کتاب درآمدی بر علوم اعصاب شناختی
معرفی کتاب درآمدی بر علوم اعصاب شناختی
کتاب درآمدی بر علوم اعصاب شناختی نوشته ریچارد پسینگهام است که با ترجمه علیاکبر ارجمندراد و زهرا یمینیفر منتشر شده است. کتاب درآمدی بر علوم اعصاب شناختی نگاهی کاملا علمی و آزمایشگاهی به علوم اعصاب شناسی دراد.
درباره کتاب درآمدی بر علوم اعصاب شناختی
علوم اعصابِشناختی شاخۀ علمی نسبتاً جدیدی است و همین موضوع ارائۀ دیدگاهی ثابت در آن را بسیار آسانتر از فیزیک یا شیمی کرده است. این کتاب نشاندهندۀ نگرش نویسنده به مسائل است.
در این کتاب فرض نویسنده بر این بوده است که برای درک نتایج آزمایشهایی که از تصویربرداری مغزی استفاده میکنند، باید بدانیم که جریان اطلاعات بین نواحی مغز چگونه است. به همین دلیل، نمودارهایی در سرتاسر کتاب قرار داده که نشاندهندۀ ارتباطات کالبدشناختی بین این نواحی است. در ابتدا ممکن است این موارد برای خواننده کمی ترسناک به نظر برسد، اما با وجود فراوانی اصطلاحات، هیچ مفهوم دشواری وجود ندارد.
نویسنده همچنین به این مسئله توجه کرده است که خواننده چگونگی نتیجهگیریها را درک کند. بنابراین اغلب آزمایشها را با جزئیات شرح داده است و گفته است چه کسی آنها را انجام داده است. او امیدوار است این کار بتواند چگونگی عملیات و پیشرفتهای علمی را اندکی نشان دهد. برای نشان دادن این مسئله که استدلال مبتنی بر شواهد محکم است، در پایان لیستی از مقالاتی که دادههای تجربی را ارائه میدهند، آورده است. بیشتر موارد این مجموعه مقالات معمولی و بسیاری از آنها فنی هستند. بنابراین لیست جداگانهای از کتابها و مقالات توصیهشده برای مطالعه نیز ارائه میدهد. نویسنده همچنین کتاب را به استفاده از تصویربرداری مغزی برای مطالعۀ شناخت انسان محدود کرده است.
خواندن کتاب درآمدی بر علوم اعصاب شناختی را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به تمام علاقهمندان به عصبشناسی و پژوهشگران و دانشجویان این رشته پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب درآمدی بر علوم اعصاب شناختی
چهچیزی تغییر کرده بود؟ در آنزمان حتی رفتارگرایی هم رو به زوال بود؛ دلیل آن هم این بود که برای تشخیص رویدادهای درون سر روشهایی عینی در حال کشف شدن بود. ما دانشجویان از آزمایشهای دانلد برادبِنت و آن تریزمن اطلاع داشتیم. در این آزمایشها در گوش شرکتکنندگان گوشی میگذاشتند، تعدادی عدد و واژه در گوش راست و تعدادی دیگر در گوش چپشان پخش میکردند، به افراد تحت آزمایش آموزش میدادند که فقط به آیتمهای پخششده در یک گوش توجه کنند. یافتهها نشان میداد این افراد نمیتوانند آنچه را در گوش دیگر میشنوند، به یاد بیاورند. بنابراین دانلد برادبنت ادعا کرد که مغز آیتمهای شنیدهشده از گوش فاقد توجه را فیلتر میکند. اینگونه آزمایشها و همینطور آزمایشهای اولریگ نَیسر دربارۀ ادراک و جورج میلر در زمینۀ حافظه منجر به پایهگذاری علم «روانشناسیشناختی» شد.
یک راه ارائۀ آنچه درون سر روی میدهد، ترسیم نمودار برای نشان دادن جریان اطلاعات در این سیستم است. دانلد برادبنت پیشگام استفاده از این نوع نمودارهاست. او در مدل ابداعی خود فیلتری قرار داد تا نتایج تجربی آزمایش توجه را گزارش دهد. این مدلها نمودارهای «جعبۀ سیاه» نامیده میشدند؛ زیرا به صورت مجموعهای از جعبهها ترسیم میشدند که به وسیلۀ فلشهایی به هم متصل میشدند؛ صفت «سیاه» به این دلیل بود که در آنزمان کسی از عملکرد اجزا یا جایگاه آنها در مغز اطلاعی نداشت.
برای یافتن این مسئله، با مطالعۀ اثرات صدمه به مغز در افراد مبتلا به آسیب مغزی میتوان اقداماتی انجام داد. اگر صدمه نسبتاً محدود باشد، اظهارنظر دربارۀ عملکرد اجزای آسیبدیده امکانپذیر خواهد بود. تا اواخر دهۀ ۱۹۷۰ در زمینۀ این روش کار زیادی انجام دادند تا به ایجاد علمی جدید کمک کنند. مایکل گازانیگا و جورج میلر هنگام گفتوگو در تاکسی دربارۀ نام این رشته به توافق رسیدند و آن را «علوم اعصابشناختی» نامیدند.
علوم اعصاب شناختی
آنها تصورش را هم نمیکردند که طی یک دهه روانشناسان به تکنیکهایی دست مییابند که اجازۀ بهتصویر کشیدن فعالیتهای مغز را در افراد سالم میدهد و این کار زمانی انجام میگیرد که افراد در حال انجام فعالیتهای روانشناختی هستند. این متدها توموگرافی با نشر پوزیترون (PET) در دهۀ ۱۹۸۰ و تصویربرداری تشدید مغناطیسی کارکردی مغز (fMRI) در دهۀ ۱۹۹۰ را در بر میگرفت. این تکنیکها حوزۀ علوم اعصابشناختی را دگرگون کرد. تا کنون نزدیک به سی هزار آزمایش، تنها با استفاده از fMRI انجام شده است. تصویر ۱ یکی از متداولترین اسکنرهای مورد استفاده در fMRI را نشان میدهد.
حجم
۱٫۶ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۱۴۳ صفحه
حجم
۱٫۶ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۱۴۳ صفحه