دانلود و خرید کتاب زندان دل مریم صناعی
تصویر جلد کتاب زندان دل

کتاب زندان دل

نویسنده:مریم صناعی
دسته‌بندی:
امتیاز:
۲.۸از ۱۱ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب زندان دل

کتاب زندان دل نوشته مریم صناعی است. کتاب زندان دل داستان زندگی دختری به نام مهری است که تصمیم دارد زندگی‌اش را متفاوت از سنت خانواده بسازد.

درباره کتاب زندان دل

مهری در خانواده‌اس سنتی زندگی می‌کند، خانواده‌ای که پدرش اصرار دارد با پسر عمویش ازدواج کند. اما مهری می‌خواهد درس بخواند و برادرش مانند کوه از تصمیمش حمایت می‌کند. مهرداد پدرش را راضی می‌کند که مهری را با پسرعمویش عقد نکنند و بگذارند دانشگاه برود، مهرداد به مهری می‌گوید درس بخواند و به هیچ چیز فکر نکند و باعث افتخار خانواده شود. مهری قرار است برای درس خواندن به شهری دیگر برود و همین آغاز تجربیات و زندگی دیگری است.

این کتاب شما را با این دختر جوان و احساسات و زندگی‌اش همراه می‌کند.

خواندن کتاب زندان دل را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به تمام علاقه‌مندان به رمان ایرانی پیشنهاد می‌کنیم

بخشی از کتاب زندان دل

- چند تا نصیحت برادرانه بهت بکنم؛ فکرت رو فقط رو درسات متمرکز کن! با هر کسی دوست نشو، اگه می‌بینی کسی برخلاف فرهنگ خانواده‌ته دورش رو یه خط قرمز بکش! اصلاً باهاش هم‌کلام هم نشو. بذار بگن طرف خودش رو می‌گیره. بذار بگن طرف آداب و معاشرت بلد نیست. عوضش لطمه نمی‌خوری، چون یا باید اون مثل تو بشه، یا تو مثل اون بشی... اون که مثل تو نمی‌شه، چون معمولاً این‌جور افراد خودشون رو بالاتر از تو می‌بینن و اگه تو مثل اون بشی، اون وقته که شاید تو رو به ورطه‌ی نابودی هم بکشونن. پس در مورد دوست چشمات رو خوب باز کن! مواظب باش عاشق نشی. هرکس بهت گفت ازت خوشم اومده و باهات قصد ازدواج دارم باور نکن! ممکنه فکرت مشغول بشه و از درس عقب بمونی... نگران عماد هم نباش، اصلا فکرش رو نکن. تو به اون هیچ قولی ندادی. من امشب آب پاکی رو ریختم رو دستش و بهش گفتم که حتی وقتی تو بین تعطیلات ترم میای، حق نداره جوری رفتار کنه که فکرت مشغول بشه. اون هم قبول کرد. خلاصه اینکه دختر خوبی باش و ما رو روسفید کن! بذار وقتی درست تموم شد و مدرکت رو گرفتی، به بابا بگم این همون دختریه که می‌خواستی شوهرش بدی، حالا ببین که شده افتخار خانواده‌ی شکوهی. باشه مهری؟

بغض اجازه‌ی حرف زدن نمی‌داد. تنها سر تکان دادم که دوباره روی موهایم را بوسید

- آفرین دختر خوب. حالا بریم بخوابیم که فردا صبح زود باید بیدار شیم. رختخواب مهرداد را کنار رختخواب خود پهن کردم و دراز کشیدم. آنقدر خسته بودم که با وجود غم و دل تنگیای که از حالا گریبانم را گرفته بود، خیلی زود خوابم برد

***

- احساس کردم کسی تکانم می‌دهد. چشم باز کردم و مادر را با لبخندی بر لب دیدم

- پاشو دیگه مامانجان. به سمت مهرداد برگشتم و جایش را خالی دیدم. قبل از اینکه از مادر بپرسم خودش توضیح داد

- رفته نون بخره صبحانه بخوریم.

- در جا نشستم. مادر که مطمئن شد دیگر بیدار شدم، پایین رفت و من همانطور نشسته ملحفه‌ام را تا کردم و روی تشک گذاشتم. سپس تشک را تا زدم و بردم که سرجایش بگذارم. پایین رفتن من همزمان با آمدن مهرداد شد. نان‌های داغ را دستم داد و بالا رفت. به آشپزخانه رفتم و به پدر و مادرم که کنار سفره نشسته بودند سلام و صبح به خیر گفتم و جواب شنیدم. نان را در سفره گذاشتم و بین پدر و مادرم نشستم که هر کدام در یک طرف سفره و روبه‌روی هم نشسته بودند. در چایم شکر ریختم و در سکوت مشغول خوردن صبحانه شدم. مهرداد هم حاضر و آماده آمد و بین پدر و مادرم، روبه‌روی من نشست. برای خودم لقمه می‌گرفتم که مادرم پرسید

- مسواکت رو برداشتی؟... شناسنامه و کارت ملی چی؟... پالتو و ژاکتت رو هم برداشتی؟ جواب هر کدام از سوال‌های مادر را با سر می‌دادم که پدر شاکی شد

-  مگه زبون نداری که کله‌ی دومَنی رو تکون می‌دی؟ بغض راه گلویم را بسته بود و اگر دهان باز می‌کردم اشکم سرازیر می‌شد. آن وقت بود که پدر پشیمان می‌شد و اجازه‌ی رفتن را به من نمی‌داد. به مهرداد نگاه کردم که به جای من جواب داد

-  پدرِ من مگه نمی‌بینی دهنش پره؟ و دیگر کسی حرفی نزد و صبحانه در سکوت خورده شد.

کاربر ۴۶۹۶۱۸۱
۱۴۰۱/۱۰/۱۹

داستان خوب و جاابی داشت. دوستش داشتم و حسابی درگیر خوندنش شدم. ممنون از نویسنده بخاطر قلم زیباش

شهره
۱۴۰۱/۰۵/۰۸

جالب بود

کاربر 9116201
۱۴۰۳/۰۹/۲۵

قشنگ بود

کاربر 5091599
۱۴۰۳/۰۹/۰۴

زیبا بود

yeganeh
۱۴۰۲/۰۲/۰۸

کتابی در حد کودک و نوجوان

حجم

۳٫۷ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۵۳۲ صفحه

حجم

۳٫۷ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۵۳۲ صفحه

قیمت:
۱۷۵,۰۰۰
تومان