کتاب اسم این سخنرانی چه بود؟
معرفی کتاب اسم این سخنرانی چه بود؟
اسم این سخنرانی چه بود؟ سه گفتار از جردن بی. پیترسون، روانشناس بالینی، نویسنده و منتقد فرهنگی، و استاد روانشناسی در دانشگاه تورنتو است.
درباره کتاب اسم این سخنرانی چه بود؟
این کتاب یکی از کتابهای مجموعه از گفتهها حکایت است که در انتشارات بذر خرد به چاپ میرسد. این مجموعه به سراغ آدمها و اندیشهها و ایدههایشان میرود و ٰٰسخنرانیها و مقالهها و جستارهای این آدمها را جمعآوری میکند. اولین چهرهای که این مجموعه به سراغش رفته، جردن پیترسون است.
جردن پیترسون را نمیتوان تنها با عنوانهایی مانند روانشناس، استاد دانشگاه، منتقد فرهنگی و یا چیزهایی از این دست تعریف کرد. پیترسون یک چهره است؛ چهرهای نه چندان کم حاشیه که در باب درونی ترین موضوعات هستی و پیوندشان با زندگی روزمره مینویسد، سخنرانی میکند و به قول خودش روش فکر کردنش را با مخاطب در میان میگذارد.
او که تا امروز با سه کتاب پرفروش و سخنرانیهای پرجمعیت و گهگاه جنجالیاش محبوبیت بسیاری در میان عموم مردم پیدا کرده، از طرفداران سرسخت مفهوم سلسله مراتبهاست و این پدیده را نه همسن انسان، بلکه هم ریشه با اواین نشانههای حیات در کره زمین میداند.
به همین دلیل در قدم اول سه سخنرانی با موضوع سلسلهمراتب را برای این کتاب انتخاب کردیم.
برای خواندن و دنبال کردن پیترسون باید خودمان را با شیوه سخن گفتن او وفق بدهیم. دایرهی واژگان ساده و عبارتهایی که شاید در نظر اول خیلی به هم مرتبط نباشند، ولی وقتی کلیتی را شکل میدهند، نظم و ارتباطشان مشخص میشود. شناور و درلحظه بودن کلام پیترسون در سخنرانیها، که ممکن است در یک آن، موضوع را کاملاً تغییر بدهد، انگار که بداهه سخنرانی میکند، یکی از رموز استقبال مخاطب از برنامههای سخنرانی اوست.
خواندن کتاب اسم این سخنرانی چه بود؟ را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
همه دوستداران مباحث حوزه روانشناسی و اجتماعی مخاطیان این کتاباند.
بخشی از کتاب اسم این سخنرانی چه بود؟
دربارهی جهان پس از مرگ صحبت نمیکنم. در مورد چیزهای متافیزیکی صحبت نمیکنم. میتوانید هرچقدر میخواهید در همین دنیا جهنم بسازید، زیاد و نامحدود. میتوانید به سمت جهنم حرکت کنید یا به سمت یک چیز مثبت. پس مسیرتان را درست مشخص کنید. میدانید که یادگرفتنی است. به همین دلیل است که پستمدرنیسم اشتباه میکند؛ چون شما به هدف نیاز دارید. بدون هدف نمیتوانید شکل نگاهتان به جهان را سازماندهی کنید. این اختیاری نیست.
اما بعد این سؤال مطرح میشود که خب، هدف چه باید باشد؟ هدف احتمالاً نباید باعث بیشتر شدن رنج و بدبختی خودتان و دیگران باشد. خیلیها این کار را میکنند، اما من فکر میکنم آنها هم فقط وقتی تسلیم ناملایمات میشوند که خودشان به مشکلات سخت برمیخورند. آنها اشتباه میکنند و خودشان هم این را میدانند. پس هدفتان را صاف و پوستکنده مشخص کنید.
یک مفهوم قدیمی وجود دارد که به آن «گناه» میگوییم. گناه کلمهای است که از واژهی یونانی هامارتیا گرفته شده و اصطلاحی در تیراندازی است که معنیاش میشود «گم کردن هدف». شما فکر میکنید آدم چطور ممکن است هدفش را گم کند؟ خب، وقتی سلاحی ندارید هدف را گم میکنید. وقتی نشانه نمیگیرید هدف را گم میکنید. وقتی تیروکمانتان را برنمیدارید، وقتی آمادهی شلیک نمیشوید، وقتی پیدرپی تلاش نمیکنید و تلخی شکست را تجربه نمیکنید... طبیعی است که هدفتان را گم کنید. باید صدها بار هدف را اشتباه نشانه گرفت تا بالاخره مهارت لازم را در نشانهگیری صحیح به دست آورد. وقتی نخواهید خودتان را به هیچ زحمتی بیاندازید، واضح است که هدف را از دست میدهید و این گناه است. و بعد از آن زندگیتان را هم میبازید و کمکم وقتی دوروبرتان را نگاه میکنید میبینید به جای بهشت، جهنمی برای خودتان ساختهاید و مقصر این شرایط خودتان هستید. این بخشی از به اصطلاح ارزش آسمانی شماست. شمایی که در کنار دیگران چیزی را میسازید که حتی خود قانون هم ذاتاً برایش احترام قائل است و در فرهنگ ما همان قدرت و حاکمیتی است که به انسان بخشیده شده، تصویری از خداوند که بر لوح وجود ما منعکس شده است. چیزی که میتواند با ناشناختهها روبهرو شود و نظم زندگی را از بین هرجومرجها بیرون بکشد.
پس دانستن این چیزها کاملاً ضروری است و در عمیقترین داستانها و اصول فرهنگ ما پنهان شده و با اینحال، ما آنها را نمیفهمیم و باورشان نداریم، و این اشتباهی بزرگ است. چون آنها عمیق، سنگین، اساسی و ضروری هستند. چون ما باید به چیزی تکیه کنیم که محکم باشد. اگر اعتقاداتمان را از شن و ماسه بسازیم، هم خودمان فرو میرویم و هم همهچیز اطرافمان.
خب... عنوان بحث ما چه بود؟ اسم این سخنرانی چه بود؟ حتی یادم نمیآید چه اسمی برایش انتخاب کرده بودم! آها، بله، رابطهی ساختار روانشناسی درونی شما با دنیای اجتماعی بخشی از آن بود، و بعد روشی که بر مبنای آن میزان خطای خودمان را تخمین میزنیم. گمان میکنم این آخرین چیزی باشد که باید بگویم. شما یک سلسلهمراتب ارزش دارید. ما قبلاً سلسلهمراتب ارزش را توصیف کردهایم و دربارهاش توضیحاتی دادهایم. دربارهی عملکردهای حرکتی کماهمیت تا اهداف والا و ارزشمند هم صحبت کردیم.
چه چیزی شما را ناراحت میکند؟ بسته به اینکه خطایی که مرتکب شدهایم در کدام سطح از سلسلهمراتب قرار بگیرد و از چه اهمیتی برخوردار باشد، اشتباه ما میتواند تأثیرات متفاوتی داشته باشد. بنابراین مثلاً ممکن است به بچهتان بگویید: «عزیزم نگاه کن، قاشق رو درست روی میز نذاشتی» و او کمی ناراحت شود. اما هرچقدر هم که او قاشق را کج گذاشته باشد، با کمی چرخاندن میشود صافش کرد. پس به او نمیگویید «خیلی دستوپاچلفتی هستی، همیشه همینقدر بیدستوپا بودی. هیچ امیدی به آیندهت ندارم». مردم وقتی با کسانی که دوستشان دارند مشاجره میکنند، این رفتار را دارند. طوری صحبت میکنند انگار خودشان در بالاترین سطح سلسلهمراتب ارزششان قرار دارند. و این باعث میشود دیگران واقعاً از دست ما ناراحت شوند. دلیلش هم این است که برخورد ما با آنها باعث میشود طرحوارهی ذهنیشان بهکل پاک شود.
رابطهی دیگری هم وجود دارد که دانستنش خیلی جالب است؛ رابطهی بین اینکه چقدر از نظر احساسی ناراحت میشوید و چقدر برایتان مهم است چیزهایی که واقعاً به آنها علاقه دارید مورد انتقاد قرار بگیرند. این یک نکتهی عملی است و میشود اینطور به آن فکر کرد: وقتی با کسی جروبحث میکنید، شما میخواهید آنها رفتارشان را تغییر بدهند. اولین کارتان این است که یک سقلمه بهشان میزنید و میگویید: «تو پیشازاین آدم نفرتانگیزی نبودی و احتمالاً در آینده هم نخواهی بود. اما یه کار کوچیک هست که میتونی انجام بدی تا از چیزی که هستی بهتر بشی. بهت میگم، اگر خواستی امتحانشون کن. اینجوری منم خیلی خوشحالتر میشم.» رفتار آنها بهتدریج و در طول زمان بهتر میشود. البته باید خیلی مراقب باشید و این حرفها را بیشازحد هم تکرار نکنید.
حجم
۴۲۱٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۱۴۴ صفحه
حجم
۴۲۱٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۱۴۴ صفحه
نظرات کاربران
ضرورت به خوندن این کتاب وجود نداره کتاب هایی مثل ۱۲ قانون زندگی کتاب های مهمترین ولی اگر دوست دارید کتابی از جردن پیترسون بخونید و خیلی جدی هم خودتون رو درگیر نکنید (مثلا خودم وقتای خالیم تو مترو) کتاب
توی این کتاب که متن پیاده شدهی سه تا سخنرانی از جردن پیترسون بود، شاهد این هستیم که دائما داره درمورد سلسله مراتبها صحبت میکنه؛ از سلسله مراتب های اجتماعی گرفته تا سلسله مراتب ارزش هامون. از زوایای مختلف به