کتاب کشتی نفرین شده؛ روایت های هولناک
معرفی کتاب کشتی نفرین شده؛ روایت های هولناک
کتاب کشتی نفرین شده؛ روایت های هولناک نوشتهٔ کریس پریستلی و ترجمهٔ سیما تقوی، داستانی ترسناک مناسب گروه سنی نوجوان است که در انتشارات پیدایش منتشر شده است.
درباره کتاب کشتی نفرین شده؛ روایت های هولناک
داستان این کتاب در یک جزیره عجیب اتفاق میافتد. جزیرهای صخرهای کوچکی که یک مهمانخانه در آن قرار دارد و کشتیها برای استراحت سرنشینانش به آنجا میآیند. بیشترشان مردان خوب و خوشاخلاقی هستند که برای بچههای ساکن مسافرخانه داستانها و اتفاقاتی که در طول سفر برایشان افتاده بود را روایت میکردند و بعضیها هم ملوانان عبوس و بداخلاق بودند. بچهها کتی و برادرش به سختی بیمار میشوند و پدر برای کمک می رود و اتفاقات هولناکی در انتظار بچهها است.
ژانر ترسناک یا وحشت هم مثل ژانر فانتزی یکی از محبوبترین ژانرهای جهان ادبیات و سینماست که طرفدارهای بسیاری در گروههای سنی مختلف دارد؛ و یکی از پرتولیدترین گونههای سینما محسوب میشود. علاقه به ژانر وحشت در میان نوجوانها مشهودتر است. شاید دلیل علاقه به این ژانر همین باشد که ژانر ترسناک، فرصتی برای کنجکاوی در ناشناختهها و پدیدههای غیرممکن یا حتی تخلیهی هیجانهای روحی و روزمره را فراهم میکند. آثار خلقشده در این ژانر، علاوه بر ایجاد احساس ترس، انرژی و هیجان بسیاری را به مخاطب میبخشد.
درباره کریس پریستلی
کریس پریستلی در سال 1958 به دنیا آمد.در نه سالگی، در یک مسابقه داستاننویسی برنده شد. کریس پریستلی هماکنون در کمبریج، انگلستان زندگی میکند.کریس در سال 1980 به لندن مهاجرت کرد به عنوان تصویرگر کارهای مختلفی انجام داد. او نویسنده و تصویرگری موفق در زمینهی ادبیات کودک محسوب میشود. کتاب عمو مونتاگ؛ روایت های هولناک از آثار اوست.
خواندن کتاب کشتی نفرین شده؛ روایت های هولناک را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب مخصوص نوجوانانی سالی است که نه تنها مشکلی با ترسیدن ندارند، بلکه از آن لذت هم می برند!
بخشی از کتاب کشتی نفرین شده؛ روایت های هولناک
قبل از رفتن، من و کتی را روی تخت خودش که بزرگتر بود خواباند و باز هم تأکید کرد که از جایمان تکان نخوریم. قول داد به زودی برمیگردد و توصیه کرد بخوابیم و بعد هم به سرعت از خانه بیرون زد و در آن هوای وحشتناک به سمت دهکده به راه افتاد.
دراز کشیده بودیم و دعا میکردیم که پدرمان زودتر برگردد و با خودش دکتر بیاورد. کتی به تندی نفس میکشید و وضعیت من هم چندان بهتر از او نبود. هر دو در تب میسوختیم و توان حتی تکان دادن دستهایمان را هم نداشتیم اما به هر حال اندکاندک نفسهایمان آرام و آرامتر شد و بالاخره به خواب عمیقی فرو رفتیم.
اینکه چند دقیقه یا چند ساعت خواب بودیم نمیدانم چون وقتی بیدار شدیم طوفان هنوز میتازید و باد شدیدی بیرون از خانه میوزید و مانند هیولایی خشمگین نعره میکشید و هوا هم کاملاً تاریک بود. اما صدای باد و طوفان بیدارم نکرده بود. سه روز بود که طبیعت فریاد میکشید و دیگر به صدایش عادت کرده بودم، دلیل اصلی بیدار شدنم تنگی نفس عجیبی بود که یکدفعه در خواب به سراغم آمده و مرا از خواب پرانده بود.
انگار زیر خروارها آب گیر افتاده بودم و مدتی طول کشید تا با کشیدن نفسهای عمیق بتوانم دوباره عین قبل به راحتی نفس بکشم. خوشبختانه نه تب داشتم و نه درد اما حالتی داشتم که انگار مدتها بود نفس نکشیده بودم. حتماً به خاطر بیماری بود که اینقدر بدنم احساس عجیبی داشت.
حجم
۱٫۷ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۲۹۶ صفحه
حجم
۱٫۷ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۲۹۶ صفحه
نظرات کاربران
داستان قشنگی داره ولی به جلد یکش که عمو مونتاگه نمیرسه ولی در کل فضای جالب و خوفناکی داره
لطفا جلد سوم این مجموعه رو هم بزارین🌹
لطفا به بی نهایت اضافه کنید
جالب و ترسناکه و آخرش داستان خیلی جذابتر میشه.
نسخه چاپیش رو خوندم و واقعا باید بگم که عالی بود😍😍
طاقچه عزیزم ممنونم برای صوتی کردن جلد اول میشه جلد دوم هم صوتی کنی؟ من خیلی کار میکنم و وقت برای کتاب نوشتاری ندارم با این حال خیلی دوست دارم کتاب بخونم