقت کسی بیشتر از چند ساعت نمیتوانست با تابان دمخور شود. همه میگفتند ماهی بداخلاق است؛ ولی به نظر پوران، تابان هم دستکمی از ماهی نداشت. اصلاً از کجا معلوم مهراب را بهانه نکرده باشد تا او را به نیشابور بکشاند؟ حتماً دلش تنگ شده یا فهمیده دلخوری اخیر تقصیر خودش بوده است. تا جایی که پوران مهراب را میشناخت، نه اهل خطر بود، نه دشمنتراشی، نه حتی سفرهای عجیبوغریب. حتی تا این سن جرئت ازدواج هم پیدا نکرده بود؛ ازبسکه مامان مهری و پرتو لیلیبهلالایش گذاشتند. پوران انتظار داشت بعد از پدر، مامان مهری یا مهراب رئیس خانه شود، ولی بهجای آنها، پرتو رتقوفتق کارهای خانه را دست گرفت. درست از همان روزی که به اصرار پرتو، احمد آقا بالاخره توانست از مسجدسلیمان انتقالی بگیرد و بیایند نیشابور شاید برای همین پرتو، خیلی زود پیر شد. در کنار مادر که راه میرفت، بیشتر شبیه خواهر کوچکتر بود تا دختر. هرچند باهم شانزده سال بیشتر اختلاف سنی نداشتند. زیبایی مامان مهری، به هیچکدام از دخترها ارث نرسیده بود. بعد از سکتۀ خفیف پرتو قانونی نانوشته در خانواده اجرا شد که پرتو را تا جایی که میشود، کمتر درگیر مشکلات دیگران کنند.
حجم
۱۶۶٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۲۵۲ صفحه
حجم
۱۶۶٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۲۵۲ صفحه
نظرات کاربران
طرح روی جلد کتاب جذبم کرد و باعث شد کتابرو بخونم تصورِ فنجون گرم چای در کنارش نبات زعفرونی و حالِ خوبِ بعد از خوردن تشویقم کرد به مطالعه ولی خب بنظر من داستان اونطور که توی خلاصش اومده بود هیجانی و
قصه داستان روایت زندگی یک زن و فرزندانش بود...قصه پردازی خوبی داشت روند داستان کاملا متفاوت کمی خوندنش حوصله میخواد ولی ارزشش داره
کتاب خیلی خوبی نیست نخونیدش