کتاب بهتر است با یک نفر حرف بزنی
معرفی کتاب بهتر است با یک نفر حرف بزنی
کتاب بهتر است با یک نفر حرف بزنی نوشته لوری گاتلیب است که با ترجمه خدیجه صفایی و لیلی پلاشی منتشر شده است. این کتاب داستان روانشناختی جذابی دارد.
درباره کتاب بهتر است با یک نفر حرف بزنی
نویسنده خود رواندرمانگر است. این کتاب دو بخش دارد. یک بخش به مراجعینی میپردازد که راوی را ملاقات میکنند، آدمهایی که او مجبور است آنها را درک کند، با آنها همدردی کند و مشکلاتشان را یکی یکی حل کند، این بخش درباره آدمهای مختلف با مشکلات متفاوت است که هرکدام پرحرفیها و مشکلات خودشان را دارند و راوی مجبور است حرفهای آنها را بشنود. بخش دیگر مشکل خود راوی است که او را مجبور میکند به روانپزشک مراجعه کند، روانپزشکی که خود دمدمی مزاج و عجیب است.
کتاب هم به لایههای پنهان شخصیتها میپردازد اما واکنش مختلف آدمها مقابل مشکلات را نشان میدهد. این کتاب همانطور که از اسمش پیدا است به شما تاکید میکند برای رفع مشکلات روحی باید سراغ روانکاوی رفت.
خواندن کتاب بهتر است با یک نفر حرف بزنی را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به تمام علاقهمندان به داستانهای روانشناسانه پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب بهتر است با یک نفر حرف بزنی
همدردی کن، همدردی کن، همدردی کن! این ذکر را چند بار در دلم تکرار میکنم و سپس دوباره روی حرفهای جان متمرکز میشوم. الآن دارد دربارهٔ اشتباه یکی از اعضای گروه فیلم سازیاش صحبت میکند (مردی که طبق گفتهٔ جان اسمش فقط احمق است) و ناگهان در همین قسمت کلامش چیزی به من الهام میشود: معرکهای که جان به راه انداخته خیلی آشنا به نظر میرسد؛ نه موقعیتهایی که توضیح میدهد، بلکه احساساتی که در او (و در من) برانگیخته میشود. خوب میدانم وقتی در شکستها و رنجشهایم عوامل بیرونی را مقصر میدانم و نقش خودم را ــ حالا هر نقشی ــ در زندگی بینهایت ارزشمند خودم انکار میکنم چه حس خودتأییدی به من دست میدهد. خوب میدانم چه حسی دارد در دریای خشم و عصبانیت حقبهجانبانه، در میان موجهای قطعیت نسبت به اینکه کاملاً حق با من است و کاملاً در حق من ظلم شده شنا کنم؛ چون این دقیقاً همان احساسی بود که از صبح آن روز داشتم.
چیزی که جان نمیداند این است که گیجی و آشفتگی من به خاطر شب قبل است. مردی که فکر میکردم قرار است با او ازدواج کنم به طور کاملاً ناگهانی قضیهٔ ازدواج را لغو کرد. امروز تمام سعیم این است که فقط به بیمارانم توجه کنم و تمرکزم روی آنها باشد. تنها ده دقیقهٔ استراحت میان جلسات به من فرصت گریه میدهد و سپس قبل از ورود بیمار بعدی، ریملهایی را که اشکها شسته و روی صورت جاری کرده پاک میکنم. در حقیقت من هم دارم به همان روش جان با درد و رنج خودم دست و پنجه نرم میکنم: با پنهان کردن آن.
به عنوان یک رواندرمانگر چیزهای زیادی دربارهٔ درد میدانم، دربارهٔ اینکه چطور از دست دادن با غم و درد همراه است. ولی چیز دیگری را هم میدانم که کمتر کسی میداند: تغییر و از دست دادن با هم عجین هستند. ما بدون از دست دادن به تغییر نمیرسیم. و دقیقاً به همین خاطر است که افراد زیادی میگویند خواهان تغییر هستند، ولی همانطور بدون تغییر باقی میمانند. برای اینکه بتوانم به جان کمک کنم باید بفهمم او چه چیزی را از دست داده است. ولی قبل از آن باید به درد خودم بپردازم؛ زیرا در حال حاضر به تنها چیزی که میتوانم فکر کنم کاری است که دیشب نامزدم کرد.
احمق!
حجم
۵۹۶٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۵۵۰ صفحه
حجم
۵۹۶٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۵۵۰ صفحه
نظرات کاربران
اگر به داستانی که در مطب روان درمانگر روایت می شود علاقه دارید، پیشنهاد میکنم. کتاب علاوه بر داستان زیبایی که داره باعث میشه خودتون روهم بهتر بشناسید.
لیلی پلاشی دبیر زبان انگلیسی ماست تدریسش عالیه🥰
عکسهای قدیمیتو زنده کن بازسازی و ترمیم عکسهای سیاه وسفید وبدرنگ قدیمی از پیج من دراینستاگرام دیدن کنید نمونه ها رو ببینید با سپاس edit_siasefid@